۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

دولت کودتا

بسمه تعالی
این کودتا بیش از آنکه علیه ملت و مثلاً علیه جناحی باشد علیه  اینجانب است. در هر حال این کودتا چیزی  را در ذهن اینجان  عوض نخواهد کرد  و به ادامه انتقادات در هر شرایط که در  بایکوت خبری باشم کوچکترین علاقه ندارم.     اینجانب آزاد  زندگی کرده است و آزاد هم خواهد مرد. طرفدار هیچ جناحی نبوده و به هیچ قدرتی وابسته نیست مگر به دو شعار همیشگی خود، آزادی حق و شعوردر برابر ظلم و استبداد پنهان تا سر خم نکند که ایرانی روشن و آزاد باشد تا به اوج بلندیهای حق و حقیقت ایمان و عمل برسد.این هدف و راه هر ایرانی است از حقیقت آدمیت و انسانیت راست خود به رسیدن به قله های معرفت،مردانگی و دانش تکامل است. زندگی وقتی حقیقی و راست است که با ایمان و عمل همراه بوده باشد بگونه ای که معرفت، جوانمردی و مردانگی را در خود حس و لمس کرد.

دنیا با پریشان حالی رونق نمی یابد، با طراوت و شادابی شکوفه می زند
و با همت صداقت، درستی و خوش رویی رونق و سرعت می گیرد
وقتی که راه پیدا نیست و یأس و پریشانی مستولی شد
باید به خدا متوصل شد و آینده را نیک دید
و دعا کرد راه راست ایمان شود
وقتی که صحبت از جمهوری اسلامی است معنا و هدفهای آن این است
تفکر انقلابی با حق و حقیقتهای هستی جهت های درست می یابد
همه در فرهنگ اصیل توسعه و پیشرفت کشور فعال هستند
از جوهره ی حق و حقوق شهروندی و ملی برخوردارند
از آزادی حق،عدالت و فرهنگ برخوردار می باشند
همه افراد حق هستند و توجه عمیق دارند
هیچ کس را در آدمیت برتری نیست
زمان، فرصت برای جبران است


                    23/5/88

حق پیدایش

بسمه تعالی
دنیا در صنعت و تکنولوژی بر اساس دانش و اقبال
پیشرفت شگرفی داشته است
اما متأسفانه در جوهره ی آدمیت و زیرکی
که چیزی جز حقیقت انسان بودن نیست
پیشرفت نه چندان زیادی نداشته است
با وجودی که
حق پیدایش هستی
چیزی جز شعور و دانایی مطلق خداوند نیست
حق طبیعت هستی و آدم هم
چیزی جز پیدایی شعور و تکامل نیست.

                                       
                                        23/5/88

قلب سلیم

بسمه تعالی
قلب کانون مهر و کین،دوستی ها و دشمنی ها،راستی ها و کجی ها،پستی ها و بلندی ها ... امّا قلب سلیم چیست که آدمی را بال می دهد، چون پرستوی آتشین، پرواز کند به آن دور دورها، سوی ناباورها، پیش دوست که در رویاها منتظر به دیدارش بود، آنجا که دیگر رنج هیچ موجودی را تحمل نیست.
طبیعت دوستی حقیقتی است که بشر باید نظر اندازد و در ذهن خود بر پویایی و زنده تر سازی آن اندیشه سازد. طبیعت هستی، ماهیت فراموش شده ای است که انسان با یادآوری و شناخت آن می تواند حقیقت ها را بیابد و خود را در برابر شرایط موجود کامل بسازد و موفق بدهد.
اگر بشر به طبیعت هستی به درستی حقیقت آن اندیشه نکرده باشد مثل این است که مسلمان زاده است ولی مسلمان شده نیست که بین این دو از زمین تا آسمان تفاوت است! برای اینکه یک مسلمان، حقیقی اسلامی باشد پیش از هر چیز باید همراه با طبیعت هستی خود را به خود شناخت دهد به واقعیتها و توانایی های خود رجوع و به جایگاه آدمیت خود شناخت یابد که در در چه جامعه ی انسانی و در چه جایگاه انسانیت و دانش بشری قرار دارد و تا کجای آن باید باشد و پیش برود.
طبیعت هستی دو بعدی در متضاد هم است و تاریخ گویای وقایای ناهمگون تلخ و شیرین که مدام اندیشمندان و دانشمندان جوامع بشری را به تفکرات فلسفی و طبیعتی به نظریه پردازی در ماهیتهای زندگی و سیستم های حکومتی پیشرفته تر وا می دارد تا طبیعت هستی تکامل یابد و به جوهره ی ماهیتهای حیات و شعور برسد.
اما سوا از سیستم های حکومتی آنچه مهم است این است که از پرتو دین و دانش بشری و فطرت شخص باید آنچه از سیاستها و غیره دیده و شنیده شد موردها را با دید نو از روی حقیقت بینی و ایمان نظر انداخت نقد و اندیشه کرد تا بتوان در موضوعی تصمیم به موقع و درست حقیقی را اتخاذ نمود و حضور حقیقی یافت. واقعیت ظواهر سیاست زدگان و قدرت ها را باید با دقت نقد و برسی کرد. شاید بخواهند بفریبند و بدعت غلط بگذارند و از حقیقت منحرف سازند. آنوقت چرا آدمی با وجود راه کوتاه تفکر در راستی و درستی زیرکی از خود نشان ندهد و خود را با کور دلی به چاله و چاه عمیق تر و عمیق تر بیاندازد! دموکراتیک بودن یک نظام حکومتی روی همین اساس از سوی اندیشمندان دینی و علمی همیشه مطرح بوده است که انسانها حضور فعالی در فعالیهای انسانی و سرنوشت خود را داشته باشند تا در عرصه ی سیاست بین المللی حضور فعال و مؤثری را در جهت صلح و امنیت حقیقی جهانی از خود ایده و هدف نشان دهند.
دنیا و هستی بر اساس حق و حقیقت خداوندی شکل یافت و پدید آمد که از ماهیت هوشمندی طبیعت آن بشریتی راه افتاد صاحب هوش، اندیشه و اختیار است. تا آنجا که پدیده ی آدمی از وحشیّت و غریّت تا مدنیت و جامعیت از خنگی و خریّت تا حکمت و حکمیّت از غارنشینی و همنشینی تا شهرنشینی و بوم نشینی ازکدخدا و خانسالاری تا شهروندی و قانونمداری از استبدادهای شاهی تا دموکراتیکهای جمهوری از اسارت خس تا حریّت پس از زمین تا آسمان و کهکشانها پیش رفت تا رموز و حق پیدایش عالم هستی، شعور را کشف و جلوه سازد و حق و حقیفت را بیابد خدا را دریابد و تکامل زندگی و هستی و عشق به خدا و بندگی را به اوج همه هستی طراوت، شکوفایی و کمال دهد و با وجدانی بیدار و آگاه ازجهان خاکی به دیار باقی بشتابد. که هستی چیزی جز شعور نیست و باز گشت آن از هستی به نیستی و مبداء و پاسخگویی آن پدیدۀ روشن و حق است.
انسان اسیر در درون حبابی از عشق و دانش خداوندی به وسعت همه ی هستی است که در شعاع آن بواسطه ی فطرت و غریزه ی بشری، اندیشه و تکامل دارد. انسان از اندیشه ی در می یابد زمانی موفق است که چاره ندارد جز اینکه باید حقیقی باشد یعنی آدم باشد آزادمرد و جوانمرد باشد با درونمایه عمیق اندیشه و تفکر و ابعادنگری که بتواند زندگی بسازد و پیشرفت، تکامل و دفاع از حق و حقیقت را مقدس درقلب وجودی تجلی دهد و آلامی بر دردها باشد. انسان درحباب عمر خود زندگی را می سازد که به فوتی بسته است. در حبس آن انسان خود را شناخت می دهد تا به جایگاه ایمان و عمل برسد باشد که بدون ریا،کبر و رندی زندگی را درست سرانجام دهد.این چیزی است که تا آدمی واقعیت خود را در اجتماع درست متصور نشود به حقیقت خود فکر نمی کند و پیش نمی رود. تا خواستن نباشد همت حاصل نمی شود و انسان برای بهتری چاره ای جز این ندارد که همت انسان سازی خود را فعال بسازد.
هوش و استعداد آدمی اذعان می دارد که اگر انسان صفت مقدس را به وجود خود ماهیت نگیرد عریان است و بی ریخت و پاش که به هیچ ارزش و معیاری پایبند نخواهد بود و زندگی حیوانی و وحشی بیش نخواهد داشت. چیزی که زندگی را قابل احترام و ارزشمند می سازد ماهیتی است با واژه ی مقدس و مفهومی متعالی برآمده از دین و از رابطه ی بین فطرت و غریزه ی بشری برای متعالی یافتن و متعالی ساختن هر آنچه که ارزشمند و احترام آمیز یافته باشد. افشان بذری که در حقیقت مبانی تشکیل دهنده ی قوانین و ساختار حکومتهای حقیقی است.
ساختار حکومتها بر اساس تئوریهای اندیشمندان شکل می یابد که انسانها فهم و شعور اجتماعی تکامل تر یابند. البته نوع حکومتها می تواند بیشمار باشد کافی است ایده و فکری نو ساخت و شکل نو از حکومتی را تعریف داد. اما اینکه کدام یک از حکومتها فرهنگی تر، مردمی تر و دموکراتیک تر و پایدارتر است باید ساختارهای حکومتها را دید نقد و ارزیابی کرد که ایده ئولوژی هر یک از آنها بیانگر چه جهان بینی است و چگونه جهان بینی را توجیه ساخته است. زندگی انسانها توجیه از آنهاست که اگر از جهان بینی توحیدی رسا نبوده باشد هیچ اعتبار و ارزشی را نمی توان بر آن قائل شد. اما اینکه نتیجه های بهتر کمتر حاصل می شود به نارسائیهای نفس و شناخت و آلودگیهای ذهن باز می گردد که بیشتر در غرور و تردید در شناخت بین نیک و بد نوسان پرسه میزنند.
اصل تکامل هگل فیلسوف نامدار آلمانی می گوید انسان از نیاز به کمال میرسد. واقعیت هم همین است. اما این نیازها از کجا ناشی است؟ جز این نیست که از استعداد اعضای خود اندام تولید و اندیشه می یابد. یعنی در واقع اعضای اندام در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر بوسیله ی سلولهای عصبی در مغز هماهنگی در استعداد پیدا می کنند و به اندیشه تبدیل می شوند. اندیشه ابتدا نیازها را مشاهده می کند و در تلاش ابتدایی برای رفع نیازها به آزمایش و خطا دست می زند. در پی شکستها و نتیجه گیریها به دنبال راهکار به مطالعه ی خود استعدادها و تواناییهای اعضای اندام می پردازد و تعمیق می یابد. با این وصف خودسازی و تکامل انجام می پذیرد و سلامت روحی و روانی مهیا و تضمین می گردد. فعالیتهای ذهنی و فلسفی انسان کمیتهای ژنتیکی ذهن را جبران و کیفیت آن را بالا می برد که گاه به جهش های دور از انتظار و ناگهانی به نبوغ انسانهای متفکر می انجامد.
غرض این است که انسان با وجود پیچیدگی های بسیار موجودی پویاست که بیشتر فعالیتهای آن از روی اختیار و تدبیر است که به آزادی تعبیر می شود. به دلیل اینکه آزادی در آن نقش تمام دارد و انسان از نیروی اختیار و تشخیص در برخورداری از آزادی به دنبال ایده ها و اندیشه راه می افتد و فعالیت نشان می دهد.
اساساً انسان با حوزه ی استعدادهای بشری آزاد آفریده شد که شعور جلوه شود و با عوامل و محیط آگاهی و بیداری بیابد و برنامه ی زندگی و عبودیت و بندگی خدا را در آزاد بودن جستجو کند و به فلسفه ی پیشرفت و ترقی بپردازد.
تراوشات ذهنی هر انسان فلسفه ی جنبش ذهنی اوست برای پدیده های نو که هرچقدر ادامه پیدا کند پالایش و پالایش می یابد تا به گوهرهای بی همتای زندگی تبدیل می شود.
برای اینکه فعالیتهای انسان اندیشه ساز و متعالی باشد آزادی حق را باید به دلها رسوخ داد و زنده ساخت که بهترین هدایت و راهنمایی بشریت برای بهتر زیستن و زندگی کردن و بندگی خدا ساختن است. آزادی حق چیزی است که انسان را بخت آور می سازد به بهتری برسد. سرشت آدمی زور و تحمیل را برنمی تابد اما با استدلال های درست و منطقی بر اساس فطرت بشری آگاهی و بیداری می پذیرد و هدایت می شود.
آزادی حق، شعور الهی است که بر اساس دین و برنامه زندگی حقیقی و فرهنگ غنی جوامع بشری تعریف مشخص دارد روند پیشرفت جوامع بشری را هموار و آن را شتاب میدهد و ایمان و باوری به خدا و زندگی و تکامل هستی را تولید می سازد. انسان بدون ایمان و باوری تهی از شناخت و کرامت انسانی و بی ماهیت و فاقد هویت است که به تدبیر و اندیشه ی خوش رایحه نیاز است.
آزادی حق، در حکومتهای حقیقی توسط نظریه پردازان دینی و علمی بر اساس تئوری تکامل بسوی جوهره ی حق و حقیقت مشخصاً تعریف و ترسیم می شود. تعریف شده ی آن پایه برای جامعۀ بهتر، پویاتر و باثبات تر که در برگیرندهٔ خام رو به تکامل ایده ئولوژی های طبیعت هستی یک جامعه می باشد. آزادی به مفهوم حقیقی، حفظ کرامت انسان و حرمت شایستگی های آن است که انسان می خواهد به حکم خدای خود آزاد باشد و آزادانه پیشرفت و ترقی کند، با ناملایمات بجنگد، ظلم ستیزی کند و با فرهنگ ارزشمند عاری از افراط و تفریط با شناخت و حیای ادب و هنر پوست اندازد.
اما این آزادی حق، حقیقت تعریف آن چیست تا به وظایف اصلی و فرعی بهتر و بیشتر آگاهی یافت. البته هر تعریفی که از آن ارائه شود در همه حال باید از جهات مختلف علم و منطق نقد کرد. هیچ چیز استثنا از قاعده و اصلوب تکامل نیست حتی واژه ها و تعریفها که مؤثرترین عناصر هدایت و خودساری بشریت هستند بمراتب بهتر می یابند. آزادی، در صیانت از شعور، عدل و داد تعریف می یابد.
درجامعه ایکه انسان اگر نتواند شعور و دادش را با هنر و دانش پیش ببرد حاکمیت چگونه و با چه انگیزه و هدفی می تواند مدعی حق،عدالت، مهرورزی و پیشرفت در جامعه باشد و خود را مشروع و آینده را امیدوار بسازد!
در فرهنگ عرف زندگی اجتماعی نمی شود جامعه ای را با زور به قوانین و شرایطی که شعور اجتماعی زور و حماقت را و شکنندگی رأفت، صبر و استقامت را برنمی تابد تمکین داد مگر با آگاهی و بیدار به حقی که مستدل از علم و منطق حق که به ذهن و دل آشنا باشد متأثر از شعور، پذیرش و فرهنگ خواهد شد.
فرهنگ ایده ئولوژی دینی همینطور جایی برای کوردلی در آن نیست. حقیقت مبارزه در متن آزادی حق و داد حقایی با فرهنگ نشاط علم و ادب، منشوری است که به ذات بشر نهاده شده است که ملتی می تواند بخواهد با حق و حقیقت آینده ی جامعه و کشور را نیک بنگرد. می تواند با شعور خود در توسعه ی عدل و اقتصاد با وجود ضعفهای اقتصادی به رشد متعالی دست بیابد و با حق و حق پروری به تحقق صلح و امنیت جهانی همت کند.
کور دلی و افراط در کردار و عمل در خلاف حقانیت فرهنگ ایده ئولوژی و اندیشه، در همه حال فاشیسم است که دین و فطرت بشری آنرا ردّ می کند و تفریط در آن، بی بندباری و عریان است که فرهنگ اجتماعی، دینی، هوش و خرد جمعی هیچ جامعه ای آنرا نمی پذیرد. به این معنا که جهان با این نظام دقیق مطلق بی هوا و بی جهت آفریده نشده و رها نشده است. حق طلبی و حق پروری پدیده های انکار ناپذیر طبیعت هستی است و هر حق یا چیز با استدلالها و منطق برحق نسبت تناسب دارد. در دنیای سیاستهای داخلی و بین المللی حق این است که حقداری کرد تا به حق پروری دست زد.
در این عصر بیداری انسانها از شناخت و تشخیص بالاتر در دیده ها و شنیده ها برخوردارند و به خدای یگانه ایمان دارند. گرهی که با دست باز می شود چرا با دندان باز کرد و بی هوا کور آتشین جنگید! در حقداری و حق پروری فرهنگ گفتمان بین المللی مبتنی بر حق و عدالت پدیده ای ارزشمند خواست همه بشریت برای تحقق صلح و امنیت جهانی است. چاره ای جز این هم نیست. هر جامعه ای که جهات حق و عدالت را برنتابد خود را از نابسامانیهای اخلافی و هوش سمباده می زند و فرسایش می دهد.
آزادی هدف است و هنر آن پدیده ای نیست پیدا شود جوهره ای است از اعماق وجودی هر بشر بر اساس فطرط آدمی در موازات ماهیت رشد و شناخت مدام ار اعماق وجودی هر بشر می جوشد و بشر را رهنمون می شود، گوهره ای است که علم و شناخت را در انسان عمق و وسعت می دهد که آدمی به چه هدفی آمده است، به چه علم و انگیزه ای باید بماند و زندگی کند و به چه تاریکی باید بتابد و روشنی دهد. این ساختار هدفداری انکار ناپذیر طبیعت هستی و انتقال آن بر فطرت بشریت است. استعدادهای نهفته ی بشری را باید در جهت های سعادت بشریت و صلح و امنیت حقیقی جهانی شکوفا ساخت و اساس آن را با مهرورزی محکم پایه ریزی کرد.
ایده ئولوژیهای حقیقی در شرایط تحقق حکومت های حقیقی و دموکراتیک ظهور می یابند که سیاست های پویا و روشنی بر اساس حق و حقوق ارزشهای انسانی و انسان دوستی دارند؛ استدلال های مبتنی بر علم، منطق و حق، مهمترین پدیده های تأثیرگذار در ایده ئولوژی حکومتها هستند که همه اندیشمندان و صاحب نظران علمی،دینی و سیاسی عالم اذعان دارند و عناصر پیشرفت، ترقی و تکامل بشریت و رسیدن به تحقق صلح و امنیت جهانی می دانند.
در آزادی های حق انسانی، انسان به انگیزه های حقیقی، به پدیده های شگرف هستی و به تشخیص درست انتخاب ها می رسد. تا وقتیکه انسان آگاهی و آزادی حقیقی نداشته باشد نمی تواند اندیشه و نیت صالحی برای خود و جامعه ارائه دهد. همت آدمی به این است که بخواهد آدم باشد و خود را مستعد آدم شدن بسازد.
شورای نگهبان و کاندیداهای ریاست جمهوری و خود ملت می بایست با ایده ها و پدیده های حقیقی و حقوقی به پیشواز انتخابات می رفتند که نرفتند. این گویای وجود اشکالات و ایرادات در مبانی فکری و نظری دولتمردان جامعه در طول سی سال انقلاب است. با مشاورت اندیشمندان می توانست پیشرفت و ترقی در زمینه های علمی و ایده ئولوژی دینی مسیر راست و حقیقی خود را بی غش باز یابد و مانع از این نابسامانیها شود. اما استبداد خائن جناحی تمامیت خواه تندروانه مانع از تحقق اندیشه ها شد و ضربه ی مهلکی بر چرخه ی تحول، توسعه و پیشرفت جامعه و کشور وارد ساخت. درد شورای نگهبان درد گشاده رویی نیست درد خباثت و تنگ نظری تعصبات قشری و خوش باوری های بی در و پیکر است که بسیار خطرناک و ضد مصالح ابتدایی آزادی حق و تربیت است و نمی شود بر سازندگی، توسعه و پیشرفت کشور و جامعه حساب باز کرد.
تداوم مشروعیت هر حکومت حقیقی به عملکرد دولت مردان باز می گردد که اگر عمل صالح و هوش و استعداد مبتنی بر ادب و هنر پویا و روشن از خود نشان ندهند مشروعیت حکومت هر چند حقیقی را ساقط می سازند و در صورت عدم انتقاد به موقع و صحیح فعالان حقوقی و حقیقی و سیاسی ناخواسته به تحکیم نامشروعیت ها می پردازند که چیزی جز کوتاهی در توانایی ها نیست. بنابراین برای رسیدن جامعه به جایگاه متعالی و روشن مستلزم تحقق سیاستهای حقیقی است که مسئولیت آن با اندیشمندان دینی و علمی جوامع بشری است که بر اساس دانش و هنر پویایی آنان و نقد عملکردها امکان می یابد.
دین و دانش روایتی است از فطرت بشری و هستی که انبیاء بر احیای استعدادهای متعالی و بیداری فطرت انسانها مبعوث شدند. در حقیقت دین خدا را زنده و احیا سازند تا زندگی انسانها از ماهیت عقلایی مقدس دور نشده باشد و حیات بشری به نابودی سوق داده نشود. دین و حیای زندگی و حرمت آدمی نباشد دیگر چیزی از اصل آدمیت باقی نمی ماند و انسانها فرسوده و نابود می شوند. ماهیت و افتخار آدمی به این است که حرمتها و ارزشهای اجتماعی حفظ شود تا حیات بشری باقی یابد.
پیامبران در اصل خود آورنده ی دین نیستند بلکه احیا کننده ی تنها دین خداوند را در فطرت بشری هستند و حضرت محمد (ص) با قرآن وحی خدا، سنت نبوی و معصومیت الهی خود احیای تنها دین خدا را در فطرت بشری با ماهیت و عنوان اسلام به کمال مطلق رساند. نوری که از آدم تا خاتم خاموشی ندارد. حقیقتی که ذهن بشریت در اندیشه به باور و ایمان به آن رسیده است.
وحیی که انبیا از خداوند متعال دریافت داشتند و سنتی را که پیامبران از معصومیت خود بجا گذاشتند نوری بود راست و درست به دلها نشست و انسانها به دین و ارزشها شکوفه زدند که خود، خدا، بندگی و هستی را آنگونه که هسب و شایسته است دریابند، راست و درست با قامتی استوار زندگی کنند، راست و درست پیشرفت و تکامل یابند و هستی را تکامل دهند، بندگی خدا کنند و مدافع حق و حقیقت یاشند. این بود که نور محمدی از چنان قدرت مطلق برخوردار بود که فطرت بشری تا ابد بیدار باشد تا دین برای همیشه باقی باشد. همان نوری که هرگز خاموش نشود و مدام از نهاد بشریت پرتو افشانی دارد.
اما این سنت انبیا خاص انبیاست از نیرویی ست که از عصمت و مطهری خداوندی کسب شده و به رسالت و مقام نبوت رسیده اند. سنت انبیا آن چیز نیست که انتظار شود از توان مردمان عادی برآید و انجام بدهند. برای اینکه اولاً بشر همیشه رو به تکامل است و در همه حال از کمال فاصله دارد و نمی تواند همیشه در یک حالت ثابت باقی بماند حتی در عبادت به خدا بیش از بیش رنگ و بوی عمیق تر و معنوی تر و بی ریاتر می یابد. ثانیاً سنت پیامبری پرتوی از ماورای طبیعت بشری الهی است. ثالثا هرگونه علم و دانش بشری باید از درون خود آدمی در آگاهی و بیداری خیز بردارد تا به حقیقت نزدیک شود و به ایمان و عمل دست بزند. انسان به چیزی باور و ایمان می یابد که شعور ذات و فطرت آدمی آن را بپذیرد.
آنچه که از طرف رئیس جمهور و افراطیونی چون آقای الف در کسوت مداحی به عنوان ارادت خاص به انبیا و ائمه ی اطهار ارائه می شود و بیشتر با بی عدالتیهای تندی همراه است و هرکس را که از سلیقه ی خودشان نباشد از دم تیغ می گذرانند بیشتر شیفتگی است تا عشق و آن واکنش لطیف متأثر از طبیعت برتر و متفاوت از عشق و ایمان است. ایمان در به دنبال اندیشه و هدف در شناخت حقیقت به ایمان و عشق می انجامد که به استعداد و فهم خود هر شخص مربوط میشود و با نوعی متانت و گشاده رویی بی ریای خوش رنگ خاص همراه است. راهی است که هر انسان درطول عمر باماهیت آن به نسبت توانایی در کسب دانش و هنر به تکامل خویش، جوامع بشری و طبیعت هستی همت می ورزد.
اگر به عصر پیامبر نگاه کنیم می بینیم بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) نزدیکترین یاران آنحضرت بر سر خلافت و جانشینی آنحضرت اختلاف پیدا کرده و به جنگ با یکدیگر برخواستند. دلیلش چه بود که با اختلاف خود اولین خدشه را نه به دین و سنت پیامبر بر پیکره ی اتحاد و همبستگی مسلمین وارد کنند؟ دلیلش آیا جز این بود که به غیر از علی (ع) مانند پیامبر اسلام معصومیت و دانش مطلق دین را نداشتند و نمی توانستند عین آنحضرات باشند؟ اگر چنانچه می توانستند به یک اندیشه واحد رهبری می رسیدند.
علی دروازه ی عشق و هنر را پشت سرگذاشت خود را به اوج ملکوت به دوستی خدا رساند. چون پرورش یافته ی دستان خود پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بود که از دانش الهی سیراب شده و کامل گشته بود.
علی، علی بود معصوم و مطهر، اصرار نورزید و خود را از خلافت کنار کشید که بین مسلمین بر سر خلافت اختلاف نیافتد با این هدف که خودشان به شناخت و معرفت لازم برسند و خلافت علی را بپذیرند. خلافتی که در ساختار سیستم حکومتهای آن دوران اقتضا می کرد. عدل و حکمت والای علی هم همین بود برترین در اوج تقوا و شناخت. برای اینکه علی با توجه به فلسفه ی ساختاری بشریت انتظار نداشت حتی یاران نزدیک پیامبر بتوانند مثل آنحضرت باشند و در حد معصومیت و دانش نبوی آنحضرت حق و حقیقت امری را بشناسند و از خود علم، حکمت و تقوایی نشان بدهند.
اما این مرام، اصالت و رسالتی است از سوی دین از فطرت بیدار بشری بر دوش آدمیان خاکی که از آماده سازیها در اندیشه و عمل از اراده و همت خویش دانایی و توانایی بیابند و تکامل یابند پیش بروند و دین خود را به طبیعت هستی و خدا ادا کنند و سربلندتر سفر خاکی را با حق و حقیقت اصیل تر و خالص تر سرانجام دهند.
انسان هرگز بدون اندیشه ی شاخص خویش نمی تواند با الگوپذیری برای تقلید به ارزشداری برسد. باید که خود سازی و تکامل را از اندیشه و شعور خویش آغاز کرد و توانایی شعور لازم و خود باوری را یافت تا به دانش، حکمت و ایمان رسید.
ماهیتی که دین و دانش به انسان می دهد ماهیت تک بعدی فرشته گرایی نیست. ماهیتی است آمبخته از قطرت و غریزه که مرام و هدف آدمی را به ادامه ی زندگی خوشنود سازد. چیزی است که با مدیریتهای دموکراتیک پیشرو باید از هوش و استعداد دانشمندان و اندشمندان دینی و علمی با مرکزیت سیاسی مقتدر جمهوری اسلامی برای ارج نهادن و خوشبو ساختن زندگی و پیشرفت جامعه و کشور در زمینه های علمی و فرهنگی خیز بر دارد.
دین و دانش با وجود ماهیت سازندگی،پیشرفت و تکامل بشریت اگر در بیسوادی و حماقتهای جبری از تأثر به تفسیر و خدمت درآید طبیعی است به حربه ای برای بتگری، فساد و جنایت تبدیل شود. چه بسا می بینیم که تاریخ گواهی این واقعیت است که در قرون وسطایی به تشکیل سازمان تفتیش عقاید ناشی از افراطی های مذهبی و جنایتهای عمیق انجامید نتیجتاً به دین زدایی و حکومتهای عریان لائیک و سکولار سوق یافت که حکومت های کثیر جهان امروز را تشکیل داده است.
بحثی که این روزها به عنوان ولایت مطلقه فقیه با مضمون ولی امر مطلق از سوی عده ای افراطی تمامیت خواه در حکومت مطرح است روشن است به این شکل اندیشه توقیف می شود و انسان به بند کشیده می شود. طبعاً بحث غیر قابل قبول آن درجامعه با قدرت تمام ادامه پیدا خواهد کرد و یک طرح ضد دین و محارب با خدا شناخته خواهد شد. این طرح بدین معناست که اندیشه و شعور ملت و تکامل بشریت تعطیل گردد. چنین چیزی محال است که جامعیت شعور آنرا بپذیرد. خداوند آدم را با حقوق متعالی استعداد و اندیشه با روحیه ی اجتماعی و قانونداری و بالاتر از همه هدفدار آفریده است که شعور و هنر آدمیت را نمایان و عشق را جاودانه سازد.
حقیقت مطلق آن چیزی نیست که دست یافتنی باشد و انسان بتواند به آن دست بیابد تا بتواند به قدرت مطلق برسد و اختیار همه بشریت را به عهده بگیرد که چیزی جز زور، ستم و حماقت نیست بلکه حقیفت مطلق راهی است به بهتری رسیدن و فعالیتی مقطعی از زمان و مکان است که حیات بشری تا ابد تا بازگشت هستی به نیستی و مبدأ ادامه پیدا کند.
البته فقیه در دین اصل انکارناپذیر برآمده از دین و از متن جامعیت دینی روشن است که ماهیت دینی سیاسی مستقل و دموکراتیک فراجناحی دارد و بر اساس دین و سیاست از ماهیت و ارزش دموکراتیک معنوی برخوردار هست که با اصول دموکراتیک خود مانع ار ورود استبداد به جامعه شود. اساس انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی هم از این ماهیت و شرایط حساس اجتماعی وقت با دخالت دین و مرجعیت روی داد. پایگاه اصلی مرجعیت دینی و ولایت فقیه شهرهای مقدسی مثل قم و نجف می باشد. واتیکان هم یک چیزی شبیه به آن است با این تفاوت که شاید نگاه ضعیف تر به سیاستهای دموکراسی عریان لائیک و سکولار و در تبلیغ پدیده های ارزشمند دینی و علمی دارد و یا شاید ما از آن بیخبریم.
زیاده خواهی هایی در طول انقلاب انجام گرفته است که متأسفانه این روزها از سوی افراطیون جناحی کاذب در جهت مطامع اوج تمامیت خواهی های خویش طرح ولایت مطلقه فقیه و به عبارتی ولی امر مطلق را مانند چشم انداز عمامه و لباس روحانی بر همه را پروژه زده اند بدون اینکه عملاً ارزشی بر اصل مرجعیت دینی و فقاهت و بر تنوع طبیعت بشری و آفرینش قائل شده باشند.
اما مقام رهبری انقلاب و جامعه از متن جامعه ی روحانیت از تبار علوی براساس تعریف دموکراتیک آن با هدایتهای جامعیت فقها جایگاهی است که با اصول دموکراتیک قانون اساسی و ماهیت ضد استبدادی در رأس فرماندهی کل نیروهای مسلح با مشروعیت از سوی ملت و جامعیت فقها بر اساس اصل 110 جدا از مسئولیت مستقل اجرایی کشور اندیشه ی جامعه را رهبری و محافظت می کند که در خود مرکزیت اندیشه و اراده ی ملت را یافته است. اگر تعریف غیر از این یا بیش از این در اصل 110 بوده باشد و یا عملاً بر خلاف این تعریف مشاهده شود مغایر با اصول دموکراتیک دین خواهد بئد و ماهیت ضد استبداد خواهد داشت که یقیناٌ با روشنی های اندیشمندان لازم به اصلاح شد و در قانون اساسی تغییرات لارم انجام خواهد یافت و زمینه های سوء استفاده برچیده خواهد شد.
جمهوری اسلامی ساختاری است که در رأس اجرایی آن باید ریاست جمهوری مستقل برآمده از حزب قدرتمندی که در شرایط حقداری حداکثر در دو دوره ی انتخاباتی با اندیشه و هدف نو یا تعریف جامع تر به میدان ریاست سازندگی، پیشرفت و ترقی جامعه و کشور و گسترش و تعمیق اندیشه قدم بگذارد. در عین حال در رفع اشکالات و نواقص ساختارها کوشا باشد. قانون اساسی هیچ کشوری نمی تواند برای همیشه ثابت بماند بلکه با نیازهای و تکامل بشریت با تعریفها و پدیده های مکمل اندشمندان علم و دین همراه است.
جنگ های چند دهه صلیبی بدون شک ناشی از بدعت های زشت و فاجعه آمیز آن دوران افراطی تفدیش عقاید است. درحالیکه ماهیت اصلی دین سیاسی امری اجتناب ناپذیر در پایداری حکومتها و حیات بشری می باشد. برای اینکه خداوند هستی و انسان را با دو بعد متضاد متعالی و پست آفرید که فعالیت انجام پذیرفته باشد و شعور پدیدار شود. بنابراین نمی شود یک بعد انسان را از کار انداخت و انسان را تکبعدی و بی اراده ساخت و در عکس شعور و طبیعت هستی حرکت داد.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
مگر نه این است که دنیا و هستی بر پیدایی شعور در دو بعد متضاد روحی فطرت و غریزه ی فعال پیچیده شده است که از قدرت مطلق خداوندی واقعیت شگفت انگیز دقیق و بی نقص پیدا آمد. این بشریت نیز برآمده از شعور والا و متعالی طبیعت این هستی بر اساس قالببندی متفاوت با دیگر موجودات زنده دارای شعور و مهارت خلاق قادر است خود را به نسبت گرایشات به هر یک از دو بعد فطرت نیک متعالی و غریزه ی حیوانی خویش در مراتب مختلف انسانیت و حیوانیت قرار سازد که عین حال به تخیلات و خلاقیتها شناخت و محاسبات دقیق بیابد و ماهیت قداست و برتری بخشد و با ارزشمندی متعالی تر بیافریند و یا بر عکس آن برخلاف دین و اخلاق و سعادت آدمی دید حیوانی و وحش زیستی به تخیلات و خلاقیتها بیابد. اینجاست که دین و روحانیت و بالاتر از همه مرجعیت فقه نقش اساسی خود را در تعادل روحیات بشری در شرایط پست اجتماعی نمایان می سازد.
بارزترین ارزشهای یک جمهوری مقتدر حقیقی و اسلامی یکی این است که دموکراتیک هوشیار باشد یعنی اینکه راه ورود استبداد را به کشور و جامعه ببندد. دیگری نیز توجه به آزادی حق و دانش بشری و اندیشه های دور می باشد که برای آدمی در توجه به هر آنچه پیرامون را احاطه کرده و فعالیت و جنب جوشی را که از موجودات و دیگر انسانها متوجه است فعالیت اندیشه ی پیدایش و تکامل را امکان بیابد و دید و بینش عمیق تر و روشن تر را به شناخت و کشف حقایق و اصول طبیعت هستی پیدا کند که تأثیرات شگرفی در رشد و تکامل جوامع بشری خواهد داشت.
به عنوان مثال نیوتن که کاشف نیروی جاذبه ی زمین است و این پدیده را زمانی یا در موقعیتی کشف کرد که زیر درخت سیب نشسته بود و از افتادن سیب به جاذیه ی زمین پی برد. اما نیوتن اگر بیشتر دقت می کرد و به آسمان های دور، ستارگان و دیگر کرات توجه عمیق تری می داشت آنوقت شاید نظریه ی دیگری مانند آنچه که در ذیل می آید در رابطه با نیروی جاذبه پیدا می کرد.
اولاً اگر زمین نیروی جاذبه را از خودش داشت این جاذبه از کدام قسمت و سوی زمین جریان پیدا می کرد جز از ثقل کانون آن که مدار زمین عبور می کند. مدار سفیدی که زمین را از یک سو از کانون آن در نقطه ای از خود میخکوب ساخته و بسوی خود میکشد یا به عبارت دیگر بخود می فشارد و از سوی دیگر با نیروی چرخشی خود زمین را به دور خودش می چرخاند و از سویی نیز زمین را به دور خورشید با خود میکشد. در واقع نیروی اصلی در مدار است که بر اثر کشش و فشار بر زمین بطرف کانون آن موجب تکامل زمین میشود.
شاید بشود با یقین گفت بر اثر کشش و فشار نیروی جاذبه ی مدار بر زمین بسوی خود اولین ماده ی حیاتی یعنی آب بوجود آمد و به تدریج پیدایش حیات و موجودات زنده از تأثیرات نیروی جاذبه ی مدار بر زمین بر اثر فشار و آمیختگی و پختگی خاکها دل از زمین بیرون زد و زندگی اتفاق افتاد. از آنجا که نیروی جازبه در ثقل مرکزی زمین قرار دارد فشار هوا نیز در همه اطراف زمین یکسان باشد و در سوی خلاف جهت نیروی جاذبه و در ارتفاعات بطرف بالا رو به کاهش شده است.
روی این اصل اگر از یکطرف زمین سوراخی به شعاع تقریبی یک متر ایجاد شود و از ثقل کانون زمین بگذرد و از طرف دیگر زمین بیرون بزند و در این شرایط دو قطعه سنگی از دو طرف سوراخ انداخته شود آن دو قطعه سنگ دقیقاً در ثقل کانون زمین بهم خواهند رسید و در کانون زمین در فضای آزاد معلق و ساکن خواهند شد برای اینکه دیگر محلی برای عبور و رد شدن از مانع (جاذبه) نیست. در قطعه سنگها نیز نیرویی نیست که به نیروی جاذبه ی موجود در هسته ی مدارسفید زمین فایق آیند و از آن عبور کنند.
دوماٌ همه ی کرات و حتی سیارات که ظاهراً ثابت به نظر می رسند میخکوب در مدارسفیدی هستند که دقیقاً از ثقل کانون سیارات و کرات می گذرد در حرکت می باشند. چنانکه اینطور نبود همه سیارات و کرات هستی با تصادم و برخورد با یکدیگر روبرو می شدند و کل هستی بطور کلی نابود می شد.
سوماً اگر مدارات از خود سیارات و کرات بود در اینصورت جاذبه ها هم ار خود آنها می بود که در این صورت هر کدام آنها در پیدایش از فاعده و اصلوب مجزا از یک هماهنگی پیدایش کل هستی از نیستی و بازگشت به نیستی از هستی، مغایر می بود که در اینحالت این امکان بود که مدارات با خط سفیدی غیرقابل رویت خود با یکدیگر مدام برخورد کنند و تکانهایی زلزله مانندی در سیارات و کرات ایجاد گردد و زندگی در خود زمبن نیز با مشکل جدی روبرو شده باشد.
البته آنچه پیرامون جاذبه آمد فقط یک نظریه ی اثبات نشده است که از باب مثال آورده شد و به گسترش و تعمق در بینش و اندیشه مربوط می شد.
هستی گنجینه ی بسته است و فلسفه کلید معمای آن. لازمه ی هر بشر است که روح هستی را بشکافد و گنجینه های درون آن را عرضه بدارد. تاریخ و دانش بشری و زمان گویای واقعیتی است که انسان هستی را (مکان و زمان) بی وقفه با دیدگاهها و یافتهای خویش به اقتضای زمان و مکان در می نوردد و پیش می رود تا به انتهای بی انتهای هستی به همه حقیقت های کشف نشده دست بیابد. برای اینکه انسان ذاتاً و فطرتاً آرمانی است و اصولاً بدون ایده و آرمان زندگی معنا نمی یابد./ والسلام
میررستم فاخری
۱۳/۵/۸۸





هشدار

بسمه تعالی
هشدار ۲
این انتخابات از اساس غلط با تفکری برای فشار و بایکوت اینجانب از ابتدا از یکسو با هدف جلب آرای خاموش از سوی چهار کاندیدای درون حاکمیت و از سوی دیگر جلب نظر اینجانب بسوی یکی از کاندیداها بطور خاص آقای احمدی نژاد و موسوی که اندیشه و قلم خود را با رئیس جمهور منتسب هماهنگ سازم، در خارج از عرف یک انتخابات قانونی بود که با شکست در اهداف خود به کودتا انجامید که چیزی جز حک نامشروعیت حکام بر پیشانی نظام نیست.
بعد از رحلت امام راحل فرماندهی کل قوا به آقای هاشمی سپرده شده بود. ایشان با اختیاراتی که داشتند قدرت را بین خود و آفای خامنه ای که از دوستان قدیمی و مورد اعتمادشان بود تقسیم کردند. مقام رهبری به آقای خامنه ای رسید و آقای هاشمی مقام ریاست جمهوری را اختیار کردند و رویای ریاست جمهوری مادام العمر را در سر پروراندند که با تهورات اینجانب این آرزوی ایشان بهم ریخت.


هاشمی هرگز اصلاح طلب نبودند مگر زمانی که ملت را به کنترل خود در آورده باشند. مگر آقای هاشمی نبودند که گفتند عاشق رهبری هستند و نقشه ی رهبری بهتر بود. این چه معنایی دارد جز اینکه بگوییم خود ایشان دو روی یک سکه هستند که رهبری و افراطیون دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب نما را در کنترل خود دارد و خود دوست دارد در سایه باقی بماند و در هنگام بحران خود را به عنوان مرد بحران به پشت صحنه می کشاند که دیگران را قربانی و خود را از مسولیت اتفاقات برهد. در واقع جوهره ی تحجر و فتنه خود هاشمی است و این دستان هاشمی و موسوی است که به خون ملت آغشته است.


به عنوان تنها کسی که دولت هاشمی را در سال 71 به کنترل خود گرفتم با قاطعیت تمام اعلام می کنم که در ایران اصلاح طلب و اصول گرایی به معنای واقعی و حقیقی آن وجود نداشته و ندارد.


پیدایش جناح های اصول گرا و اصلاح طلب به سال۷۰ و ۷۱ باز میگردد که در اواخر این سال ۷۱ اثر هنری خود را با تئوری راه اندازی جریان انرژی هسته ای در مدار پیشرفت صنعت کشور و گفتمان فرهنگها عنوان و هدف کمک به صلح و امنیت جهانی خلق ساختم و هاشمی و دولت ایشان را به کنترل خود در آوردم که متأسفانه حربه ای از یکسو برای خودخواهی ها و تکمیل پروژه ی تمامیت خواهی های باند حاکمیت و از سوی دیگر ظلم و ستم به خود اینجانب شد.


دیوانگی و غرور غلط هرگز نمی تواند به بقای نامشروعیت بیانجامد. مصالح ملی و پایداری بک نظام حقیقی و هنر در قلدری و پشت درهای بسته بدست نمی آید بلکه باید در اندیشه های حقیقی یک نظام پیدا کرد و حق و حقیقت را در باورهای درست، صداقت، راستگویی و حفظ امانتداری یافت.


کشور اکنون در شرایط حساس بیداری قرار گرفته و پیداست قیچی مجازی دو لبه تیغ را برای بریدن راستی و درستی دهان باز کرده است. باید حق و حقیقت را درست و عمیق دریافت و به راهکار درست و حقیقی اندیشه نمود و به اتحاد تفکر حقیقی و پیشرو با سه شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی انقلاب ۵۷ در آمد و پیش رفت. 
۳۰/۴/۸۸

دیوار کج

بسمه تعالی
دیوارکج هرچه قدر اوج بگیرد فرو ریختنش همانقدر آسانتر خواهد بود.
امیدوارم شورای نگهبان بداند که چه تصمیمی اتخاذ کرده است.با تصمیم غلط شورای نگهبان، سکوت رهبری و چاقوی زنجان احمدی نژاد حاصلی جز تحریم انتخابات و سقوط نظام نخواهد یود. این انتخابات را برای همیشه تحریم می نمایم.

شورای نگهبان زمانی می تواند مقبولیت و مشروعیت یابد که قانون اساسی معتبر و بی نقصی را داشته باشیم و یا با برگزاری انتخابات باز و آزاد برای فراهم کردن آن اقدام کند. من این شورای نگهبان را فاقد بیطرفی و آن را مغرضانه، بی ارزش و نامشروع می دانم، این انتخابات از ارزش و معیارهای حق و حقیقت برخوردار نیست و بدون حضور من در آن به ثمر نمی نشیند.

این انتخابات، رقابت بین چهار کاندیدا نیست بلکه تفکری است که اگر برای مقابله با من و تخریب من نباشد برای مقابله با ملت و تخریب بیشتر ملت است؛ ملتی که از بحران سازی های حاکمیت، راه و صلاح و اتحاد خویش را گم کرده است.

اساس جایگاه واقعی انسانها به نیت باطنی شان باز می گردد که توجیه واقعیت ایمان حقیقی و غیرحقیقی درونی خویش هستند.هیچ آدمی به مقصد و مقام بندگی حق و حقیقت نمی رسد مگر ایمانش از حقیقت معرفت و شناخت سرچشمه گرفته باشد.

آدمی تا به این باور نرسد که حقیقت زندگی را که چیزی جز اندیشه و رشد در شناخت نیست، بجوید و بیابد به شوره زاری پا نهاده است که به دنبال سراب است.

بی یابی حقیقت عمل چو زنجیر دربندی است که آدمی را به اسارت نیاکان متحجر در آورده است و نمی تواند تفکر عملی درستی از خود نشان بدهد به تقلید، ریا و بهانه ها دست آویز می شود که چبزی جز فقر فکری و حقارت و تنگ نظری فردی و اجتماعی نیست.

اگر بایستی جامعه سقوط نکند باید به حق و حقیقت، به دین و زندگی و به اندیشه و رشد تن داد تا فرایند ایده ها و نظرهای حقیقی و عملی فراهم شود.

قدرتها اگر بخواهند خودکامگی و تنگ نظری را کنار نهند و به اسلام راستین و به حق و حقیقت تن دهند بایستی این انتخابات را در ماهیت باز و آزاد با موازین دموکراتیک برگزار کنند.

اما اینکه به من اعتماد نمی کنند اشکال از خودشان است، پس همان بهتر که در خفت و ذلت جاه طلبی و تنگ نظری خود سیر کنند و با حقارت بمیرند. پایان
31/2/88

خاتمی و اندیشهٔ بایکوت ... ، همه گناهکارند

بسمه تعالی

خاتمی و اندیشهٔ بایکوت ... ، همه گناهکارند

جامعه ای که اگر افراد آن نخواهند یا نتوانند آینده را در ذهن وخود زندگی فردی و اجتماعی را یک گام جلوتر تصور سازند، نمی تواند هماهنگ با زمان، رو به رشد و توسعه تلقی شود و از ارزش و معیار درستی، بهره مندی و برخورداری بیابد. چیزی که برای تحقق امر آن در جریان رشد و توسعه، نیاز بوده و هست، هنر و اندیشهٔ مدیریت برای عبور از گردبادی تند به ظاهر جریان حاکمیت سنتی است. جریانی که استعدادها و افکار مردمی را در اولویت های ذهنی به خود مشغول ساخته است.

دنیا، دنیای اندیشه و تقابل اندیشه ها برای متقاعد اندیشه هاست، حتی اگر دو نفر جمعیت در آن باشد. جمعیتی که تحول پذیر است و به دنبال تحول جویی می باشد. می خواهد همه چیز را بداند چه در زندگی عادی به دور از هیاهو و جنجال و چه در زندگی سیاسی.

انسان ها در بی قراری مدام به دنبال آگاهی اند. می خواهند به چیز هایی که دیده نمی شود دست یابند، تا به افق های دور می اندشند و پیش می روند ولی خود را در همه حال در ابتدای راه و شناخت ها می بینند. برای اینکه جهان و هستی را وسیع تر و فراتر از تصور می یابند. اما می خواهند همه تصورات را دریابند و پیدا کنند. این از هوشمندی دنیا و هستی است و هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند مستثنی از قاعده و طبیعت کائنات هستی باشد.

دنیایی که اگر ماهیت اندیشه و هوشمندی آن نبود، در اصل نمی توانست واقعیت و پیدای وجود یافته باشد برای اینکه هستی از متن طبیعت شعور و خداوندی آفریده شده است و نمی تواند حتی یک لحظه رشد نکرده باشد و در یک حالت باقی بماند. این ماهیتی است که هستی به خود گرفته و با هیچ قدرتی نمی توان مانع اندیشه و رشد اقسام آن شد.

در ساختار اجتماعات بشری می توان بیان داشت که قوانین طبیعت هستی، عین دین است و دین عین سیاست و سیاست دربر سازندهٔ عین مصالح روشن طبیعت بشری و قوانین مدون اجتماعی است که انبیا برای بیداری فطرت بشری آن از بطن جوامع خفته مبعوث شدند، نه صرفاً به اینکه انسان ها را تنها به سوی خدای یگانه دعوت کنند و کور کورانه به عبادت و بندگی خدا مشغول سازند، بلکه، انسان ها را اندیشه داده و سیر تحول بشر را رو به انسانیت و ترقی خواهی طراحی کرده باشند و انسان ها، هوشمند با اندیشهٔ انسانیت و دانش درونی خویش به اطاعت و بندگی تن داده و در خدمت خود، خدا و بشریت در آمده باشند و با اجماع اندیشه ها، مدیریت هایی مبتنی بر نظام خردمندی، برابری و تحول جویی را طراحی کرده و دین را آینهٔ خود یابی خود، نظاره ساخته باشند.

دوران ما، مدیریت های صحیح، رشد و توسعه، زمانی تحقق می یابد که حاکمیت و قدرت آرمیده در سایه، کنار زده شود و این مستلزم بیداری و آگاهی ملت در حمایت از تفکری مستعد و تحول بخش که مسمومیت سیاسی جامعه را درمان دهد، تفکر مبتنی بر ایده ئولوژی علم و منطق مدار را حاکم بر اندیشه و جوامع سازد؛ چیزی که بتواند عقلانیت جوامع بشری را قانع و افکار را تسخیر و بر اندیشه های حکومتی مشروعیت بخشد.

در عصر نبوغ، جامعه ای ارزشمند است که سیستم حکومتی آن دموکرانبک باشد، خصوصاً دموکراتیک اسلامی که در آن ردی از سیاست مشمئز کننده و تبعیض آمیز دیده نمی شود. برای اینکه شرایط آن فراهم شده باشد باید ناخالصی های فکری حاکمیت پنهان را زدود و جامعه را از قید و بند آنان پاک ساخت تا بتوان آینده را نیک دید و بهتر ساخت. و به اتحاد انسانی و ایده های سازندگی دست یافت.

اینکه عده ای خود را قیم ملت می پندارند، ملت و قدرت حکومتی خود را کوچک و ناتوان می سازند و به تاریخ و عصر قجر سفر می نمایند. سفری که به اضمحلال حکومت خودشان می انجامد. رمز پایداری حکومتها در آگاهی از قوانین طبیعت هستی و از معارف دین و انسانیت، نهفته است که از قابلیت های مردمی شکل می گیرند.

آن آقایی که رویای ریاست جمهوری مادام العمر را با تحورات سال 75 اینجانب از دست داده و اکنون در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست مجلس خبرگان رهبری تکیه زده و چون خان مغول لم داده و خود را مغز متفکر از بزرگان نظام جا زده و قدرت موازی در سایه را ساخته است با چرب و نرم زبانی منافقانهٔ خود اصلاح طلبان را کنترل می کند و از آنان سودای عصر حجر را ظهور می سازد و فضای سیاسی جامعه را چنان مسموم و نفرت انگیز می سازد به گونه ایکه همان حاکمیت قجر را دنبال می کند طوری که سر کلاف پیدا نباشد.

با این ماهیت ها، حاکمیت پنهان و تمامبت خواه با قوا و توطئه ها، مصمم به ایست زمان و بازگشت به عصر قجر است و از اینکه از غوغاسالاری و از سیاست خودسری و شعبان بی مخی نتیجه هایی را گرفته است خرسند است بیش از پیش مصمم تر به ابهام سازی و تک تازی است. می خواهد همه خربزه ها را زیر بغل داشته باشد تا کسی حق پدرسالاری و سهم خواهی و قهرمان بازی به سرش نزند. این درست همان چیزی و تفکری است که از سوی حاکمیت پنهان به مسمومیت جوّ سیاسی جامعه می انجامد.

تمامیت خواهی گناه است و گناهکارند. مانند این می باشند که از عقوبت دنیوی بترسند ولی از عقوبت اخروی که آن را دور ببینند هراسی نداشته باشند و یا به خدا و آخرت ایمان نداشته باشند. روی این اصل خود را در سایه قرار می دهند. چنین جریانی ملت را ضعیف و خسته می سازد و زمینهٔ مداخلهٔ دشمنان را فراهم می کند.

چه اگر اینطور نبود پایگاه مردمی خود را از دست نمی دادند و برای جلب نظر مردم به شرکت در انتخابات از توطئهٔ حضور خاتمی و امثال ایشان درون حاکمیتی، در جریان تفکر تمامیت خواهی استفاده نمی کردند و جوّ باز و آزاد دموکراتیک و برابری را فراهم می کردند و اعتبار بین المللی نظام و فرهنگ اجتماعی جامعه را بالا می بردند.

به عقیدهٔ حاکمیت، ملت چه کار به سیاست دارد. ملت اگر همت و کارایی دارد زندگی خودش را بچرخاند و هی مثل سوداگران متضرر نق نزند و بجای نق زدن ها کشور خود را دوست بدارند و در انتخابات و در رأی گیری مشارکت فعال داشته باشند و بهشت برین را مفت به چنگ آورند و در حوزهٔ تحجر کور دین نمایی خان مغول وارد نیستند مداخله نکنند.

آری حاکمیت پنهان این را می خواهد. ملتی بی اراده و ضعیف که حق اعتراض و مداخله نداشته باشد. بخصوص وقتیکه خود را قوی تر می بیند خود را دیگر نیازمند مردم و ملت نمی داند.

آقای خاتمی، وجودش از جمله توطئه هایی از سوی آقای هاشمی رفسنجانی است که در ابتدای جمهوریت هشت سال خود توانست با ایدهٔ گفتگوی تمدن های برگرفته از اثر هنری اینجانب خود را روشنفکر به جامعه جا بزند و با غوغاسالاری های خود بایکوت ابنجانب را فراهم سازد. گو اینکه فاخری نه چیزی می گوید و نه چیزی می نویسد و نه تصوری شود که فاخری وجود دارد. اما دوست دارند و می خواهند حتی با زور هم که شده، بنویسد و برای خودشان خط و مشی سیاسی ایجاد کنند. برایشان مهم نیست که فاخری در چه گردباد تندی گرفتار سازند بلکه آنچه مهم است این است که فاخری را دست بیاندازند که خان مغول سلامت باشد و زمینهٔ ریاست جمهوری مادام العمر ایشان فراهم گردد، دنیا که به آخر نمی رسد؛ دنیا دنیای زور است چه می شود کرد باید ساخت و کور کورانه خندان پیش رفت...

اما اگر خاتمی را روشن بینی بود باید می دانست که یک اندیشه هرچند در همهٔ زمان ها پایدار نمی باشد ولی از اندیشهٔ پیش، علمی تر و محکم تر است یقیناً قدرت دفاع و گسترش اندیشهٔ خود را می داشت و به شکست سیاسی آن تن نمی داد.

ایشان حتی مفهوم گفتگوی تمدن ها را ندانست که آن، چیزی جز خفت نبوده و نیست. چیزی که ارزش ماهوی دارد، تقابل اندیشه های راهبردی در قابلیت های علمی و ارزش اجتماعی آن است در حالیکه تمدن هرجامعه، فرهنگ زیست ساختار اندیشه های آن جامعهٔ بشری است و رونمایی آن برای گفتگو و عوام فریبی یا هر چیز دیگر ارزش علمی و کاربرد معنوی ندارد مگر برای گدایی که وجههٔ ظاهری عوام فریبانهٔ خود را حفظ کرده باشد.

آقای خاتمی با این ایدهٔ پیشین، علی رغم میل خود یکبار دیگر ناچار دید مانند کسی که به گدایی افتاده باشد، بیاید و بلند آواز شود اما می داند که نمی تواند؛ به هزار و یک دلیل چرخهٔ تکرار را مساعد احوال خود و صلاح حاکمیت نمی بیند ولی براساس تفکر بازی برای اینکه دین خود را به دوستان خود ادا کرده باشد حضور یافته است. روی این اصل زمینهٔ متقاعد آمدن آقای موسوی را با اندیشهٔ بازگشت به گذشته و ... فراهم ساخت. اندیشه ای که تئوری محرک و متغیر، در استاندارد سازی مدیریت های اجتماعی بر رشد و توسعه، آن را رد می کند. اندیشه ای که با دین و قانون طبیعت هستی مغایرت دارد؛ برای اینکه زمان یک مسیر رو به جلو دارد و عقب گرد در آن نمی تواند مورد پذیرش مردم واقع شود.

بنابر این وضعیت آقای خاتمی از دو حالت خارج نیست. یا در صحنهٔ انتخابات باقی خواهد ماند که بعید است و یا کنار خواهد رفت اما نه به نفع آقای کروبی که صراحت عقیده و لهجهٔ راسخ ایشان قابل تحمل حاکمیت خود محور را نیست. بلکه بدون جهت روشن، شرایط مسالمت آمیزتری را برای به اصطلاح وحدت ملی با تعریف خودشان، شمع بیداری ملت را خاموش ساخته باشند در طول انتخابات، جمهوری میرحسین موسوی را فراهم کند.

در حالت اول آنجناب محترم ساده می اندیشند. برای اینکه ایدهٔ توسعه در مراکز علمی جا باز کرده و عامهٔ مردم دین را با توسعه و آزادی، در عدالت محوری و حقیقت بینی آن می خواهند... ولی آقای خاتمی به کلیت و جامعیت نپرداختند و از اعتقادات خود هیچ وقت جدی دفاع نکردند و فقط به سخنرانی ها اکتفا نمودند که موقعیت اجتماعی خود را به عنوان مدافع اصول از دست نداده باشد.در حالیکه همه بالاخص نیروهای انقلابی برای فراهمی شرایط آنها، تشنه تر و فداکارتر بوده و هستند و آنها را در جهت آرمان های اصیل انقلاب که از ابتدای آن به فراموشی سپرده شده است می بینند.

بنابر این آن خواصی که از یک کانون حاکمیت و قدرت پنهان در جامعیت باند، خاتمی و احمدی نژاد را قد علم کرده و می کنند و بیشتر به دنبال شخصیت قوی تر از احمدی نژاد هستند و از رهبری برای خود مایه می گذارند، یا بازیچه اند و اشراف به موضوعات و جریانات ندارند و یا مغرضند که آگاهانه به تفکرات غلط، قدرت طلبی و خود محوریها و تکتازی های خودشان اصرار می ورزند و جو نامطلوب را دامن می زنند که به نفع هیچ کس نیست و ملت و پایه های فکری آن و حکومت، بیش از پیش صدمه و زیان می بیند.

این آقایان بدانند و هوشیار باشند که زمان انتخابات نزدیک است و جبران اشتباهات سخت و نیازمند شجاعت بسیار بالایی است تا بتوان به یک جوّ ایده آل و شایستهٔ فداکاری رسید.

آنچه جامعهٔ ما نیازمند است تا به همهٔ مشکلات اقتصادی، اجتماعی،علمی،فرهنگی و سیاسی خاتمه داده شود، داشتن دیدگاهی روشن به جهان هستی و مدیریت مبتنی بر دین و قواعد طبیعت هستی و نوعدوستی های صحیح و عمیق تر است. این فرهنگی است که راه که هموار شد، زمان خود همهٔ پدیده های مدیریتی و عوامل رفع مشکلات و پیشرفت را احیا و فراهم خواهد ساخت. و السلام

25/12/87

رویکرد خام (مصاحبه)

جناب آقای فاخری با سلام و امیدوارم که حال شما خوب باشه
کانون صنفی معلمان بیانیه ای مبنی بر اعتصاب سراسری معلمان در روزهای اول اسفند ماه خبر داده است در این رابطه شما خودتون این اعتصاب را چطور ارزیابی می کنید؟

من هم متقابلا ًسلام عرض می کنم

ابتدا لازم به یاد آوری است که خود وزارت آمورش و پرورش برقراری نظام هماهنگ حقوق را که دولت از آن به عنوان لابحه خدمات کشوری یاد می کند اعلام کرده است ولی با توجه به اینکه دولت از یکسو در قول و قرار های خود سابقهٔ درستی ازخود نشان نداده است و از سوی دیگر محتوای برقراری آن،آنچنان که از بر داشت های کانون به نظر می آید رضایت آنان را بطور نسبی جلب نساخته است کانون نیز اعلام اعتصاب سراسری کرده است.

بیانیه ای که کانون صنفی معلمان صادر کرده است اگر چه توانسته باشند مسیر را درست هدایت کرده باشند می شود البته تا حدودی مناسب به نتیجه خواست ها رسید. اما از جهاتی تصمیم کانون قابل تأمل و هم بر شکل آن ایراد وارد است. برای اینکه این اولین بار است که خود وزارت پیش از آنکه فشار خاصی از سوی کانون بر آن وارد شده باشد برقراری لایحه را از ابتدای 88 اگر چه محاسبات پیش از آن را نیاورده است اعلام کرده است.این خود اگر بی واسطه بوده باشد می تواند دید مثبتی بر ذهنیات دولت باشد.ذهنیاتی که ممکن است خود بخواهند آن ذهنیات روند تکامل داشته باشند و نقاط اختلاف و شبهه انگیز را بتدریج رفع سازند.

ولی متأسفانه از آنجا که سیاست های کلی دولتمردان بر اساس خودمحوری و تک محوری و تاحدودی نیز کینه توزانه در جریان تفکری بوده است تصویر درست تر و روشنی از آنان برجامعه ارائه نشده است.این همان چیزی است که روند اصلاحات و رفع شبهات و موارد اختلاف انگیز را کند می سازد و نگرانی هایی را ایجاد می کند که لازمهٔ آن به کنار نهادن اختلاف ها و رسیدن به اصول گرایی حقیقی مبتنی بر استانداردهای بین المللی و نهاد بشری است که در کل،اصل و منطق گرایی و استنادهای هوشی را بیان می کنند.

اعتصاب تعریف روشن و سازنده ای دارد که هر اعتصابی بر اساس آن تعریف شکل می گیرد و صورت اعتراض نه بیش از آن را پیدا می کند.تعریفی که کانون معلمان از اعتصاب ارائه کرده است تعریفی است تا آنجا که اطلاعات من قد می دهد در هیچ جای دنیا به آن شکل نه داشته اند و نه در اعتراضات خود عملا بکار بسته اند بلکه اعتراضات صنفی در هر کجای دنیا که شکل گرفته است بطور مستقل و بدون حمایت دیگر اقشار صنفی و بدون حساسیت زا با پایداری و قانون مداری عینی به اعتراضات صنفی خود تا رسیدن به خواسته های البته برحق خود و ضرورت عملی آن، پافشاری کرده اند.

کانون اگر اشتباه نکنم اعلام کرده است که از روز سوم اعتصاب به مدرسه نخواهند رفت یعنی اینکه در واقع در خانه خواهند نشست و اسمش را اعتصاب خواهند گذاشت.این شکل تعریف اعتصاب بک چیزی شبیه قهر کودکانه است و یا اینکه با ضعف ایمانی که به خود و خواسته های خود دارند دیگران را که اولیای دانش آموزان باشند برای اعتراضات همگانی وارد عمل می کنند و روند ناخوشایندی را پیش روی دولت در عکس العمل آن بر علیه خود و امنیت جامعه قرار می دهند.شاید وزیر آموزش و پرورش از این نگاهی بوده است که گفت: باید ببینیم جولان این جریان کانون به کجا می کشد.

این دور از تفکر جمعیت فرهنگی است که آموزش علم،ادب،قانون مداری و رشد فکری را در یک جامعه بر عهده دارد کانون این جمعیت نتواند خواسته های خود را از مسیر علم و عقلمندی و بر اساس ذهنیات قانون مداری دنبال کند.روی این اصل می شود گفت که اعلام این اعتصاب آنهم در آستانه انتخابات از ابتدا محکوم به شکست است و هیچ نتیجه ای بیش از آن چیزی که خود وزارت خانه اعلام کرده است نخواهد بود.پیشتر فرصت بهتری را از دست دادند به دولت التیماتوم دادند و شمارش معکوس اعلام کردند ولی وقتی زمان التیماتوم پایان یافت هیچ رغبت و حرکتی رخ نداد و دلسردی حاکم شد. اکنون هم که در آستانهٔ انتخابات اعلام اعتصاب کرده اند احتمالاً بازیچهٔ یک عده شده اند تا با ایجاد بحران کمکی به سود جناح خاصی کرده باشند.

روشن است کسانی که در تصمیم گیری های کانون قرار گرفته اند تجربیات خوبی را از سیاست و مدیریت برخوردار نیستند و نمی توانند خط و مشی درستی ارائه دهند و اشراف و رهبریت درستی بر جریان داشته باشند.اعلام اعتصاب و روند پیشرفت آن مستلزم گفتمان و مصلحت اندیشی هایی است که از سوی نمایندگان کانون ها انجام می گیرد که تا کنون اظهاراتی در مورد آن صورت نگرفته است.

سال 85 تجمعات وسیعی از سوی فرهنگیان صورت گرفت و عدهٔ بسیاری دستگیر و تبعید شدند ولی متأسفانه همان تجمع کنندگان که از سوی باقی ماندهٔ اعضای خام کانون هدایت می شدند بعد از دستگیری ها آنان را فراموش کردند و رفتند در خانه های خود نشستند و روند خواسته ها را با شکست مواجه ساختند. در حالی که اگر به خواسته های خود باور داشتند و بر آن ها ایمان به عمل حق داشتند به اعتراضات خود ادامه می دادند می دیدند که دستگیر و تبعید شده ها هم آزاد می شدند و بی عدالتی را در دولت رشد نمی دادند.

غرض از این گفته ها این نیست که مشوق جریانی بوده باشم بلکه این است که کسانی باید در تصمیم گیری های کانون معلمان قرار گیرند که اولا افرادی مؤمن و متعهد و معتمد بین معلمان و دولت باشند و آشنا به حقوق و اقتصادکه بتوانند نقاط قوت و ضعف جریانات مربوط به وزارت را روشن سازند و تعریفی را در بهبود جریانات از خود ارائه دهند.چنین کسان می توانند در تصمیم گیری های خود بر همگان حجت و نتیجه بخش باشند و همه احاد فرهنگیان را در دید توجه خود قرار دهند.

البته این هم گفته شود اعتراض معلمان بخاطرکمی حقوق نیست بلکه بخاطر تبعیض در پرداخت ها و ضوابط و قوانین است؛ بخاطر نابرابری هایی است که از سوی دستگاه ها اعمال می شود،هر کدام می تواند تأثیرات منفی در افکار جامعه بگذارد.

بالاخره هر جامعه ای مشکلات خاص خود را دارد.جامعهٔ ما هم مستثنی از داشتن مشکلات نیست خصوصا درجامعه ای که دین ماهیت هدایتی خود را دارد تندروی هایی پیدا می شود ولی اصل و مهم این است که بر حساسیت ها و مشکلات باید از مسیر درست آن ها فائق آمد و دغدغه ها را برطرف ساخت و در هدایت ها و مدیریت ها از فرایند هوشی بالاتر بهره برد.

با تشکر از شما

آژانس ایران خبز
30/11/87

انتخابات و فرصت ها

بسمه تعالی
سیاست پدیدۀ تازه ای نیست که بشود از آن ارزان یاد کرد؛ رفتار اراد‌‌ی است برای دست یافت به اهداف پیشرو پدید می آید؛ فرایند هوشی و جریان فعّالی است در روند مدیریت های داحلی و عرصه های بین المللی که تحوَل ایجاد کند و فرایند رو به رشد را پویاتر و حرفه ای تر بسازد.

سیاست در اندیشه و مرام عده ای سهو و ساده تلقی است که به اغراق می پردازند تا روزگاری سهو بی خیالی را بگذزانند و بی حس تباه شوند.

چرا جامعه بعد از سی سال انقلاب به از هم پاشیدگی فکری و اجتماعی رسیده است و همه از هم دوری می جویند!؟ چه شده است که دولتمردان،چنین بی پروا به ملت خشم گرفته اند؟ چرا حکومتی که از اراده و همّت مردم شکل گرفته است به تمامیت خواهی و به استبداد رسیده است و از ملت فاصله گرفته و تضاد افکار و عقیده در اصول به وجود آورده است؟ آیا از بی بهره گی از خرد جمعی نیست؟

اندیشه ای که مبتنی بر عقل،منطق و بیداری نباشد غرض ورزی باشد نمی تواند سازنده و پاسگویی افکار دور اندیش و عدل و داد باشد،چنین اندیشه هایی به پیدایی نارضایتی و تضادهای نظری و فکری می انجامد، پایه های اجتماعی را سست و ارکان حکومت را زیر سؤال می برد و به چالش های نامتعارف می کشاند.

جامعه ای که امنیت یافت برای اینکه دوباره آن را از دست نداده باشد باید تمنای رفراندوم فکری ملت را خواند و ارج نهاد و به جوهرۀ قانون دموکراتیک اسلامی تن داد که چیزی جز هوشمندی فرهنگ زندگی و اجتماعی پیشرو نیست تا به رشد و بالندگی فردی و اجتماعی، با شعور حقیقی آن رسید.

برای رسیدن به چنین هوشمندی با وجود خبرنگاران آزاد اندیش و روزنامه نگاران حرفه ای امکان پذیر است.آنان کسانی هستند دیندار،آگاه و مو شکاف در عین حال مصلحت اندیش که خطا و فساد و خودسری را در دستگاه های دولتی و جامعه به حدالعقل ممکن می رسانند و نظام مدیریت جامعه را پویا قدرتمند و پایدار می سازند و در اندیشۀ مستدلی در کرسی بین المللی می نشانند و مؤثر می گردانند،با فراست ویژۀ خود زمینۀ رشد و تکامل و تشکیل احزاب قدرتمند و حقیقی را فراهم می سازند.جامعه ای که عاری از مطبوعات و احزاب حقیقی باشد اعتبار وجودی خود را از دست می دهد و پرت می ماند.

پیروزی قاطع اوباما در انتخابات،اتفاق شگفت انگیزی در تاریخ انتخابات آمریکا و جهان است.اتفاقی که می رود در جهان تأثیرگذار باشد و برخورد اندیشه ها را رقم زند. موفقیت در این عرصۀ کار زار با اندیشه ای خواهد بود که از علم و منطق مستدل و کامل و از کلام و لحن و بیان طبیعی و روشنی برخوردار باشد.

اکنون توپ با شوت خیلی حساب شده و دقیق و در عین حال ظاهراً زیبا از کشور آمریکا زده شده است که به دروازۀ کشورهای نشانه گرفته شده گل شود. اگر چه دروازه بان با تیزهوشی و هّم تمام،خوب و چشم گیر عمل نکند در مقابل دید جهانیان شکست فنی سختی در عرصۀ بازی سیاست حرفه ای بین المللی و جهانی بر کشور بازنده، تحمیل و پذیرفته خواهد شد.

مدام تأکیدم بود که در سیاست قمار نشود. چرا که قمار و سیاست آن بخاطر نکبت حرص و طمع سازیش همیشه و در همه حال هر شکل برد از شانس آن باخت است و در آن برد،هیچ معنا و مفهومی ندارد.
شتاب القائی حرص قمار قوی تر از فکر کسی است که باخت آن را تجربه کرده باشد و بتواند ازحرص باخت و از جاذبۀ شانس آن،خود را دور بسازد و فهم بیابد که برد،وعدۀ پوچ و شعار تمام عیار آن است.
قمار،شراب سرخ تندی بر تشنه لب مستی
خمار است، هر دم پوینده ی سراب هستی

این است که زندگی کسی که روی ایمان راسخ آن قمار کرده باشد با سختی و مشکل بسیار همراه است؛ برای اینکه ایمان و خرد،انسان را به دانش زندگی و هستی کنجکاو و جستجو گر و طاقت فرسا ساخته است. طبعاً همت والایی فراهم است که هر سختی و مشکلی تحمل شود بدون اینکه کوچکترین شکستی متحمل شود.

اکنون وقت آن است که باید حساب کرد،دقیق و بی خطا به راه افتاد تا به ایمان و عمل در استواری عقل و خرد رسید و زدود هر آنچه که ناحق و باطل است و این فقط در انتخابات باز و برابری ها میسر است که باید آن را ارج شمرد و بکار بست و از دست نداد. اما متأسفانه فقط به تمرکز قدرت در تحقق استبداد مطلق به مطامع خودشان اندیشه کردند.

اگر چه موقعیت باز و دموکراتیک واقعیت یافته باشد از حیث سواد و کمترین مدرک تحصیلی،من اولین کس خواهم بود که در تاریخ انتخابات جمهوری ایران و جهان کاندیدا خواهم بود و شاید آخرین باشم،تا ببینیم باز یافت دین و فلسفه،دین و سیاست،دین و ملیّایی،سیاست و هنر،سیاست و زندگی،جامعه و حقوق،جامعه و شکوفایی،جامعه و پیشرفت چیست و چگونه است که بخواهیم حقیقت وجود را درک نمود و کشور را رونق زرین داد.
آزادی که دین و علم در کنار هم از بر زرین خود به انسان می دهد به زبان روز سیاست،دموکراتیک است که همه حقوق همه احاد مردم جامعه و بشریت را به عین بیان می کند و آن پایۀ اجرا ست برای جامعۀ بهتر،پویاتر و با ثبات تر،چه عین آن در قانون قید شده باشد و چه قید نشده باشد.
26/11/87

معلمان و انتخابات (مصاحبه)

سلام آقاي فاخري و ممنون از لطف شما

مطرح كردن اين سؤالات بيشتر از بابت پرداختن به اين موضوع درخود اروميه با ذكر نمونه هاي مشخصي بود كه بيشتر جنبۀ خبري داشته باشد . البته گفته بوديد كه در حال حاضر درگير كارهاي مختلفي هستيد و ... اما يك سؤال براي خودم پيش اومد كه جنبه خبري و گزارش و مصاحبه ندارد، شايد بيشتر از بابت آشنايي خودم...
شما شركت معلمان در اين انتخابات را چطور ارزيابي ميكنيد؟ به اين لحاظ كه آيا معلمان فكر ميكنند شركت درانتخابات,مي تواند راهي براي حل مشكلات آنان و يا بخشي از آن باشد؟ عده اي معتقد هستند كه نمايندگان انتخاب شده, بعد از رسيدن به كرسي نمايندگي, تمام وعده و وعيد هاي خود را فراموش ميكنند.
سؤال بسیار خوبی فرمودید و اگر خواستید می توانید پاسخ را انتشار دهید. سؤال شما از دو بخش تشکیل شده است بخش اول مربوط است به ارزیابی معلمان از شرکت خود در انتخاب دورۀ دهم ریاست جمهوری که چه قدر می توانند امیدوار باشند به خواسته های خود برسند؟

اول باید دید چه علت هایی باعث شد که مشکلات معلمان حل نیابد، مطلبی که جدی و عمقی به آن پرداخته نشده است.برای اینکه به نتیجۀ بهتر و مفیدتر برسیم باید نگاهی به تاریخ انقلاب سی سالۀ خود بیاندازیم و دوره های متمایز آن را مشخص و رابطه های بین را روشن سازیم و ریشه یابی کنیم که این نابسامانی و بی عدالتی ها موجود ناشی ازچیست؟
انقلاب اسلامی ایران از منظر مدیریت سیاسی به دو دوره تقسیم می شود. دوره ی اول از 22 بهمن شروع می شود و با اقتضای بحران های جنگ و پس از جنگ تا اوایل سال 76 یعنی تا انتخابات دورۀ هفتم ریاست جمهوری ادامه پیدا می کند. این دوره دوره ای است که شور و هیجان انقلابی یک نواخت حاکم بود هر چند که در نوع خود در جهان بی نظیر بود ولی بطور خاص هیچ نوع تحول پیشرو که قابل مطرح باشد در آن دیده نمی شد.در یک جریان یکنواخت طبعاً جریان نوین فکری از متن جامعه پیدا می شود که مسیر دیگری را پیش روی جامعه منفعل می گذارد،فکر نوینی که مسیر متفاوت از گذشته ارائه می دهد و تأثیرگذار در اذهان جامعه دارد و فصل نوینی را برای انقلاب باز می کند که می تواند شرایط بحران سیاسی و فکری را فراهم سازد.بدین سان که دورۀ یکنواختی پایان می بابد دورۀ دوم انقلاب با انتخابات دورۀ هفتم ریاست جمهوری آغاز می شود و تا حال ادامه دارد. دوره ای که با سیاست بازی ها و بی عدالتی های تندی همراه است که درجمهوری آقای احمدی نژاد شکل آشکارتر و بی رحم تر به خود گرفت و هیچ پایانی بر آنها متصور نیست.برای اینکه قدرت ها با ویران کردن پل های پشت سرخود دست به جریان خلاف جریان آب زدند که با هیچ نوع عقل و منطق برخوردار نبود.

دورۀ دوم که آقای خاتمی ظاهراً باب آن را گشود و چون با ابهام وتقلید فکر شروع شد درواقع نمی توانست به موفقیت های عینی دست بیابد. آقای خاتمی ممکن است صدها کتاب علمی و فقهی بخواند و همه ی آن ها را حفظ کند ولی تا زمانیکه مطالب و مفاهیم آن ها را با فطرت و ذات خویش مقایسه و بر آنها ایمان نسازد محال است بتواند فکر و پدیده ای نو، روشن،فعال و پیشرو ارائه دهد. علت اینکه آقای خاتمی در هدف فکری خود شکست خوردند همین نکته است که باور عینی به تفکر خود نداشتند و از اظهارات خود دفاع نکرد و بدون نتیجه گیری قدرت را به خلاف جریان تحول به استبداد فکری آقای احمدی نژاد سپردند که به اصطلاح تفکر تحول را از کانون اصلی آن که من باشم معدوم یا به نفع خود مصادره سازند. این در واقع نشان از آن است که حاکمیت به جادۀ ناهموار تندی افتاده است به سرکوب مدنیّت دست می زند وموجب بی عدالتی های بیشتر می گردد.

مشکل معلمان درست همین جاست که حاکمیت تفکر تحول و هنر اندیشه را برنمی تابد و سنت سکون را بی بال و پر برای مدیریت می پذیرد و نمی خواهدبه جاده صاف هموار بیافتد به حقوق اساسی جامعه تن دهد.

این وضعیت شکننده به تمامیّت خواهی و جهل اندیشی قدرت ها باز می گردد که دراصل دین،سیاست و ملیّایی را منفصل از هم و ناکارآمد می سازد و جامعه را بی محتوا،بی هدف و مأیوس ازخود منفعل و انعطاف پذیر می نشاند.

حال در چنین شرایط معلمان چه امیدی به آینده ی خود می توانند داشته باشند جز اینکه منتظر بمانند که شراط خاصی ایجاب بکند و براساس آن شرایط نیز دولت به افزایش حقوق و برقراری نظام هماهنگ حقوق تن دهد و شرایط بهتر را برای فر هنگیان فراهم سازد.

ولی این شکل،خواست فرهنگیان نیست و این، همه خواست فرهنگیان نیست بلکه خواست معلمان تحقق سیستم حکومتی مبتنی بر دموکراتیک اسلامی پیشرو مردمی است. در چنین سیستمی همه به اقتضای اقتصاد و درآمد ملّی، بطبع دین و صنعت پیشرو ازعدالت حقوقی و اجتماعی برخوردار می یابند و با دلگرمی جوشیده از ذات و فطرت خویش علم، هنر و زندگی را آموزش می دهند و آینده ی بهتری را برای جامعه و کشور خود ترسیم می سازند.

اما بخش دوم سؤال مربوط می شود به اینکه عده ای عقیده دارندکه نمایندگان انتخاب شده بعد از رسیدن به کرسی نمایندگی وعده ها را فراموش می کنند روی همین اصل شرکت در انتخابات را از پایه رد می کنند.

نخست ببینم شرایط و موقعیتهای یک مجلس حقیفی چگونه بایدباشد تا به تفاوت های موجود بین مجلس ما با مجلس حقیقی برسیم و برای آیندۀ بهتر نتیجۀ ایده آل داشته باشیم.

مجلس حقیقی آن مجلسی است که اشغالگران کرسی های نمایندگی با درایت و هوشیاری و با آرامش خاطر بی وقفه بدنبال پدیده های نو برای تهیۀ طرح های نوین پیشرفته هستند، با نکته سنجی های ظریف،لوایح دولت و عمل کردهای اعضای دولت را مورد بررسی و نقد قرار می دهند و با علم و منطق استانداردی به استیضاح دولت و اعضای دولت می پردازند.

در مقابل آن نیز دولت با همان شرایط رفتاری مصوبات مجلس را با دقت و ظرافت به مرحلۀ اجرا در می آورد و تمام جوانب امر را برای فراهم نکردن استیضاح به کار می گیرد.

در واقع مجلس و دولت مدام پی در پی در تقابل هم قرار دارند و دراین عرصه سازندگی، تلاش و قدرت مدیریت و پیشرفت را به نمایش می گذارند و حکومت دموکراتیک مردمی اسلامی را شکل و الگو می دهند.

به اعتقاد اینجانب کاندیدایی که وعده می دهد در واقع جنبه ی ایشان تهی است و توانایی نقد و استخراج ایده و پدیدۀ فکری را ندارد و در اصل چیزی را برای ارائه وگفتن ندارد.

این نوع افراد از دو حالت خارج نیستند یا جاه طلبند درپی قدرت و خودنمایی می باشند و یا در هول هوای گرم خدمتگزاری سیر می کنند که به اصطلاح سهمی از آن داشته باشند.

این افراد وقتی وارد مجلس شدند تحت تأثیر رهبران جناح ها قرار می گیرند و بی چون و چرا و بی هدف اراده ی آن قدرتها را می پذیرند و خط و مشی آنان را دنبال میکنند و برایشان مهم نیست که هدفشان درست است یا نه بلکه هدفشان حفظ کرسی نمایندگی است و آنگونه که باید و شاید نمی دانند که چه اولویت را چگونه عملی سازند ولی به یک اتحاد منسجمی دست می یابندکه دست کم برای حفظ منافع ملی لازم است که در همه حال لازم است.

از این اظهارات می توان موقعیت و وضعیت مجلس و تنیدگی آن را مفید شناخت و بین عملکرد نماینده ها و عقیده و باورهای معلمان نسبت به آنان استنباط مبثوتی یافت.

خبرنگار آژانس ایران خبر: با تشکر و سپاس از شما به خاطر پاسخ به سؤال و وقتی که به ما دادید.

آژانس ایران خبر ۱۰/۱۱/۸۷

آموزش و پرورش،فقر،ترک تحصیل و بزهکاری

آموزش و پرورش،فقر،ترک تحصیل و بزهکاری

با سلام خدمت شما جناب آقای فاخری, ممنون از کمکتون که وقت خود را برای بیان مشکلات فراروی آموزش وپرورش و معلمان دراختیار ما قرار دادی.

به عنوان اولین سؤال شما به عنوان یک معلم رسمی با چه مشکلاتی مواجه هستید؟ اصلی ترین مشکل شما چیست؟

من هم خدمتتان سلام عرض میکنم

آموزش و پرورش متأسفانه نسبت به دستگاه های دیگر ازضعف ها و کمبودهای بسیار فراوانی سخت رنج می برد و بیش از پیش درگیر مشکلات فزایند حقوقی و آموزشی می شود.

مشکلات بطور کلی در دو بخش اقتصادی و آموزشی مطرح است که هر دو بخش متأثر از جریانات فکری حاکم بر جامعه و فرهنگ فکری جامعه است. اینکه مدیریت های جامعه در اصل خود برچه اساس تفکر ایده ئولوژیک سیاسی،اجتماعی شکل گرفته است و تا چه حد با جریان روح علمی، عملی و هنری رابطه بر قرار ساخته است، آنوقت می شود کل هنجارها و ناهنجارها را دید و حد موفقیت ها و عدم موقعیت های علمی، سیاسی و اجتماعی را در ابتدای طول دوره ی زمانی مشخص با کمترین خطای پیش آمده بر آورد ساخت.

واقعیت این است که جامعه ی آموزشی و علمی ما از عدم روحیه ی تحقیق و روخیه ی خلّاق در تمام موفقیت های فلسفی رنج می برد و با انبوه معلومات پیچیده درگیر است و درکلیت مسائل پیش برنده، بدون اندیشه و آگاهی های لازم تقلید میشود. جامعه رنج می برد از اینکه فاقد تئورسین های لازم را در ماهیت های اجتماعی کشور است که بخواهند فلسفه ی سیاسی، اجتماعی پیشرو ی ارائه دهند. همه چیز تقلید است و تقلید اساساً بر ماهیّت های اصول پیشرو،کور و مخرب است و نمی شود از روحیّه ی تحوّل پذیری و تحوّل جویی برخوردار شد.

این است که به ساختارهای فکری و رفتاری بنیادی جامعه ایرادهای اساسی وارد است. مدیریت های جامعه در طول انقلاب خاصاْ در بیست سال اخیر دور از تدبّر و اندیشه محور لازم بوده است؛ بیشتر در سوی مطامع قدرت های خود محور و خواص تمام شده است. اکنون وضعیت جامعه در مراحل بیست سال ترفندهای اقتدارگرا و تمامیت خواه، سرگشته است و اصول اخلاقی و رفتاری، تک بعدی و کینه توزی یافته و ماهیت های حیات محور تخریب شده اند، هرگونه تلاش و امید به یأس بدل شده و اندیشمندان در پوشش هایی کذایی قدرتها خلع سلاح گشته اند که بی خردی ها حجاب شرم گرفته باشند. پس چه باید کرد جز اینکه باید به یک جنبش اجتماعی فلسفی و دینی دست زد که هیچ امیدی هم بر آن نیست!

اما درمورد مشکل اقتصادی،روشن است که اقتصاد در هر زمینه همیشه حرف اول را زده است،خاصاً در امور فرهنگی و آموزشی که کانون ساختارهای زیربنایی جوامع بشری را در بر خود گرفته اند و کانون های تولید اندیشه و رونق بخشیدن و تداوم پیشرفتها و راهکارها بر آینده ی بهتر یک جامعه ی الگومند را می باشند که نیازمند سرمایه گزاری و برنامه ریزی های دقیق،ثابت و پیش برنده را هستند.

از این رو منطقی نمی تواند باشد که درآمد و اقتصاد تماماً در کالبد مصرف برای مصرف تعریف باشد و در برابر آن سیستم فرهنگی و آموزشی کشور در محدودیت های سخت و حاد زندگی قرار یافته باشند.

جامعه ای پویا و پیش رونده است که درآمد و اقتصاد در جایگاه خودش بوده باشد و آموزش و پرورش در ضمیر خودش با فلسفه و خلّاقیّت های ذهنی جمعیت فرهنگی و آموزشی همراه شده باشد. در چنین جامعه ای تبعیض و خود محوری جایی ندارد و جامعه پویا و زنده است.

حرف و خواسته شما به عنوان یک فرهنگی چیست؟

در دوره ای که قدرت حرف اول و آخر را می زند و ازحق کشی و زیر پا گذاشتن قانونیکه خود پاسداری آن است هیچ ابایی ندارد چه درخواستی می تواند منطقی باشد! ؟کشوری زرخیز با فرهنگی کهن و غنی ریشه دار، از جهات بسیار به شدت رنج می برد و در لابلای تلاش ها برای رسیدن به خواسته های قانونی و ابتدایی دست ها به هیچ جا یی بند نمی یابد و قدرت تمامیت خواه بی هیچ عنوان حاضر نیست ذره ای از غرور اقتدار پرستی اش کاسته شود.

وقیح تر اینکه بیش از پیش موضع ستیزه جویی در برابر فرهنگیان جامعه اتخاذ می کنند و فرهنگیان را عملاً نه درگفتارهای خود دشمن فرضی کینه توزی های خود می دانند و در برابر خواسته های بر حق حقوقی آنان گوش های خود را کر و چشم های خود رابسته اند شمشیرها را کور می چرخانند اراده ها را قلع و قمع می کنند.

چند سال سابقه کار دارید؟ میزان حقوق شما کفاف زندگی و تهیه مسکن و ... را میدهد؟

بیش از 26 سال سابقه ی تدریس مفید دارم و میزان حقوق کفاف اجاره ی مسکن را نمی دهد چه رسد به تهیه ی مسکن و مایحتاج های مهم زندگی و معیشتی. روشن است که شرایط و وضعیت ها را مطابق غرض ورزی های خود ساخته اند.

فرهنگیان در طی این سالیان, به انواع مختلف, خواسته هایشان را بیان کرده اند آیا تا بحال دراین زمینه پاسخی داشته اند؟

گاه گاهی از سوی کانون های مرکزی صنفی بیانیه های تهدید آمیزی انجام می گیرد که به خواسته هایشان برسندکه بیشتر از سوی قدرتهای حاکم هدایت و کنترل شده بوده است و هرگز کوچکترین نتیجه ای حاصل نشده است.

انتظار معلمان از دولت چیست؟

معلمان بطور کلی قطع امید پیدا کرده دست از همه چیز شسته اند و بی هیچ امیدی انتظار می کشند. از روی ناچاری وضعیت بغرنج غیر قابل تحمّل را تحمّل می کنند و در این سختی شرایط بی حس و آبدیده شده اند، حاکمیت نیز خود را به بی خیالی زده است، اما در همه حال انتظار دارند که دولت و دولتمردان به مدرن سازی مدارس همّت بگمارند و معلمان را از دانش ها و طرح های روز قابل دسترس و مفید بهره مند بسازند. روحیه ی تحقیق و پژوهش درجامعه ی معلمان احیا شود و معلمان با اندیشه و برنامه های ذهنی مستقل و خلّاق به هنر آموزش بپردازند،با واقعیت بینی،وضع معیشتی و جایگاه علمی این اندیشه سازان را بهتر و شایسته بسازند،گسترش فرهنگ ارزشمند مدرسه سازی را در بین افکار عمومی جامعه بیش از پیش همّت والا خرج دهند که از وظایف ملی،دینی و حقوقی جامعه ی حقیقی است.جامعه ای زنده است که اندیشه و هدف نوین دارد،تحوّل فرهنگ وایده ی نوین مدرسه سازی دارد؛چنین جامعه ای زنده،پویا و پیشرو است.

اگرموافق باشیدکمی ازفضای آموزش و پرورش فاصله بگیریم,سوالی که می خواستم از شما بپرسم دررابطه با افت تحصیلی دانش آموزان است,به نظر شما علت این همه افت تحصیلی و ترک تحصیل چه می تواند باشد؟

مسائل متفاوتی در افت نحصیلی دانش آموزان می تواند دخیل باشد که بخش اصلی به نارسایی ها وبه ضعف های علمی،اقتصادی ومدیریتی موجود دردستگاه وزارتی مربوط می شود.

وزارت آموزش و پرورش به واسطهٔ ضعف های سنگین مالی خود قادر نیست محیط های آموزشی مبتنی بر استانداردهای مطرح شده با صرف هزینه های سنگین مهیّا سازد. بخشی از علت ها نیز به خود خانواده ها مربوط است.به وضعیت اقتصادی و میزان سواد ورشد فرهنگی خانواده ها مریوط می شود که تا چه مقدار از آگاهی لازم را برخوردارند ومی توانند زمینه استعداد پروری کودکان را فراهم سازند و علاقه مندی فعالیت کودکان را به تحصیل برانگیزانند که کودکان و دانش آموزان یاد بگیرند که چگونه یاد بگیرند.

بار علمی کتابهای آموزشی بسیار پایین آمده است, به طوریکه بر خلاف گذشته دیپلم ایران دربین کشورهای غربی به لحاظ علمی بسیار پایین آمده, علت موضوع چیست؟

انصاف این است که گفته شود بار علمی کتاب های آموزشی نسبت به گذشته فرق کلی کرده و نسبتاً پیشرفت چشمگیری داشته است با این تفاوت که پیشرفت محتوا و امکانات تجهیزات آموزشی کشور همپا بادانش و علوم روز سطح جهانی نبوده است.

پیشرفت های حقیقی در همه سطوح و زمینه ها به تئورسین هایی مربوط می شود که آنان تاثیر گذارند و تمام طول عمر خود را در تحقیق و خلاقیت می گذرانند.

متأسفانه پیشرفت جامعه ی ما د راین زمینه ها چیزی در حد صفر است و انتظاری بیش از این،از ساختارهای تک بعدی و خود محوری نیست همّت می خواهد که انشاء الله پیدا شود اما اینکه بخواهند همچون سال ۷۶ و آقای،خاتمی از درون حاکمیت به اقدام نمایشی دست بزنند پوچ و بی نتیجه خواهد بود برای اینکه اراده ای موفق است که مستقل و متحور و اندیشه مند بوده باشد.

فرمانده نیروی انتظامی تهران اعلام کرد عامل بزهکاری ترک تحصیل است,صاحبنظران بر این عقید اند که علت اصلی ترک تحصیل فقر است, نظر شما به عنوان یک معلم که حتما شاهد نمونه هایی از این قبیل هستید چیست ؟ به نظر شما برای پایان دادن به این بحران چه اقداماتی رامی توان کرد؟

فقر، معضل تمام جوامع بشری است خصوصاً فقر فرهنگی کم و بیش همه خانواده ها در همه جای دنیا دارند.برای اینکه فرهنگ ها تکامل دارند و بطورکلی هر چیز که تکامل دارد همه حال نسبت به زمان آینده اش نبز نقص دارد. خصوصیات خلاقی تفاوت افراد و خانواده ها نشان از فرهنگ های مختلفی است که هر کدام ساز و برگ خاصی را برای تربیت فرزندان خود و برخوردهای خود با اطرافیان می نوازند شخصیتهای متفاوتی را تربیت می کنند چه بسا کسانی از این تربیت شدگان بواسطه ی خصوصیات تربیتی،اخلاقی وفرهنگی خانواده ها حین تحصیلات و یا بعد از پایان تحصیلات خود به بزهکاری کشیده شده باشند و یا عده ای ناشی از فقر ترک تحصیل کنند که با تلاش و کوششهای خود برای خود شخصیت ممتازی را بسازند.یادم است که سال 65 در پایه دوم مقطع راهنمایی دانش آموزی داشتیم کوچکترین علاقه ای به تحصیل نداشت و درخانواده ای بسیار فقیری رشدکرده بود و پدرش کارگر گرمابه بود پدر کر و لال هم بود.

این دانش آموز مدام از مدرسه غیبت میکرد،یکی دو مورد هم اتفاق افتاده بود که مدیر مدرسه ایشان را از سینما بیرون کشیده و آورده بود درکلاس درس نشانده بود.روزی که اولیای این شخص به مدرسه آمده بودند،مادرش که حکم مترجم را داشت اصرار و پافشاری پدر بود که فرزندشان به هر طریق شده باید درس را بخواند و ادامه تحصیل بدهد.

این دانش آموز در جمع ما به مدیر مدرسه گفت که کوچکترین علاقه به درس خواندن ندارد و اگر چه به درس خواندن اصرار شود بدبخت خواهد شد. با مشورت ها و صحبت های بسیار با اولیای محترم این دانش آموز، را راضی کردیم که بهتر است که فرزندشان در حرفه ی آزاد و فنی بگمارند. چنان نیز شد در نزدیکی های همان مدرسه در پنچرگیری مشغول کارشد،از حرفه اش بسیار راضی بود،خیلی زود برای خودش زندگی مستقلی ساخته بود و روزی که من و مدیر مدرسه به محل کار ایشان رفتیم که با صاحب مغازه شریک کار شده بود؛ مدیر را بسیار دعا کرد و اظهار داشت اگر آن موقع از روی ناچاری به تحصیل ادامه می داد بطورحتم بدبخت می شد،راست هم می گفت چون این جوان اصلاً استعداد درس خواندن را نداشتند.

همه نوع فقر در بزهکاری افراد و در ترک تحصیل دانش آموزان کم و بیش نقش دارند و لی فقر فرهنگی اصلی ترین و بیشترین نقش تأثیرگذاری را در مسائل تربیتی،اخلاقی و آموزشی و بطور کلی در رشد کودکان دارد.

با توجه به اینکه خانواده ها تا چه حد به فرهنگ رشد،تربیت و استعداد پروری فرزندان خود آشنایی دارند به همان میزان نیز در تربیت افراد و فرزندان خود موفق عمل می کنند.
از این رو بر نهادها و ارگان های ذیربط و موقعیت ساز تربیتی از جمله نیروی انتظامی لازم است که درخصوص فرهنگ، تربیت با فعال سازی راهکار های تربیتی هنر تبلیغاتی چشمگیری را هدف سازی و ارائه دهند. لازم نیست که حتماً نمونه ی معضلات و تربیت های ناشایسته ای را حتماً نشان و یا نمایش دهند ولی حتماً لازم است که از هر چیز نمونه های خوب و شایسته ای را عرضه کنند.
                        21/10/87