۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

خاتمی و اندیشهٔ بایکوت ... ، همه گناهکارند

بسمه تعالی

خاتمی و اندیشهٔ بایکوت ... ، همه گناهکارند

جامعه ای که اگر افراد آن نخواهند یا نتوانند آینده را در ذهن وخود زندگی فردی و اجتماعی را یک گام جلوتر تصور سازند، نمی تواند هماهنگ با زمان، رو به رشد و توسعه تلقی شود و از ارزش و معیار درستی، بهره مندی و برخورداری بیابد. چیزی که برای تحقق امر آن در جریان رشد و توسعه، نیاز بوده و هست، هنر و اندیشهٔ مدیریت برای عبور از گردبادی تند به ظاهر جریان حاکمیت سنتی است. جریانی که استعدادها و افکار مردمی را در اولویت های ذهنی به خود مشغول ساخته است.

دنیا، دنیای اندیشه و تقابل اندیشه ها برای متقاعد اندیشه هاست، حتی اگر دو نفر جمعیت در آن باشد. جمعیتی که تحول پذیر است و به دنبال تحول جویی می باشد. می خواهد همه چیز را بداند چه در زندگی عادی به دور از هیاهو و جنجال و چه در زندگی سیاسی.

انسان ها در بی قراری مدام به دنبال آگاهی اند. می خواهند به چیز هایی که دیده نمی شود دست یابند، تا به افق های دور می اندشند و پیش می روند ولی خود را در همه حال در ابتدای راه و شناخت ها می بینند. برای اینکه جهان و هستی را وسیع تر و فراتر از تصور می یابند. اما می خواهند همه تصورات را دریابند و پیدا کنند. این از هوشمندی دنیا و هستی است و هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند مستثنی از قاعده و طبیعت کائنات هستی باشد.

دنیایی که اگر ماهیت اندیشه و هوشمندی آن نبود، در اصل نمی توانست واقعیت و پیدای وجود یافته باشد برای اینکه هستی از متن طبیعت شعور و خداوندی آفریده شده است و نمی تواند حتی یک لحظه رشد نکرده باشد و در یک حالت باقی بماند. این ماهیتی است که هستی به خود گرفته و با هیچ قدرتی نمی توان مانع اندیشه و رشد اقسام آن شد.

در ساختار اجتماعات بشری می توان بیان داشت که قوانین طبیعت هستی، عین دین است و دین عین سیاست و سیاست دربر سازندهٔ عین مصالح روشن طبیعت بشری و قوانین مدون اجتماعی است که انبیا برای بیداری فطرت بشری آن از بطن جوامع خفته مبعوث شدند، نه صرفاً به اینکه انسان ها را تنها به سوی خدای یگانه دعوت کنند و کور کورانه به عبادت و بندگی خدا مشغول سازند، بلکه، انسان ها را اندیشه داده و سیر تحول بشر را رو به انسانیت و ترقی خواهی طراحی کرده باشند و انسان ها، هوشمند با اندیشهٔ انسانیت و دانش درونی خویش به اطاعت و بندگی تن داده و در خدمت خود، خدا و بشریت در آمده باشند و با اجماع اندیشه ها، مدیریت هایی مبتنی بر نظام خردمندی، برابری و تحول جویی را طراحی کرده و دین را آینهٔ خود یابی خود، نظاره ساخته باشند.

دوران ما، مدیریت های صحیح، رشد و توسعه، زمانی تحقق می یابد که حاکمیت و قدرت آرمیده در سایه، کنار زده شود و این مستلزم بیداری و آگاهی ملت در حمایت از تفکری مستعد و تحول بخش که مسمومیت سیاسی جامعه را درمان دهد، تفکر مبتنی بر ایده ئولوژی علم و منطق مدار را حاکم بر اندیشه و جوامع سازد؛ چیزی که بتواند عقلانیت جوامع بشری را قانع و افکار را تسخیر و بر اندیشه های حکومتی مشروعیت بخشد.

در عصر نبوغ، جامعه ای ارزشمند است که سیستم حکومتی آن دموکرانبک باشد، خصوصاً دموکراتیک اسلامی که در آن ردی از سیاست مشمئز کننده و تبعیض آمیز دیده نمی شود. برای اینکه شرایط آن فراهم شده باشد باید ناخالصی های فکری حاکمیت پنهان را زدود و جامعه را از قید و بند آنان پاک ساخت تا بتوان آینده را نیک دید و بهتر ساخت. و به اتحاد انسانی و ایده های سازندگی دست یافت.

اینکه عده ای خود را قیم ملت می پندارند، ملت و قدرت حکومتی خود را کوچک و ناتوان می سازند و به تاریخ و عصر قجر سفر می نمایند. سفری که به اضمحلال حکومت خودشان می انجامد. رمز پایداری حکومتها در آگاهی از قوانین طبیعت هستی و از معارف دین و انسانیت، نهفته است که از قابلیت های مردمی شکل می گیرند.

آن آقایی که رویای ریاست جمهوری مادام العمر را با تحورات سال 75 اینجانب از دست داده و اکنون در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست مجلس خبرگان رهبری تکیه زده و چون خان مغول لم داده و خود را مغز متفکر از بزرگان نظام جا زده و قدرت موازی در سایه را ساخته است با چرب و نرم زبانی منافقانهٔ خود اصلاح طلبان را کنترل می کند و از آنان سودای عصر حجر را ظهور می سازد و فضای سیاسی جامعه را چنان مسموم و نفرت انگیز می سازد به گونه ایکه همان حاکمیت قجر را دنبال می کند طوری که سر کلاف پیدا نباشد.

با این ماهیت ها، حاکمیت پنهان و تمامبت خواه با قوا و توطئه ها، مصمم به ایست زمان و بازگشت به عصر قجر است و از اینکه از غوغاسالاری و از سیاست خودسری و شعبان بی مخی نتیجه هایی را گرفته است خرسند است بیش از پیش مصمم تر به ابهام سازی و تک تازی است. می خواهد همه خربزه ها را زیر بغل داشته باشد تا کسی حق پدرسالاری و سهم خواهی و قهرمان بازی به سرش نزند. این درست همان چیزی و تفکری است که از سوی حاکمیت پنهان به مسمومیت جوّ سیاسی جامعه می انجامد.

تمامیت خواهی گناه است و گناهکارند. مانند این می باشند که از عقوبت دنیوی بترسند ولی از عقوبت اخروی که آن را دور ببینند هراسی نداشته باشند و یا به خدا و آخرت ایمان نداشته باشند. روی این اصل خود را در سایه قرار می دهند. چنین جریانی ملت را ضعیف و خسته می سازد و زمینهٔ مداخلهٔ دشمنان را فراهم می کند.

چه اگر اینطور نبود پایگاه مردمی خود را از دست نمی دادند و برای جلب نظر مردم به شرکت در انتخابات از توطئهٔ حضور خاتمی و امثال ایشان درون حاکمیتی، در جریان تفکر تمامیت خواهی استفاده نمی کردند و جوّ باز و آزاد دموکراتیک و برابری را فراهم می کردند و اعتبار بین المللی نظام و فرهنگ اجتماعی جامعه را بالا می بردند.

به عقیدهٔ حاکمیت، ملت چه کار به سیاست دارد. ملت اگر همت و کارایی دارد زندگی خودش را بچرخاند و هی مثل سوداگران متضرر نق نزند و بجای نق زدن ها کشور خود را دوست بدارند و در انتخابات و در رأی گیری مشارکت فعال داشته باشند و بهشت برین را مفت به چنگ آورند و در حوزهٔ تحجر کور دین نمایی خان مغول وارد نیستند مداخله نکنند.

آری حاکمیت پنهان این را می خواهد. ملتی بی اراده و ضعیف که حق اعتراض و مداخله نداشته باشد. بخصوص وقتیکه خود را قوی تر می بیند خود را دیگر نیازمند مردم و ملت نمی داند.

آقای خاتمی، وجودش از جمله توطئه هایی از سوی آقای هاشمی رفسنجانی است که در ابتدای جمهوریت هشت سال خود توانست با ایدهٔ گفتگوی تمدن های برگرفته از اثر هنری اینجانب خود را روشنفکر به جامعه جا بزند و با غوغاسالاری های خود بایکوت ابنجانب را فراهم سازد. گو اینکه فاخری نه چیزی می گوید و نه چیزی می نویسد و نه تصوری شود که فاخری وجود دارد. اما دوست دارند و می خواهند حتی با زور هم که شده، بنویسد و برای خودشان خط و مشی سیاسی ایجاد کنند. برایشان مهم نیست که فاخری در چه گردباد تندی گرفتار سازند بلکه آنچه مهم است این است که فاخری را دست بیاندازند که خان مغول سلامت باشد و زمینهٔ ریاست جمهوری مادام العمر ایشان فراهم گردد، دنیا که به آخر نمی رسد؛ دنیا دنیای زور است چه می شود کرد باید ساخت و کور کورانه خندان پیش رفت...

اما اگر خاتمی را روشن بینی بود باید می دانست که یک اندیشه هرچند در همهٔ زمان ها پایدار نمی باشد ولی از اندیشهٔ پیش، علمی تر و محکم تر است یقیناً قدرت دفاع و گسترش اندیشهٔ خود را می داشت و به شکست سیاسی آن تن نمی داد.

ایشان حتی مفهوم گفتگوی تمدن ها را ندانست که آن، چیزی جز خفت نبوده و نیست. چیزی که ارزش ماهوی دارد، تقابل اندیشه های راهبردی در قابلیت های علمی و ارزش اجتماعی آن است در حالیکه تمدن هرجامعه، فرهنگ زیست ساختار اندیشه های آن جامعهٔ بشری است و رونمایی آن برای گفتگو و عوام فریبی یا هر چیز دیگر ارزش علمی و کاربرد معنوی ندارد مگر برای گدایی که وجههٔ ظاهری عوام فریبانهٔ خود را حفظ کرده باشد.

آقای خاتمی با این ایدهٔ پیشین، علی رغم میل خود یکبار دیگر ناچار دید مانند کسی که به گدایی افتاده باشد، بیاید و بلند آواز شود اما می داند که نمی تواند؛ به هزار و یک دلیل چرخهٔ تکرار را مساعد احوال خود و صلاح حاکمیت نمی بیند ولی براساس تفکر بازی برای اینکه دین خود را به دوستان خود ادا کرده باشد حضور یافته است. روی این اصل زمینهٔ متقاعد آمدن آقای موسوی را با اندیشهٔ بازگشت به گذشته و ... فراهم ساخت. اندیشه ای که تئوری محرک و متغیر، در استاندارد سازی مدیریت های اجتماعی بر رشد و توسعه، آن را رد می کند. اندیشه ای که با دین و قانون طبیعت هستی مغایرت دارد؛ برای اینکه زمان یک مسیر رو به جلو دارد و عقب گرد در آن نمی تواند مورد پذیرش مردم واقع شود.

بنابر این وضعیت آقای خاتمی از دو حالت خارج نیست. یا در صحنهٔ انتخابات باقی خواهد ماند که بعید است و یا کنار خواهد رفت اما نه به نفع آقای کروبی که صراحت عقیده و لهجهٔ راسخ ایشان قابل تحمل حاکمیت خود محور را نیست. بلکه بدون جهت روشن، شرایط مسالمت آمیزتری را برای به اصطلاح وحدت ملی با تعریف خودشان، شمع بیداری ملت را خاموش ساخته باشند در طول انتخابات، جمهوری میرحسین موسوی را فراهم کند.

در حالت اول آنجناب محترم ساده می اندیشند. برای اینکه ایدهٔ توسعه در مراکز علمی جا باز کرده و عامهٔ مردم دین را با توسعه و آزادی، در عدالت محوری و حقیقت بینی آن می خواهند... ولی آقای خاتمی به کلیت و جامعیت نپرداختند و از اعتقادات خود هیچ وقت جدی دفاع نکردند و فقط به سخنرانی ها اکتفا نمودند که موقعیت اجتماعی خود را به عنوان مدافع اصول از دست نداده باشد.در حالیکه همه بالاخص نیروهای انقلابی برای فراهمی شرایط آنها، تشنه تر و فداکارتر بوده و هستند و آنها را در جهت آرمان های اصیل انقلاب که از ابتدای آن به فراموشی سپرده شده است می بینند.

بنابر این آن خواصی که از یک کانون حاکمیت و قدرت پنهان در جامعیت باند، خاتمی و احمدی نژاد را قد علم کرده و می کنند و بیشتر به دنبال شخصیت قوی تر از احمدی نژاد هستند و از رهبری برای خود مایه می گذارند، یا بازیچه اند و اشراف به موضوعات و جریانات ندارند و یا مغرضند که آگاهانه به تفکرات غلط، قدرت طلبی و خود محوریها و تکتازی های خودشان اصرار می ورزند و جو نامطلوب را دامن می زنند که به نفع هیچ کس نیست و ملت و پایه های فکری آن و حکومت، بیش از پیش صدمه و زیان می بیند.

این آقایان بدانند و هوشیار باشند که زمان انتخابات نزدیک است و جبران اشتباهات سخت و نیازمند شجاعت بسیار بالایی است تا بتوان به یک جوّ ایده آل و شایستهٔ فداکاری رسید.

آنچه جامعهٔ ما نیازمند است تا به همهٔ مشکلات اقتصادی، اجتماعی،علمی،فرهنگی و سیاسی خاتمه داده شود، داشتن دیدگاهی روشن به جهان هستی و مدیریت مبتنی بر دین و قواعد طبیعت هستی و نوعدوستی های صحیح و عمیق تر است. این فرهنگی است که راه که هموار شد، زمان خود همهٔ پدیده های مدیریتی و عوامل رفع مشکلات و پیشرفت را احیا و فراهم خواهد ساخت. و السلام

25/12/87

هیچ نظری موجود نیست: