۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

اندیشه راست

آن دسته از روشنفکران و سیاستمداران داخلی و بین المللی که مسئله خارج شدن مذهب از حکومت را مطرح می کنند جریان خونین است که در واقع قدرت و حاکمیت را در برابر ملت تسلیح می کنند نگرش خوب و روشنی به آینده نیست.
مطرح کردن این موضوع از سوی هر شخص که باشد در شرایطی که جو سیاسی مسموم می باشد جای تردید است. در حالی که در طول سی  سال عمر انقلاب ایران تنها چیزی که از دین برقرار شده است فقه دین آنهم به شکل متحجرانه آن و عنوان غلط بلند پروازانه صدور انقلاب متحجر را بوده است در صورتیکه دین بیشترین توجه را به حقوق بشر و حقوق شهروندی و دیگر ادیان و مذاهب و مناظره های علمی و موضوعات مطرح بین المللی دارد که هیچ وقت مورد توجه حاکمیت جامعه ما قرار نگرفته است.
اگر حقیقتا روح دین حاکم می شد که زندان سیاسی نداشتیم و مانعظهور و رشد اندیشه های سیاسی و دینی نمی شدند و شرایط ماورای وضعیت کنونی می شد.
به عنوان وظیفه انسانی خود به روشنفکران و سیاستمداران بین المللی و ملت و دولتمردان ایران هشدار می شود از اندیشه های فاجعه آمیز دوری کنند. هنوز فرصت است و می شود موضوعات داخلی ایران را به شکل صحیح و درست آنها حل و فصل نمود. منافع طلبی های سیاسی ارزش فاجعه های انسانی را ندارد که بخواهیم به هر در و پیکری به آنها دست بیابیم.در صورتیکه تن دادن مسالمت آمیز به حق و حقانیت های فردی و اجتماعی همیشه روی گشاده طبیعت بشری به چالشها و ناهنجارهای نادرست و نا به حق بوده است و می باشد راستی و درستی پدیده رشد اندیشه انسانی بشر است که می تواند جهان را به صلح و امنیت حقیقی آن هدایت کند.

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

ایمان و حماسه حسین (ع)

حسین در امامت و حقیقت رهبری خود، ایمان و شناخت یافت که اسلام با شهادت اش زنده و جاودان باقی است. علم یافت مکتبی که در آن شهادت نباشد مکتب رو به انحطاط و زوال است و از ذهنها زدوده می شود.

این بود که حسین(ع) از علم و شناخت خود شهادت را در اوج نابرابری قدرت به گرمی بلندای آن پذیرفت و فریاد برآورد: من برای امر به معروف و نهی از منکر خارج شده ام و اگر دین جدّ من با ریخته شدن خون من زنده و جاودان است پس ای شمشیرها مرا دریابید.
حسین (ع) در نهایت اوج انسانیّت و روح پاک مردانگی آدمیّت دینی خود شهید شد. شهید کربلا، سرور شهیدان که همه تاریخ را مبهوت و شیفته مکتب عشق و شهادت زندگی خود ساخت و سدّ بیداری و جوانمردی در برابر انحطاط قدرت ایجاد کرد و فرهنگ زندگی را برای همیشه هدایتگر و شهید پرور جاودان آبیاری ساخت و زینب اش شمع عاشورا را شکوهی دیگر زیبا و ماندگار آفرید.
اسلام دینی است که نه با حکومت فقهی مفهوم می یابد و نه با حکم حکومتی که در آن جبر و زور حاکم باشد. بلکه تکاملی است در ایمان و عمل در ارزشهای متعدل فطرت بشری که انسان را از فرهنگ جامع آن مبهوت و پذیرا می سازد.

اسلام شمشیر استعمار نیست. اسلام، دین عین فطرت بشری، فرزند حق، هدایت، فرهنگ و شهادت است. دین، بیداری فطرت بشری در برابر انحطاط برای حق و عدالت و همزیستی انسانی جوامع بشری است که از آدم تا خاتم فرا روی بشر در جان و روح بشر قرار داده شده است و هرگز به آدمی این اجازه را نمی دهد که چون یزید معاوی آن را اسباب انحطاط قدرت خود بسازد و ایمان و زندگی را به ایده ئواوژیهای فنا بسپارد
اما طبیعت گمراه است و بشریت متفرق و رنجور، یا در پی امید بسویی می نگرند و یا در پس آن، چون گرگ وحشی می مانند که بدرّند. این طبیعت دو بعدی هستی است که همه به عشق آن دل می طپند.
تا دنیا هست روزگار همین است چون هستی دنیا بر دو بعد متضاد روحی پیچیده شده است و در این میان درود و تهیّت به آنان که راست آمدند و در گرفتاری طبیعت آن، راست و محزون از دنیا رفتند.
زندگی مبنایی از عشق خداوندی،  نمایی از ایمان و شناخت آدمی از دنیا است، سراسر از یأس و امید و مبارزه که اگر با حقیقت روح آدمی اجین شود گوهره ایست آراینده صفات زیبا، نورانی و صفای طبیعت حق هستی  از اعماق وجودی به سیمای زندگی پر مشقت آدمی که جلوه ای از ایمان و اخلاص به آدمیّت خود است.

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

خوی دیکتاتورها

بسمه تعالی
قدرت سایه که بقای خود را در اختشاش پیدا کند ریشه خود را می کند. صرف نظر اینکه هر جنگی باید حقانیت های حقیقی خودش را داشته باشد هیچ جنگی بدون مراتب حقیقی به سود هیچ کس نبوده و نیست. بحث بر سر انرژی هسته ای نیست، بر سر این است که دیکتاتورهای سایه ذات خراب و خوی ستیزه جویی دارند در پی آنند و به بهانه آن نمی خواهند از تمامیت خواهی و خود محوری های خود کوتاه بیایند به غوغاسالاری رو می آورند و به افشاگریهای موارد انرژی هسته ای و حرکتهای ایضائی دست می زنند.

پیش تر چنگیزها و تیمورها دنبال کردند و راه چنان کوتاه رفتند که آثاری از خود باقی نگذاشتند. برای اینکه یک نظام پایدار باشد چاره ای جز تن دادن به حق و حقانیتهای اجتماعی و بشری نیست.

تجمع قدرت در یک فرد با پوشش ولایت فقیه چیزی جز دیکتاتوری سایه توسط هاشمی و خدشه دار نمودن دین و نابودی اصل نظام نیست!
قدرت حقیقی و پایداری آن در حقانیت ساختارهای اجتماعی جامعه است نه در واژگان ولایت فقیه است و نه در استفاده احتمالی نظامی از۱۵۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده حاصل از خون ملت. این آقایان اگر جسارت دارند که دارند چرا برای هر چیز بدون منطق و دانش آن دین را بهانه می سازند و آن را ماجراجویانه و غیر معقول جلوه می دهند
چرا اسلام و دین را بر خلاف عمل حقیقی آن فقط ورد زبان ساخته اند و ول نمی کنند که دین خودش خودش را از متن فقها و روشنفکران بنمایاند.

امروز که به آقای احمدی نژاد میدان داده شده است تا با تمام اختیارات عرصه را پر بسازد، نه از ساختار قانون اساسی است و نه از ماهیت و اختیارات خودسازی وی است بلکه از این است که چیزی نا به حقی را از دست داده اند خلاء موجود آنرا پرکند و اگر روزی که آنچه را از دست داده اند بدست بیاورند که نمی توانند احمدی نژاد آن کس نخواهد بود که به حساب بیاورند.

هاشمی با عنوان رهبرسایه سمبل اقتدارگرایی حاکمیت در جریانات شناخته شده است حتی با قربانی کردن خود رهبری نمی تواند خطر سقوط خود را دور بسازد. بنابراین اگر حقگویی و مخالفت با ساختارهای استبداد و استکبار گونه ی حاکمیت، حرکت ضد ولایت فقیه و انقلاب است پس همه ملت ضد ولایت فقیه و ضد انقلاب اند و مخالف چنین ساختاری را هستند و آن را  مشروع نمی دانند.

ملت هوشیار است و در بذر افشانی لیدرهای خرده اندیش هاشمی برای انحراف جنبش سبز بسوی ایشان که کودتا را رهبری و بنیان جامعه را تهدید می کند به وظایف دینی و ملّی خود به خوبی واقفند و ذره ای از همدلی و یکپارچگی خود در برابر استبداد کوتاه نخواهند آمد.

جمهوری اسلامی ایران مظهر بلندآوازه ای از جهش فکری جامعه و تحول بنیادین آن و پیروی حقیقی صلح و امنیت جامعه جهانی است و در تحقق آن تمام همت فکری و اراده انسانی و عملی خود را بکار خواهند بست.

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

محرم سبز

بنام حق و حقّ
بازمحرم فرا رسید، محرم سبز که آن نوای سوز عشق به جاودنگی شور حسین است که ایمان و عمل را در اوج نابرابری حق در برابر ناحق متبادر ساخت تا به نهایت معرفت و خلوص بندگی خدا رسید و آرام گرفت.
باز محرم فرا رسید و این بار در حریم آن، رادمردی از راستان

فقيه بزرگوار حضرت آیت الله العظمی شيخ حسينعلی منتظری رحمی الله عليه دارفانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت و ایران حریم محرم را به سوگ نشست.     تسلیت بر شیفتگان حق، عدالت و راستان

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

هشدار

هشدار: تبانی قدرتهای توطئه گر داخلی، شرارت است. ادعای تشکیل دولت سایه توسط آقای محسن رضایی، دنبال سازی پدیده های عوام فریبانه در سرپوش گذاردن به شکست سیاستهای کلی حاکمیت است.
او در حالی که ازحامیان آقای احمدی نژاد است باتشکیل دولت سایه می خواهد با چه کسی مقابله کند؟ نخبگان چه نیازی به تشکیل دولت سایه برای مشاوره دارند.
آیا بیست سال از قمار با من نتیجه نگرفتند که نباید قمار کرد و باید به حق و حقیقت تن داد؟!
لینک های مربوط
http://www.rfi.fr/actufa/articles/120/article_9971.asp

http://www.rfi.fr/actufa/articles/120/article_9970.asp
http://www.fararu.com/vdchi6nx.23n-wdftt2.html

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

حقوق دریافتی

چهارشنبه ۲۵/۹/۸۸ قیش حقوقی را بر خلاف چندماه گذشته، حدود بیش از هفت روز زودتر تحویل گرفتم که مبلغ هفتادو چهار هزار تومان بود در حالیکه در سایت هنوز ثبت نشده است و دو ماه گذشته مبلغ واریز در آن سایت صفر و در فیش اداری حدود هشتاد و شش هزار تومان بود. از شواهد تقلب احتمالی و از احتمال توطئه خاص و سوء استفاده های متفاوت طرفین جناح های سیاسی از آن و از افزایش عقب ماندگی اقساط بانکی و اجاره خانه فعلاً چیزی نمی گویم که تا ببینیم بعد چه می شود. مراتب تکمیلی در همین ستون خواهد آمد.

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

خیال باطل

بسمه تعالی
در جنبش سبز در رأس امور کشور جایی برای موسوی،خاتمی و هاشمی نیست. این آقایان تجارب خود را پیشتر نشان داده اند و درمردم سالاری شکست خورده اند. جنبش سبز از آن ملت است می خواهد آزاد باشد به جلو بزند، ثمره بیست سال خون دل خوردن است.حال می خواهند آن را مثلاً به سود گذشته تلخ خود مصادره وبه چهره خود نقاب بزنند. خیال باطل است که خدا با آنان نیست.

خطاب به قدرت

هرگز به هیچ قدرت این اجازه را نمی دهم که از ملاحظات دینی و میهن دوستی اینجانب سوء استفاده بد به عمل آورد. مشروعیت حکومت با قلدری و حیله به دست نمی آید. اصل بر انسان بودن و آدم شدن و دگرگونی و عمل است.آنچه که در امتحان کور بدست آمد بی ارزش است که به آسانی از دست می رود و بدتر هم می شود. به پا که برگ برنده از همان ابتدا از دست پریده است. حاکمیت که خود را به بی درو پیکری زده است که چه بشود؟ این خطاب به قدرت است: ببین شکوه محرم را که چقدر زیبا و دل نشین است.


۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

دو یار دبستانی

بسمه تعالی
دو یار دبستانی، یکی در مسند خودسری در اسارت بار از خود خدا می سازد، دیگری توسری در وزارت یار کودتا را یک بام دو هوا هدایت و رهبری می کند؛ در این میان تنها چیزی که اهمیّت نداشته و در هاشیه مانده و قربانی است اصل حق اندیشی، دین و خود ملت است که گرفتار زد و بند قدرتهای داخلی و بین المللی گردیده است.
سیاستمداری که هر دو طرف بازی سیاسی شطرنج را بازی می کند روشن است حرکت پسِ هر حرکت را خود تعیین کننده است که نه تنها افتخاری از آن بازی برای بازیگر نیست بلکه جنایت است که در واقع به میل خود به موفقیت کاذب دست می زند که به اصطلاح باخت را تجربه نکند.
قدرت سایه با بازی دوطرفه ی خود در شطرنج، خود را منتقد ساخته است و چهره استبداد را وارونه نشان می دهد. چون خوب می داند که در عصر هوشمندی، استبداد پذیرفته شدنی نیست. ترفندی همیشگی آن است که با جسارت آسوده خیالی، ملت را به ژست واهی متوجه و مشغول می سازد و به غوغاسالاری می پردازد.
اینجانب یکبار برای همیشه به ملت هشدار می دهم آرمانهای ملی و ارزش های دینی جامعه ایران باستان معرض تهاجمات بی وقفه خودخواهی های هاشمی و باند مخوف جنایی ایشان است. چهره ظاهری ایشان چهره باطنی وی نیست بلکه ظاهر او از این است که در امن باشد و در صورت ضرورت با قربانی کردن دیگران خود را به مسند صدارت برساند و عنوان منجی به جامعه تحمیل کند.
حمله ی جریانات سازمان یافته با هدایت هاشمی به رهبری و استقلال تمامیت ارضی کشور و نهی دین و ملیت ایرانی است که هوشمندی ملت را در بیداری و هدایت جنبش سبز به اهداف متعالی ملی و مذهبی می طلبد.
جنبش حقیقی سبز ملت به هیچ نامی شناخته شده نمی شود مگر به نام میررستم فاخری. این جنبش ثمره بازی ناجوانمردانه هاشمی در طول بیست سال با اینجانب بوده است که متفکر تمامیت خواه باشد و بدون منتقد حقیقی در جامعه به گمانه زنی و گستره انجماد فکری خود بپردازد. ثمره دفاعیات و حقانیتهای این مدت طولانی اینجانب بوده است که استبداد سایه را مانع پیشروی ساخته است و اکنون خسته است ملت را به خشونت و ارعاب تهدید می کند. اما یقیناً دیوانگی و خشونت نمی تواند موفقیت مداومی به ارمغان بیاورد.
تصمیمات جنایتکارانه اخیر حاکمیت در به دزدیدن من از یک سو  و به جلو انداختن آقای موسوی به عنوان رهبر اصلاحات ار سوی دیگر نشان داد که نمی شود به صلح حاکمیت اعتماد کرد. صلح و اتحادی که حاکمیت به دنبال آن است برای مصالح شخصی خود و حفظ کل نظام در چنگ خودش است در حالی که دو ماه است که حقوق ماهانه ام آنطور که در سایت وزارت معلوم است به هیچ بهانه و نشانی قطع شده است که تحت فشار قرار گیرم آن وقت این چه صلحی است جز دنباله روی همان تفکرات غلط سلطه گری خویش. صلحی که قدرت سایه با زور بخواهد همان جنگ است و هیچ فرقی باهم ندارند.
اگر حاکمیت راست و درست دنبال صلح و پیشرفت است و حقیقتاً صلح و اتحاد حقیقی را در جامعه می خواهد همه یغما رفته را باز گرداند و زمینه انتخابات دموکراتیک آزاد در تحقق جمهوری اسلامی حقیقی را به آرامی فراهم بسازد.
وقتی که آقای هاشمی از یک سو بی ربط  با مسئولیتهای خود چهار کاندیدا را کافی می داند و آنان را نماینده همه گروه ها معرفی می کند و از سوی دیگر به دنبال اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات در نامه خود به رهبری اتهامات احمدی نژاد را به رهبری پاس می دهد که از واقعیت پنهان جریان خود، مجوز و فرمان عبور احمدی نژاد از رهبری را به ایشان صادر می کند و با تظاهر حمایت خود از رهبری ایشان را تنها عامل وحدت ملی می خواند و خود را از هر اتهامی مبرا نشان می دهد. 
اما چهره واقعی و باطنی آقای هاشمی وقتی بهتر نمایان می شود که اخیراً در تناقض از جایگاه مسئولیتهای خود دل به دریا می زند و برای گل آلودتر کردن فضای سیاسی جامعه در مشهد مقدس سپاه و بسیج را زیرکانه عامل وقایع دلخراش جامعه معرفی می کند.
ایشان در واقع تنها کسی است که در همه حال از تز وجود و عدم وجود احمدی نژاد سود استراژیک دارد و به عنوان مرد بحران کنترل و هدایت جریانات را عهده دار است که دایره حاکمیت خود به جامعه وسعت نیابد.
اما اینکه آقای هاشمی این مرد به اصطلاح بحران چرا نمی تواند از استراژیکهای خود بهره مندی بیابد و نمی تواند خود را در رأس امور کشور جا بیاندازد ضعف و مداوم مکانیزم اتوماتیک فکری غرورآفرین ایشان درگستره پدیده های فکری خود از یکسو و مکانیزم اخلاقی خیر خواهانه اینجانب از سوی دیگر است که شکستهای پی در پی در سوء استفاده از این مکانیزم اخلاقی تنها مانعی در رسیدن به اهداف ایشان می باشد. اما آقای هاشمی و نزدیکان و باند گسترده در ستون های پرقدرت نظام ایشان نمی خواهند بپذیرند که پیروزی فکر وی زمانی تحقق می یابد که راست و درست به حقیقت خود باز گشته باشد که تا بتواند اراده ای منسجم حق و درست را پیدا کند. آقای هاشمی باید از ابتدا می دانست که زور و قلدری امری دیرین شکسته خورده ای است که در تظاهر و بیرق ولایت نمی تواند زیاد دوام داشته باشد.
ایشان اگر واقعاً از ابتدا سوء نیتی نداشت بعد از دو دوره جمهوریت خود هرگز خود را کاندیدای ریاست جمهوری نمی کردد و هرگز خود را مرد بحران معرفی نمی ساخت و مسئولیت چندین نهاد مهم حکومتی را عهده دار نمی شد و تنها به امامت جمعه تهران بسنده می کرد و راهنمایی های لازم را صراحتاً و عملاً بیان می داشت که بسیار خوب و پسندیده بود.
استبداد حکومتی پدیده ای جبر و شومی است که بخش اعظم تاریخ به آن اختصاص یاقته است که حاکمان این نوع حکومتهای وقت، از حرص قدرت طلبی بیشتر در جهات منفی کنش داشته اند و همیشه دیگران حتی نزدیکان خود را بی رحمانه قربانی منافع طلبی شخصی خود ساخته اند.
نقش آفرینان کسانی بودند بیشتر قدرت طلب و جسور با تدبیرهای فریبکارانه به چیزی جز توسعه قدرت خویش نمی اندیشیدند. در حقیقت فاقد اندیشه های حقیقی برای تکامل و پیشرفت برای رستگاری جوامع بشری و در نهایت فاقد تفکر تحکیم حقیقی قدرت حکومت خود بودند. روی این اساس تئوری عمل آنان به تاریکی ها و فراز و نشسیب های تند و تیزی می افتاد که نهایتاً به سقوط قدرت آنان می انجامید.
دولتمردان ما تا کی می توانند چنان باشند و به قلدری و خوی استبداد خود  بپردازند. دامنه خشونتها اکنون در سیاستهای حاکمیت جامعه ما از حق و حقیقت عبور کرده حاکمیت بر اساس خودخواهی و دغل بازیها ظلم و جنایت را به اوج خود رسانده است؛ با قلدری و بی رحمی  تمام جنبش های خودجوش مردمی را بی سر و سامان ساخته اند که زمینه قدرت رسیدن خویش را فراهم ساخته باشند که به بی کفایتی های گذشته خویش پوشش دهند.
آزادی خواهی و حق طلبی را به سوژه ای برای حاکمیت و تقویت قدرت جبار خویش تبدیل ساخته اند که مشغله های ذهنیات غلط خود را دامنگیر می سازند. این وضعیتی است که اگر روال آن همچنان ادامه بیابد و جنبش های فراگیر مردمی به اتحاد آگاهانه و حقیقی در رهبری نرسند ملت لای بحرانهای ناهنجار در سکوت موهوم له و نابود خواهند شد.
البته اتحادی که از بیرق آقای هاشمی و باند ایشان صورت گرفته باشد در اصل موضوع تغییر وتحقق دموکراتیک جمهوری اسلامی چیزی و نتیجه ای به واقع حقیقی حاصل نخواهد شد و ابتکارات ایشان با تفکرات دیرینه اش با رابطه ای تنگاتنگ ادامه خواهد یافت. 
اصل این بود که هدف ها در اندیشه و عمل دولتمردان به دور از تحجر از ماهیت های حقیقی گرفته می شد. آنوقت اندیشه و کار بالاترین و ارزشمندترین ماهیت و عبادت آنان می گشت؛ می توانستند از درون خود منوّر بسازند و برای خود و جامعه روشنی بدهند اما بی کفایت و مغرض بودند و نکردند.
اندیشه و خرد تنها راهنمای قابل اعتماد انسان برای خود و جامعه است که انسان و جامعه را از تاریکی ها و فراز و نشیب های تند و تیز عبور می دهد و سالم به مقصد می رساند. وقتی که آدمی به حقیقت اندیشه نکند به انسانیت قدم برنمی دارد چگونه می تواند خود و خدا را شناس یافته باشد و در باطن خود خلاف حق و حقیقت مدعی علاقه مندی به قلدری و ستم بداند، مگر اینکه از ذات خراب و ویرانگر متولد شده باشد که ممکن نیابد خود را به راستی و درستی متحوّل بسازد به ریا و خود نمایی تن می دهد.
خداوند انسان را اندیشه دار ساخت که خود و جامعه را به آینده بهتر از گذشته سوق بدهد، در حقیقت عمری را که مقدر است تکامل یافته به انجام برساند و موجب رشد انسانیت و تکامل گردد.
اما این کودتا خطای استراژیک هاشمی بود که می رود به گورستان تاریخ بپیوندد و محرم را متوجه آدرس خود کند. زیرا جنبش سبز ایده و عهدی است از سوی ملت عظیم و آگاه که با خود بسته است حق جو و حق اندیش باشد؛ ملتی که می خواهد خود را در اندیشه و عمل به جلو بزند و عقب ماندگی ها و کاستی ها را جبران و به حقیقت ها و فضیلت های انسانی پا نهد و جامعه ای عاری از دیکتاتوری بسازد.
طبیعت بگونه ای اندیشه ای تدبیر است که انسان ها چه بخواهند و چه نخواهند و چه به مکتب رفته باشند و چه نرفته باشند با گذشت زمان از نیاز، به دانشها و پدیده های روشنتری می رسند و تکامل می یابند و علایق وسلیقه ها و سیستم های نوینی را برای زندگی و تشکیل حکومت ها ارائه و بروز می دهند. زمان فقط حرکت رو به جلو دارد و ظرفیت سیستم های حکومتی در اصل بر اساس اندیشه های حقیقی و نیازهای علمی زمان ساخته می شود که در همه حال نسبت به گذشته کاملتر و به آینده ضعیف تر و ناقص تر جلوه می یابد.
این قانون طبیعت حیات است و گریزی از آن نیست. انسانها خصوصاً حاکمان به عنوان تئورسین های اصلی پیش برنده بشریت در همه حال و در همه وقت محکومند به این که یا تسلیم زمان شوند برای بهتری اندیشه کنند و یا خود را از زمان منزوی بسازند درجا بزنند و به پیشینیان باز گردند. خارج از این دو راهی نیست. اما قدر مسلم است که در مجموعیت ملت و دکترین متن جامعه بر هیچ کس پذیرفته نمی شود که از سوی قدرت و حاکمیتی مستبد اصل سیاست حقیقی نادیده گرفته شود و در عقبه به پریشانی و منش انزوای اجتماعی در منطقه ای از جهان برسد. روی همین اساس است که آقای هاشمی خود را با از میان برداشتن موانع از راه عبور خود به تظاهر چنین روزهایی آماده کرده است.
هر برنامه کاری از فرایند اصلی و اهمیتی برخوردار است که نمود کامل تر کلی آن، قانون اساسی هر جامعه ای می باشد که زائیده ی اندیشه های حقیقی جامعه بوده باشد. تا وقتی که قانون اساسی تکامل یافته ای حقیقی به جامعه ارائه نشود نمی توان حکومت حقیقی برقرار ساخت و مدعی جهان بینی و پیشرفت و تکامل جامعه شد. انسانها عوض می شوند و یا باطن ناشناخته ای دارند ولی قانون اساسی یک جامعه که حقیقی تدوین شده باشد نه تنها در اصل خود هرگز تغییر نمی یابد بلکه در جهت زمان و سرعت تکامل هستی آن پیش می رود.
بازی سیاسی، بطور کلی سیاستهای حقیقی در حکومت ها استعداد بالقوه ای را در تئوریهای حق و حقیقت می طلبد که سیّاس به معرفتهای حقیقی پی در پی دست بیابد تا بتواند بازی خوب و مستدلی را با اعتماد به نفس بالایی از خود ارائه بدهد. هیچ آدمی بدون استعدادهای بالقوه رو به رشد حقیقت و انسانیت فکری خود نمی تواند مسئولیت پذیر بزرگی برای جامعه ای باشد. چنین آدمی به یقین برای جامعه رانش ساز و خطرناک خواهد بود و کالبد شکافی ناهنجاری های دیرین را سرعت خواهد بخشید.http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/12/091215_si_montazeri.shtmlhttp://www.dwelle.de/dw/article/0,,5040501,00.html

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/01/090129_ir_montazari.shtml

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

ملت سبز

جنبش سبز ملت،

بر اساس حق و حقیقت،

دین، دانش و هنر را می آمیزد،

دولت  قلدر کودتا را  درهم  می کوبد،

و فرهنگ زندگی را  نمو تازه  می دهد و

حقیقت بهار انسان و انسانیت را شکوه تجلی

                                                    می سازد.

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

16 آذر


16 آذر

شکوه  و  تجلی

اوج طنین آزادی خواهی حق،

عظمت ملت ایران و ایران باستان است.




اگر بنا، پذیرفتن بیعت و صلح زور است بیست سال پیش اینکار را می کردم و از خود چیزی می ساختم که قدرت وقت می خواست و این همه ظلم و ستم بسیار گران این مدت طولانی را به جان نمی خریدم و متحمل آن و محروم از زندگی و از همه امتیازهای حقوقی و حقیقی نمی شدم.

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

جنبش سبز

پیش بسوی 16 آذر برای آزادی حق

جنبش سبز، به هیچ نامی
جز
میررستم فاخری
شناخته شده
نمی شود.


آزادی حق بهایی دارد و ملت بر اساس اسلامیت  وطن خواهی خود بهایآن را خواهد پرداخت. کودتا، بر اساس تمامیت خواهی و هاشیه زدن ملت بود که در آن ملت را قربانی تمامیت خواهی ساختند. جنبش سبز پدیده موزون نتیجه تحمل سختی ها در برابر ظلم و ستم قدرت مطلق گرا است.
کودتا نشان داد به چیزی جز جنایت و قدرت جدای از دین و ملّت وملیّت ایرانی و استقلال کشور نمی اندیشند .
تفکر جنایتکارانه حاکمیت بنام دین  تمامیت خواهی آن و پیشینه های هاشمی رفسنجانی از دو سوی دین و انسانیت را له کرد که عین جنایت علیه ملّت مظلوم و ملیّت ایرانی و استقلال کشور و بشریت است.
هشدار به سران اصلاح طلب که خود را مدافع ملت می خوانند با محافظه کاری همسو با حاکمیت رجز خوان، ملت مظلوم را نفریبند و از هدایت راستین باز ندارند و خود را به بایکوت حق و حقّانیّت ملت مظلوم کمین نسازند.
تصمیم جنایتکارانه حاکمیت از افکار ضد بشری خود در به دزدیدن من خطری بود که از بیخ گوش همه گذشت. دیگر از این غلط ها تکرار نمی شود اما توصیه می شود که به اصل آدمیّت و انسانیّت خود باز گردند و زمینه انتخابات دموکراتیک و جمهوری اسلامی حقیقی را فراهم بسازند.

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

دولت کودتا

بسمه تعالی
این کودتا بیش از آنکه علیه ملت و مثلاً علیه جناحی باشد علیه  اینجانب است. در هر حال این کودتا چیزی  را در ذهن اینجان  عوض نخواهد کرد  و به ادامه انتقادات در هر شرایط که در  بایکوت خبری باشم کوچکترین علاقه ندارم.     اینجانب آزاد  زندگی کرده است و آزاد هم خواهد مرد. طرفدار هیچ جناحی نبوده و به هیچ قدرتی وابسته نیست مگر به دو شعار همیشگی خود، آزادی حق و شعوردر برابر ظلم و استبداد پنهان تا سر خم نکند که ایرانی روشن و آزاد باشد تا به اوج بلندیهای حق و حقیقت ایمان و عمل برسد.این هدف و راه هر ایرانی است از حقیقت آدمیت و انسانیت راست خود به رسیدن به قله های معرفت،مردانگی و دانش تکامل است. زندگی وقتی حقیقی و راست است که با ایمان و عمل همراه بوده باشد بگونه ای که معرفت، جوانمردی و مردانگی را در خود حس و لمس کرد.

دنیا با پریشان حالی رونق نمی یابد، با طراوت و شادابی شکوفه می زند
و با همت صداقت، درستی و خوش رویی رونق و سرعت می گیرد
وقتی که راه پیدا نیست و یأس و پریشانی مستولی شد
باید به خدا متوصل شد و آینده را نیک دید
و دعا کرد راه راست ایمان شود
وقتی که صحبت از جمهوری اسلامی است معنا و هدفهای آن این است
تفکر انقلابی با حق و حقیقتهای هستی جهت های درست می یابد
همه در فرهنگ اصیل توسعه و پیشرفت کشور فعال هستند
از جوهره ی حق و حقوق شهروندی و ملی برخوردارند
از آزادی حق،عدالت و فرهنگ برخوردار می باشند
همه افراد حق هستند و توجه عمیق دارند
هیچ کس را در آدمیت برتری نیست
زمان، فرصت برای جبران است


                    23/5/88

حق پیدایش

بسمه تعالی
دنیا در صنعت و تکنولوژی بر اساس دانش و اقبال
پیشرفت شگرفی داشته است
اما متأسفانه در جوهره ی آدمیت و زیرکی
که چیزی جز حقیقت انسان بودن نیست
پیشرفت نه چندان زیادی نداشته است
با وجودی که
حق پیدایش هستی
چیزی جز شعور و دانایی مطلق خداوند نیست
حق طبیعت هستی و آدم هم
چیزی جز پیدایی شعور و تکامل نیست.

                                       
                                        23/5/88

قلب سلیم

بسمه تعالی
قلب کانون مهر و کین،دوستی ها و دشمنی ها،راستی ها و کجی ها،پستی ها و بلندی ها ... امّا قلب سلیم چیست که آدمی را بال می دهد، چون پرستوی آتشین، پرواز کند به آن دور دورها، سوی ناباورها، پیش دوست که در رویاها منتظر به دیدارش بود، آنجا که دیگر رنج هیچ موجودی را تحمل نیست.
طبیعت دوستی حقیقتی است که بشر باید نظر اندازد و در ذهن خود بر پویایی و زنده تر سازی آن اندیشه سازد. طبیعت هستی، ماهیت فراموش شده ای است که انسان با یادآوری و شناخت آن می تواند حقیقت ها را بیابد و خود را در برابر شرایط موجود کامل بسازد و موفق بدهد.
اگر بشر به طبیعت هستی به درستی حقیقت آن اندیشه نکرده باشد مثل این است که مسلمان زاده است ولی مسلمان شده نیست که بین این دو از زمین تا آسمان تفاوت است! برای اینکه یک مسلمان، حقیقی اسلامی باشد پیش از هر چیز باید همراه با طبیعت هستی خود را به خود شناخت دهد به واقعیتها و توانایی های خود رجوع و به جایگاه آدمیت خود شناخت یابد که در در چه جامعه ی انسانی و در چه جایگاه انسانیت و دانش بشری قرار دارد و تا کجای آن باید باشد و پیش برود.
طبیعت هستی دو بعدی در متضاد هم است و تاریخ گویای وقایای ناهمگون تلخ و شیرین که مدام اندیشمندان و دانشمندان جوامع بشری را به تفکرات فلسفی و طبیعتی به نظریه پردازی در ماهیتهای زندگی و سیستم های حکومتی پیشرفته تر وا می دارد تا طبیعت هستی تکامل یابد و به جوهره ی ماهیتهای حیات و شعور برسد.
اما سوا از سیستم های حکومتی آنچه مهم است این است که از پرتو دین و دانش بشری و فطرت شخص باید آنچه از سیاستها و غیره دیده و شنیده شد موردها را با دید نو از روی حقیقت بینی و ایمان نظر انداخت نقد و اندیشه کرد تا بتوان در موضوعی تصمیم به موقع و درست حقیقی را اتخاذ نمود و حضور حقیقی یافت. واقعیت ظواهر سیاست زدگان و قدرت ها را باید با دقت نقد و برسی کرد. شاید بخواهند بفریبند و بدعت غلط بگذارند و از حقیقت منحرف سازند. آنوقت چرا آدمی با وجود راه کوتاه تفکر در راستی و درستی زیرکی از خود نشان ندهد و خود را با کور دلی به چاله و چاه عمیق تر و عمیق تر بیاندازد! دموکراتیک بودن یک نظام حکومتی روی همین اساس از سوی اندیشمندان دینی و علمی همیشه مطرح بوده است که انسانها حضور فعالی در فعالیهای انسانی و سرنوشت خود را داشته باشند تا در عرصه ی سیاست بین المللی حضور فعال و مؤثری را در جهت صلح و امنیت حقیقی جهانی از خود ایده و هدف نشان دهند.
دنیا و هستی بر اساس حق و حقیقت خداوندی شکل یافت و پدید آمد که از ماهیت هوشمندی طبیعت آن بشریتی راه افتاد صاحب هوش، اندیشه و اختیار است. تا آنجا که پدیده ی آدمی از وحشیّت و غریّت تا مدنیت و جامعیت از خنگی و خریّت تا حکمت و حکمیّت از غارنشینی و همنشینی تا شهرنشینی و بوم نشینی ازکدخدا و خانسالاری تا شهروندی و قانونمداری از استبدادهای شاهی تا دموکراتیکهای جمهوری از اسارت خس تا حریّت پس از زمین تا آسمان و کهکشانها پیش رفت تا رموز و حق پیدایش عالم هستی، شعور را کشف و جلوه سازد و حق و حقیفت را بیابد خدا را دریابد و تکامل زندگی و هستی و عشق به خدا و بندگی را به اوج همه هستی طراوت، شکوفایی و کمال دهد و با وجدانی بیدار و آگاه ازجهان خاکی به دیار باقی بشتابد. که هستی چیزی جز شعور نیست و باز گشت آن از هستی به نیستی و مبداء و پاسخگویی آن پدیدۀ روشن و حق است.
انسان اسیر در درون حبابی از عشق و دانش خداوندی به وسعت همه ی هستی است که در شعاع آن بواسطه ی فطرت و غریزه ی بشری، اندیشه و تکامل دارد. انسان از اندیشه ی در می یابد زمانی موفق است که چاره ندارد جز اینکه باید حقیقی باشد یعنی آدم باشد آزادمرد و جوانمرد باشد با درونمایه عمیق اندیشه و تفکر و ابعادنگری که بتواند زندگی بسازد و پیشرفت، تکامل و دفاع از حق و حقیقت را مقدس درقلب وجودی تجلی دهد و آلامی بر دردها باشد. انسان درحباب عمر خود زندگی را می سازد که به فوتی بسته است. در حبس آن انسان خود را شناخت می دهد تا به جایگاه ایمان و عمل برسد باشد که بدون ریا،کبر و رندی زندگی را درست سرانجام دهد.این چیزی است که تا آدمی واقعیت خود را در اجتماع درست متصور نشود به حقیقت خود فکر نمی کند و پیش نمی رود. تا خواستن نباشد همت حاصل نمی شود و انسان برای بهتری چاره ای جز این ندارد که همت انسان سازی خود را فعال بسازد.
هوش و استعداد آدمی اذعان می دارد که اگر انسان صفت مقدس را به وجود خود ماهیت نگیرد عریان است و بی ریخت و پاش که به هیچ ارزش و معیاری پایبند نخواهد بود و زندگی حیوانی و وحشی بیش نخواهد داشت. چیزی که زندگی را قابل احترام و ارزشمند می سازد ماهیتی است با واژه ی مقدس و مفهومی متعالی برآمده از دین و از رابطه ی بین فطرت و غریزه ی بشری برای متعالی یافتن و متعالی ساختن هر آنچه که ارزشمند و احترام آمیز یافته باشد. افشان بذری که در حقیقت مبانی تشکیل دهنده ی قوانین و ساختار حکومتهای حقیقی است.
ساختار حکومتها بر اساس تئوریهای اندیشمندان شکل می یابد که انسانها فهم و شعور اجتماعی تکامل تر یابند. البته نوع حکومتها می تواند بیشمار باشد کافی است ایده و فکری نو ساخت و شکل نو از حکومتی را تعریف داد. اما اینکه کدام یک از حکومتها فرهنگی تر، مردمی تر و دموکراتیک تر و پایدارتر است باید ساختارهای حکومتها را دید نقد و ارزیابی کرد که ایده ئولوژی هر یک از آنها بیانگر چه جهان بینی است و چگونه جهان بینی را توجیه ساخته است. زندگی انسانها توجیه از آنهاست که اگر از جهان بینی توحیدی رسا نبوده باشد هیچ اعتبار و ارزشی را نمی توان بر آن قائل شد. اما اینکه نتیجه های بهتر کمتر حاصل می شود به نارسائیهای نفس و شناخت و آلودگیهای ذهن باز می گردد که بیشتر در غرور و تردید در شناخت بین نیک و بد نوسان پرسه میزنند.
اصل تکامل هگل فیلسوف نامدار آلمانی می گوید انسان از نیاز به کمال میرسد. واقعیت هم همین است. اما این نیازها از کجا ناشی است؟ جز این نیست که از استعداد اعضای خود اندام تولید و اندیشه می یابد. یعنی در واقع اعضای اندام در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر بوسیله ی سلولهای عصبی در مغز هماهنگی در استعداد پیدا می کنند و به اندیشه تبدیل می شوند. اندیشه ابتدا نیازها را مشاهده می کند و در تلاش ابتدایی برای رفع نیازها به آزمایش و خطا دست می زند. در پی شکستها و نتیجه گیریها به دنبال راهکار به مطالعه ی خود استعدادها و تواناییهای اعضای اندام می پردازد و تعمیق می یابد. با این وصف خودسازی و تکامل انجام می پذیرد و سلامت روحی و روانی مهیا و تضمین می گردد. فعالیتهای ذهنی و فلسفی انسان کمیتهای ژنتیکی ذهن را جبران و کیفیت آن را بالا می برد که گاه به جهش های دور از انتظار و ناگهانی به نبوغ انسانهای متفکر می انجامد.
غرض این است که انسان با وجود پیچیدگی های بسیار موجودی پویاست که بیشتر فعالیتهای آن از روی اختیار و تدبیر است که به آزادی تعبیر می شود. به دلیل اینکه آزادی در آن نقش تمام دارد و انسان از نیروی اختیار و تشخیص در برخورداری از آزادی به دنبال ایده ها و اندیشه راه می افتد و فعالیت نشان می دهد.
اساساً انسان با حوزه ی استعدادهای بشری آزاد آفریده شد که شعور جلوه شود و با عوامل و محیط آگاهی و بیداری بیابد و برنامه ی زندگی و عبودیت و بندگی خدا را در آزاد بودن جستجو کند و به فلسفه ی پیشرفت و ترقی بپردازد.
تراوشات ذهنی هر انسان فلسفه ی جنبش ذهنی اوست برای پدیده های نو که هرچقدر ادامه پیدا کند پالایش و پالایش می یابد تا به گوهرهای بی همتای زندگی تبدیل می شود.
برای اینکه فعالیتهای انسان اندیشه ساز و متعالی باشد آزادی حق را باید به دلها رسوخ داد و زنده ساخت که بهترین هدایت و راهنمایی بشریت برای بهتر زیستن و زندگی کردن و بندگی خدا ساختن است. آزادی حق چیزی است که انسان را بخت آور می سازد به بهتری برسد. سرشت آدمی زور و تحمیل را برنمی تابد اما با استدلال های درست و منطقی بر اساس فطرت بشری آگاهی و بیداری می پذیرد و هدایت می شود.
آزادی حق، شعور الهی است که بر اساس دین و برنامه زندگی حقیقی و فرهنگ غنی جوامع بشری تعریف مشخص دارد روند پیشرفت جوامع بشری را هموار و آن را شتاب میدهد و ایمان و باوری به خدا و زندگی و تکامل هستی را تولید می سازد. انسان بدون ایمان و باوری تهی از شناخت و کرامت انسانی و بی ماهیت و فاقد هویت است که به تدبیر و اندیشه ی خوش رایحه نیاز است.
آزادی حق، در حکومتهای حقیقی توسط نظریه پردازان دینی و علمی بر اساس تئوری تکامل بسوی جوهره ی حق و حقیقت مشخصاً تعریف و ترسیم می شود. تعریف شده ی آن پایه برای جامعۀ بهتر، پویاتر و باثبات تر که در برگیرندهٔ خام رو به تکامل ایده ئولوژی های طبیعت هستی یک جامعه می باشد. آزادی به مفهوم حقیقی، حفظ کرامت انسان و حرمت شایستگی های آن است که انسان می خواهد به حکم خدای خود آزاد باشد و آزادانه پیشرفت و ترقی کند، با ناملایمات بجنگد، ظلم ستیزی کند و با فرهنگ ارزشمند عاری از افراط و تفریط با شناخت و حیای ادب و هنر پوست اندازد.
اما این آزادی حق، حقیقت تعریف آن چیست تا به وظایف اصلی و فرعی بهتر و بیشتر آگاهی یافت. البته هر تعریفی که از آن ارائه شود در همه حال باید از جهات مختلف علم و منطق نقد کرد. هیچ چیز استثنا از قاعده و اصلوب تکامل نیست حتی واژه ها و تعریفها که مؤثرترین عناصر هدایت و خودساری بشریت هستند بمراتب بهتر می یابند. آزادی، در صیانت از شعور، عدل و داد تعریف می یابد.
درجامعه ایکه انسان اگر نتواند شعور و دادش را با هنر و دانش پیش ببرد حاکمیت چگونه و با چه انگیزه و هدفی می تواند مدعی حق،عدالت، مهرورزی و پیشرفت در جامعه باشد و خود را مشروع و آینده را امیدوار بسازد!
در فرهنگ عرف زندگی اجتماعی نمی شود جامعه ای را با زور به قوانین و شرایطی که شعور اجتماعی زور و حماقت را و شکنندگی رأفت، صبر و استقامت را برنمی تابد تمکین داد مگر با آگاهی و بیدار به حقی که مستدل از علم و منطق حق که به ذهن و دل آشنا باشد متأثر از شعور، پذیرش و فرهنگ خواهد شد.
فرهنگ ایده ئولوژی دینی همینطور جایی برای کوردلی در آن نیست. حقیقت مبارزه در متن آزادی حق و داد حقایی با فرهنگ نشاط علم و ادب، منشوری است که به ذات بشر نهاده شده است که ملتی می تواند بخواهد با حق و حقیقت آینده ی جامعه و کشور را نیک بنگرد. می تواند با شعور خود در توسعه ی عدل و اقتصاد با وجود ضعفهای اقتصادی به رشد متعالی دست بیابد و با حق و حق پروری به تحقق صلح و امنیت جهانی همت کند.
کور دلی و افراط در کردار و عمل در خلاف حقانیت فرهنگ ایده ئولوژی و اندیشه، در همه حال فاشیسم است که دین و فطرت بشری آنرا ردّ می کند و تفریط در آن، بی بندباری و عریان است که فرهنگ اجتماعی، دینی، هوش و خرد جمعی هیچ جامعه ای آنرا نمی پذیرد. به این معنا که جهان با این نظام دقیق مطلق بی هوا و بی جهت آفریده نشده و رها نشده است. حق طلبی و حق پروری پدیده های انکار ناپذیر طبیعت هستی است و هر حق یا چیز با استدلالها و منطق برحق نسبت تناسب دارد. در دنیای سیاستهای داخلی و بین المللی حق این است که حقداری کرد تا به حق پروری دست زد.
در این عصر بیداری انسانها از شناخت و تشخیص بالاتر در دیده ها و شنیده ها برخوردارند و به خدای یگانه ایمان دارند. گرهی که با دست باز می شود چرا با دندان باز کرد و بی هوا کور آتشین جنگید! در حقداری و حق پروری فرهنگ گفتمان بین المللی مبتنی بر حق و عدالت پدیده ای ارزشمند خواست همه بشریت برای تحقق صلح و امنیت جهانی است. چاره ای جز این هم نیست. هر جامعه ای که جهات حق و عدالت را برنتابد خود را از نابسامانیهای اخلافی و هوش سمباده می زند و فرسایش می دهد.
آزادی هدف است و هنر آن پدیده ای نیست پیدا شود جوهره ای است از اعماق وجودی هر بشر بر اساس فطرط آدمی در موازات ماهیت رشد و شناخت مدام ار اعماق وجودی هر بشر می جوشد و بشر را رهنمون می شود، گوهره ای است که علم و شناخت را در انسان عمق و وسعت می دهد که آدمی به چه هدفی آمده است، به چه علم و انگیزه ای باید بماند و زندگی کند و به چه تاریکی باید بتابد و روشنی دهد. این ساختار هدفداری انکار ناپذیر طبیعت هستی و انتقال آن بر فطرت بشریت است. استعدادهای نهفته ی بشری را باید در جهت های سعادت بشریت و صلح و امنیت حقیقی جهانی شکوفا ساخت و اساس آن را با مهرورزی محکم پایه ریزی کرد.
ایده ئولوژیهای حقیقی در شرایط تحقق حکومت های حقیقی و دموکراتیک ظهور می یابند که سیاست های پویا و روشنی بر اساس حق و حقوق ارزشهای انسانی و انسان دوستی دارند؛ استدلال های مبتنی بر علم، منطق و حق، مهمترین پدیده های تأثیرگذار در ایده ئولوژی حکومتها هستند که همه اندیشمندان و صاحب نظران علمی،دینی و سیاسی عالم اذعان دارند و عناصر پیشرفت، ترقی و تکامل بشریت و رسیدن به تحقق صلح و امنیت جهانی می دانند.
در آزادی های حق انسانی، انسان به انگیزه های حقیقی، به پدیده های شگرف هستی و به تشخیص درست انتخاب ها می رسد. تا وقتیکه انسان آگاهی و آزادی حقیقی نداشته باشد نمی تواند اندیشه و نیت صالحی برای خود و جامعه ارائه دهد. همت آدمی به این است که بخواهد آدم باشد و خود را مستعد آدم شدن بسازد.
شورای نگهبان و کاندیداهای ریاست جمهوری و خود ملت می بایست با ایده ها و پدیده های حقیقی و حقوقی به پیشواز انتخابات می رفتند که نرفتند. این گویای وجود اشکالات و ایرادات در مبانی فکری و نظری دولتمردان جامعه در طول سی سال انقلاب است. با مشاورت اندیشمندان می توانست پیشرفت و ترقی در زمینه های علمی و ایده ئولوژی دینی مسیر راست و حقیقی خود را بی غش باز یابد و مانع از این نابسامانیها شود. اما استبداد خائن جناحی تمامیت خواه تندروانه مانع از تحقق اندیشه ها شد و ضربه ی مهلکی بر چرخه ی تحول، توسعه و پیشرفت جامعه و کشور وارد ساخت. درد شورای نگهبان درد گشاده رویی نیست درد خباثت و تنگ نظری تعصبات قشری و خوش باوری های بی در و پیکر است که بسیار خطرناک و ضد مصالح ابتدایی آزادی حق و تربیت است و نمی شود بر سازندگی، توسعه و پیشرفت کشور و جامعه حساب باز کرد.
تداوم مشروعیت هر حکومت حقیقی به عملکرد دولت مردان باز می گردد که اگر عمل صالح و هوش و استعداد مبتنی بر ادب و هنر پویا و روشن از خود نشان ندهند مشروعیت حکومت هر چند حقیقی را ساقط می سازند و در صورت عدم انتقاد به موقع و صحیح فعالان حقوقی و حقیقی و سیاسی ناخواسته به تحکیم نامشروعیت ها می پردازند که چیزی جز کوتاهی در توانایی ها نیست. بنابراین برای رسیدن جامعه به جایگاه متعالی و روشن مستلزم تحقق سیاستهای حقیقی است که مسئولیت آن با اندیشمندان دینی و علمی جوامع بشری است که بر اساس دانش و هنر پویایی آنان و نقد عملکردها امکان می یابد.
دین و دانش روایتی است از فطرت بشری و هستی که انبیاء بر احیای استعدادهای متعالی و بیداری فطرت انسانها مبعوث شدند. در حقیقت دین خدا را زنده و احیا سازند تا زندگی انسانها از ماهیت عقلایی مقدس دور نشده باشد و حیات بشری به نابودی سوق داده نشود. دین و حیای زندگی و حرمت آدمی نباشد دیگر چیزی از اصل آدمیت باقی نمی ماند و انسانها فرسوده و نابود می شوند. ماهیت و افتخار آدمی به این است که حرمتها و ارزشهای اجتماعی حفظ شود تا حیات بشری باقی یابد.
پیامبران در اصل خود آورنده ی دین نیستند بلکه احیا کننده ی تنها دین خداوند را در فطرت بشری هستند و حضرت محمد (ص) با قرآن وحی خدا، سنت نبوی و معصومیت الهی خود احیای تنها دین خدا را در فطرت بشری با ماهیت و عنوان اسلام به کمال مطلق رساند. نوری که از آدم تا خاتم خاموشی ندارد. حقیقتی که ذهن بشریت در اندیشه به باور و ایمان به آن رسیده است.
وحیی که انبیا از خداوند متعال دریافت داشتند و سنتی را که پیامبران از معصومیت خود بجا گذاشتند نوری بود راست و درست به دلها نشست و انسانها به دین و ارزشها شکوفه زدند که خود، خدا، بندگی و هستی را آنگونه که هسب و شایسته است دریابند، راست و درست با قامتی استوار زندگی کنند، راست و درست پیشرفت و تکامل یابند و هستی را تکامل دهند، بندگی خدا کنند و مدافع حق و حقیقت یاشند. این بود که نور محمدی از چنان قدرت مطلق برخوردار بود که فطرت بشری تا ابد بیدار باشد تا دین برای همیشه باقی باشد. همان نوری که هرگز خاموش نشود و مدام از نهاد بشریت پرتو افشانی دارد.
اما این سنت انبیا خاص انبیاست از نیرویی ست که از عصمت و مطهری خداوندی کسب شده و به رسالت و مقام نبوت رسیده اند. سنت انبیا آن چیز نیست که انتظار شود از توان مردمان عادی برآید و انجام بدهند. برای اینکه اولاً بشر همیشه رو به تکامل است و در همه حال از کمال فاصله دارد و نمی تواند همیشه در یک حالت ثابت باقی بماند حتی در عبادت به خدا بیش از بیش رنگ و بوی عمیق تر و معنوی تر و بی ریاتر می یابد. ثانیاً سنت پیامبری پرتوی از ماورای طبیعت بشری الهی است. ثالثا هرگونه علم و دانش بشری باید از درون خود آدمی در آگاهی و بیداری خیز بردارد تا به حقیقت نزدیک شود و به ایمان و عمل دست بزند. انسان به چیزی باور و ایمان می یابد که شعور ذات و فطرت آدمی آن را بپذیرد.
آنچه که از طرف رئیس جمهور و افراطیونی چون آقای الف در کسوت مداحی به عنوان ارادت خاص به انبیا و ائمه ی اطهار ارائه می شود و بیشتر با بی عدالتیهای تندی همراه است و هرکس را که از سلیقه ی خودشان نباشد از دم تیغ می گذرانند بیشتر شیفتگی است تا عشق و آن واکنش لطیف متأثر از طبیعت برتر و متفاوت از عشق و ایمان است. ایمان در به دنبال اندیشه و هدف در شناخت حقیقت به ایمان و عشق می انجامد که به استعداد و فهم خود هر شخص مربوط میشود و با نوعی متانت و گشاده رویی بی ریای خوش رنگ خاص همراه است. راهی است که هر انسان درطول عمر باماهیت آن به نسبت توانایی در کسب دانش و هنر به تکامل خویش، جوامع بشری و طبیعت هستی همت می ورزد.
اگر به عصر پیامبر نگاه کنیم می بینیم بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) نزدیکترین یاران آنحضرت بر سر خلافت و جانشینی آنحضرت اختلاف پیدا کرده و به جنگ با یکدیگر برخواستند. دلیلش چه بود که با اختلاف خود اولین خدشه را نه به دین و سنت پیامبر بر پیکره ی اتحاد و همبستگی مسلمین وارد کنند؟ دلیلش آیا جز این بود که به غیر از علی (ع) مانند پیامبر اسلام معصومیت و دانش مطلق دین را نداشتند و نمی توانستند عین آنحضرات باشند؟ اگر چنانچه می توانستند به یک اندیشه واحد رهبری می رسیدند.
علی دروازه ی عشق و هنر را پشت سرگذاشت خود را به اوج ملکوت به دوستی خدا رساند. چون پرورش یافته ی دستان خود پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بود که از دانش الهی سیراب شده و کامل گشته بود.
علی، علی بود معصوم و مطهر، اصرار نورزید و خود را از خلافت کنار کشید که بین مسلمین بر سر خلافت اختلاف نیافتد با این هدف که خودشان به شناخت و معرفت لازم برسند و خلافت علی را بپذیرند. خلافتی که در ساختار سیستم حکومتهای آن دوران اقتضا می کرد. عدل و حکمت والای علی هم همین بود برترین در اوج تقوا و شناخت. برای اینکه علی با توجه به فلسفه ی ساختاری بشریت انتظار نداشت حتی یاران نزدیک پیامبر بتوانند مثل آنحضرت باشند و در حد معصومیت و دانش نبوی آنحضرت حق و حقیقت امری را بشناسند و از خود علم، حکمت و تقوایی نشان بدهند.
اما این مرام، اصالت و رسالتی است از سوی دین از فطرت بیدار بشری بر دوش آدمیان خاکی که از آماده سازیها در اندیشه و عمل از اراده و همت خویش دانایی و توانایی بیابند و تکامل یابند پیش بروند و دین خود را به طبیعت هستی و خدا ادا کنند و سربلندتر سفر خاکی را با حق و حقیقت اصیل تر و خالص تر سرانجام دهند.
انسان هرگز بدون اندیشه ی شاخص خویش نمی تواند با الگوپذیری برای تقلید به ارزشداری برسد. باید که خود سازی و تکامل را از اندیشه و شعور خویش آغاز کرد و توانایی شعور لازم و خود باوری را یافت تا به دانش، حکمت و ایمان رسید.
ماهیتی که دین و دانش به انسان می دهد ماهیت تک بعدی فرشته گرایی نیست. ماهیتی است آمبخته از قطرت و غریزه که مرام و هدف آدمی را به ادامه ی زندگی خوشنود سازد. چیزی است که با مدیریتهای دموکراتیک پیشرو باید از هوش و استعداد دانشمندان و اندشمندان دینی و علمی با مرکزیت سیاسی مقتدر جمهوری اسلامی برای ارج نهادن و خوشبو ساختن زندگی و پیشرفت جامعه و کشور در زمینه های علمی و فرهنگی خیز بر دارد.
دین و دانش با وجود ماهیت سازندگی،پیشرفت و تکامل بشریت اگر در بیسوادی و حماقتهای جبری از تأثر به تفسیر و خدمت درآید طبیعی است به حربه ای برای بتگری، فساد و جنایت تبدیل شود. چه بسا می بینیم که تاریخ گواهی این واقعیت است که در قرون وسطایی به تشکیل سازمان تفتیش عقاید ناشی از افراطی های مذهبی و جنایتهای عمیق انجامید نتیجتاً به دین زدایی و حکومتهای عریان لائیک و سکولار سوق یافت که حکومت های کثیر جهان امروز را تشکیل داده است.
بحثی که این روزها به عنوان ولایت مطلقه فقیه با مضمون ولی امر مطلق از سوی عده ای افراطی تمامیت خواه در حکومت مطرح است روشن است به این شکل اندیشه توقیف می شود و انسان به بند کشیده می شود. طبعاً بحث غیر قابل قبول آن درجامعه با قدرت تمام ادامه پیدا خواهد کرد و یک طرح ضد دین و محارب با خدا شناخته خواهد شد. این طرح بدین معناست که اندیشه و شعور ملت و تکامل بشریت تعطیل گردد. چنین چیزی محال است که جامعیت شعور آنرا بپذیرد. خداوند آدم را با حقوق متعالی استعداد و اندیشه با روحیه ی اجتماعی و قانونداری و بالاتر از همه هدفدار آفریده است که شعور و هنر آدمیت را نمایان و عشق را جاودانه سازد.
حقیقت مطلق آن چیزی نیست که دست یافتنی باشد و انسان بتواند به آن دست بیابد تا بتواند به قدرت مطلق برسد و اختیار همه بشریت را به عهده بگیرد که چیزی جز زور، ستم و حماقت نیست بلکه حقیفت مطلق راهی است به بهتری رسیدن و فعالیتی مقطعی از زمان و مکان است که حیات بشری تا ابد تا بازگشت هستی به نیستی و مبدأ ادامه پیدا کند.
البته فقیه در دین اصل انکارناپذیر برآمده از دین و از متن جامعیت دینی روشن است که ماهیت دینی سیاسی مستقل و دموکراتیک فراجناحی دارد و بر اساس دین و سیاست از ماهیت و ارزش دموکراتیک معنوی برخوردار هست که با اصول دموکراتیک خود مانع ار ورود استبداد به جامعه شود. اساس انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی هم از این ماهیت و شرایط حساس اجتماعی وقت با دخالت دین و مرجعیت روی داد. پایگاه اصلی مرجعیت دینی و ولایت فقیه شهرهای مقدسی مثل قم و نجف می باشد. واتیکان هم یک چیزی شبیه به آن است با این تفاوت که شاید نگاه ضعیف تر به سیاستهای دموکراسی عریان لائیک و سکولار و در تبلیغ پدیده های ارزشمند دینی و علمی دارد و یا شاید ما از آن بیخبریم.
زیاده خواهی هایی در طول انقلاب انجام گرفته است که متأسفانه این روزها از سوی افراطیون جناحی کاذب در جهت مطامع اوج تمامیت خواهی های خویش طرح ولایت مطلقه فقیه و به عبارتی ولی امر مطلق را مانند چشم انداز عمامه و لباس روحانی بر همه را پروژه زده اند بدون اینکه عملاً ارزشی بر اصل مرجعیت دینی و فقاهت و بر تنوع طبیعت بشری و آفرینش قائل شده باشند.
اما مقام رهبری انقلاب و جامعه از متن جامعه ی روحانیت از تبار علوی براساس تعریف دموکراتیک آن با هدایتهای جامعیت فقها جایگاهی است که با اصول دموکراتیک قانون اساسی و ماهیت ضد استبدادی در رأس فرماندهی کل نیروهای مسلح با مشروعیت از سوی ملت و جامعیت فقها بر اساس اصل 110 جدا از مسئولیت مستقل اجرایی کشور اندیشه ی جامعه را رهبری و محافظت می کند که در خود مرکزیت اندیشه و اراده ی ملت را یافته است. اگر تعریف غیر از این یا بیش از این در اصل 110 بوده باشد و یا عملاً بر خلاف این تعریف مشاهده شود مغایر با اصول دموکراتیک دین خواهد بئد و ماهیت ضد استبداد خواهد داشت که یقیناٌ با روشنی های اندیشمندان لازم به اصلاح شد و در قانون اساسی تغییرات لارم انجام خواهد یافت و زمینه های سوء استفاده برچیده خواهد شد.
جمهوری اسلامی ساختاری است که در رأس اجرایی آن باید ریاست جمهوری مستقل برآمده از حزب قدرتمندی که در شرایط حقداری حداکثر در دو دوره ی انتخاباتی با اندیشه و هدف نو یا تعریف جامع تر به میدان ریاست سازندگی، پیشرفت و ترقی جامعه و کشور و گسترش و تعمیق اندیشه قدم بگذارد. در عین حال در رفع اشکالات و نواقص ساختارها کوشا باشد. قانون اساسی هیچ کشوری نمی تواند برای همیشه ثابت بماند بلکه با نیازهای و تکامل بشریت با تعریفها و پدیده های مکمل اندشمندان علم و دین همراه است.
جنگ های چند دهه صلیبی بدون شک ناشی از بدعت های زشت و فاجعه آمیز آن دوران افراطی تفدیش عقاید است. درحالیکه ماهیت اصلی دین سیاسی امری اجتناب ناپذیر در پایداری حکومتها و حیات بشری می باشد. برای اینکه خداوند هستی و انسان را با دو بعد متضاد متعالی و پست آفرید که فعالیت انجام پذیرفته باشد و شعور پدیدار شود. بنابراین نمی شود یک بعد انسان را از کار انداخت و انسان را تکبعدی و بی اراده ساخت و در عکس شعور و طبیعت هستی حرکت داد.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
مگر نه این است که دنیا و هستی بر پیدایی شعور در دو بعد متضاد روحی فطرت و غریزه ی فعال پیچیده شده است که از قدرت مطلق خداوندی واقعیت شگفت انگیز دقیق و بی نقص پیدا آمد. این بشریت نیز برآمده از شعور والا و متعالی طبیعت این هستی بر اساس قالببندی متفاوت با دیگر موجودات زنده دارای شعور و مهارت خلاق قادر است خود را به نسبت گرایشات به هر یک از دو بعد فطرت نیک متعالی و غریزه ی حیوانی خویش در مراتب مختلف انسانیت و حیوانیت قرار سازد که عین حال به تخیلات و خلاقیتها شناخت و محاسبات دقیق بیابد و ماهیت قداست و برتری بخشد و با ارزشمندی متعالی تر بیافریند و یا بر عکس آن برخلاف دین و اخلاق و سعادت آدمی دید حیوانی و وحش زیستی به تخیلات و خلاقیتها بیابد. اینجاست که دین و روحانیت و بالاتر از همه مرجعیت فقه نقش اساسی خود را در تعادل روحیات بشری در شرایط پست اجتماعی نمایان می سازد.
بارزترین ارزشهای یک جمهوری مقتدر حقیقی و اسلامی یکی این است که دموکراتیک هوشیار باشد یعنی اینکه راه ورود استبداد را به کشور و جامعه ببندد. دیگری نیز توجه به آزادی حق و دانش بشری و اندیشه های دور می باشد که برای آدمی در توجه به هر آنچه پیرامون را احاطه کرده و فعالیت و جنب جوشی را که از موجودات و دیگر انسانها متوجه است فعالیت اندیشه ی پیدایش و تکامل را امکان بیابد و دید و بینش عمیق تر و روشن تر را به شناخت و کشف حقایق و اصول طبیعت هستی پیدا کند که تأثیرات شگرفی در رشد و تکامل جوامع بشری خواهد داشت.
به عنوان مثال نیوتن که کاشف نیروی جاذبه ی زمین است و این پدیده را زمانی یا در موقعیتی کشف کرد که زیر درخت سیب نشسته بود و از افتادن سیب به جاذیه ی زمین پی برد. اما نیوتن اگر بیشتر دقت می کرد و به آسمان های دور، ستارگان و دیگر کرات توجه عمیق تری می داشت آنوقت شاید نظریه ی دیگری مانند آنچه که در ذیل می آید در رابطه با نیروی جاذبه پیدا می کرد.
اولاً اگر زمین نیروی جاذبه را از خودش داشت این جاذبه از کدام قسمت و سوی زمین جریان پیدا می کرد جز از ثقل کانون آن که مدار زمین عبور می کند. مدار سفیدی که زمین را از یک سو از کانون آن در نقطه ای از خود میخکوب ساخته و بسوی خود میکشد یا به عبارت دیگر بخود می فشارد و از سوی دیگر با نیروی چرخشی خود زمین را به دور خودش می چرخاند و از سویی نیز زمین را به دور خورشید با خود میکشد. در واقع نیروی اصلی در مدار است که بر اثر کشش و فشار بر زمین بطرف کانون آن موجب تکامل زمین میشود.
شاید بشود با یقین گفت بر اثر کشش و فشار نیروی جاذبه ی مدار بر زمین بسوی خود اولین ماده ی حیاتی یعنی آب بوجود آمد و به تدریج پیدایش حیات و موجودات زنده از تأثیرات نیروی جاذبه ی مدار بر زمین بر اثر فشار و آمیختگی و پختگی خاکها دل از زمین بیرون زد و زندگی اتفاق افتاد. از آنجا که نیروی جازبه در ثقل مرکزی زمین قرار دارد فشار هوا نیز در همه اطراف زمین یکسان باشد و در سوی خلاف جهت نیروی جاذبه و در ارتفاعات بطرف بالا رو به کاهش شده است.
روی این اصل اگر از یکطرف زمین سوراخی به شعاع تقریبی یک متر ایجاد شود و از ثقل کانون زمین بگذرد و از طرف دیگر زمین بیرون بزند و در این شرایط دو قطعه سنگی از دو طرف سوراخ انداخته شود آن دو قطعه سنگ دقیقاً در ثقل کانون زمین بهم خواهند رسید و در کانون زمین در فضای آزاد معلق و ساکن خواهند شد برای اینکه دیگر محلی برای عبور و رد شدن از مانع (جاذبه) نیست. در قطعه سنگها نیز نیرویی نیست که به نیروی جاذبه ی موجود در هسته ی مدارسفید زمین فایق آیند و از آن عبور کنند.
دوماٌ همه ی کرات و حتی سیارات که ظاهراً ثابت به نظر می رسند میخکوب در مدارسفیدی هستند که دقیقاً از ثقل کانون سیارات و کرات می گذرد در حرکت می باشند. چنانکه اینطور نبود همه سیارات و کرات هستی با تصادم و برخورد با یکدیگر روبرو می شدند و کل هستی بطور کلی نابود می شد.
سوماً اگر مدارات از خود سیارات و کرات بود در اینصورت جاذبه ها هم ار خود آنها می بود که در این صورت هر کدام آنها در پیدایش از فاعده و اصلوب مجزا از یک هماهنگی پیدایش کل هستی از نیستی و بازگشت به نیستی از هستی، مغایر می بود که در اینحالت این امکان بود که مدارات با خط سفیدی غیرقابل رویت خود با یکدیگر مدام برخورد کنند و تکانهایی زلزله مانندی در سیارات و کرات ایجاد گردد و زندگی در خود زمبن نیز با مشکل جدی روبرو شده باشد.
البته آنچه پیرامون جاذبه آمد فقط یک نظریه ی اثبات نشده است که از باب مثال آورده شد و به گسترش و تعمق در بینش و اندیشه مربوط می شد.
هستی گنجینه ی بسته است و فلسفه کلید معمای آن. لازمه ی هر بشر است که روح هستی را بشکافد و گنجینه های درون آن را عرضه بدارد. تاریخ و دانش بشری و زمان گویای واقعیتی است که انسان هستی را (مکان و زمان) بی وقفه با دیدگاهها و یافتهای خویش به اقتضای زمان و مکان در می نوردد و پیش می رود تا به انتهای بی انتهای هستی به همه حقیقت های کشف نشده دست بیابد. برای اینکه انسان ذاتاً و فطرتاً آرمانی است و اصولاً بدون ایده و آرمان زندگی معنا نمی یابد./ والسلام
میررستم فاخری
۱۳/۵/۸۸





هشدار

بسمه تعالی
هشدار ۲
این انتخابات از اساس غلط با تفکری برای فشار و بایکوت اینجانب از ابتدا از یکسو با هدف جلب آرای خاموش از سوی چهار کاندیدای درون حاکمیت و از سوی دیگر جلب نظر اینجانب بسوی یکی از کاندیداها بطور خاص آقای احمدی نژاد و موسوی که اندیشه و قلم خود را با رئیس جمهور منتسب هماهنگ سازم، در خارج از عرف یک انتخابات قانونی بود که با شکست در اهداف خود به کودتا انجامید که چیزی جز حک نامشروعیت حکام بر پیشانی نظام نیست.
بعد از رحلت امام راحل فرماندهی کل قوا به آقای هاشمی سپرده شده بود. ایشان با اختیاراتی که داشتند قدرت را بین خود و آفای خامنه ای که از دوستان قدیمی و مورد اعتمادشان بود تقسیم کردند. مقام رهبری به آقای خامنه ای رسید و آقای هاشمی مقام ریاست جمهوری را اختیار کردند و رویای ریاست جمهوری مادام العمر را در سر پروراندند که با تهورات اینجانب این آرزوی ایشان بهم ریخت.


هاشمی هرگز اصلاح طلب نبودند مگر زمانی که ملت را به کنترل خود در آورده باشند. مگر آقای هاشمی نبودند که گفتند عاشق رهبری هستند و نقشه ی رهبری بهتر بود. این چه معنایی دارد جز اینکه بگوییم خود ایشان دو روی یک سکه هستند که رهبری و افراطیون دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب نما را در کنترل خود دارد و خود دوست دارد در سایه باقی بماند و در هنگام بحران خود را به عنوان مرد بحران به پشت صحنه می کشاند که دیگران را قربانی و خود را از مسولیت اتفاقات برهد. در واقع جوهره ی تحجر و فتنه خود هاشمی است و این دستان هاشمی و موسوی است که به خون ملت آغشته است.


به عنوان تنها کسی که دولت هاشمی را در سال 71 به کنترل خود گرفتم با قاطعیت تمام اعلام می کنم که در ایران اصلاح طلب و اصول گرایی به معنای واقعی و حقیقی آن وجود نداشته و ندارد.


پیدایش جناح های اصول گرا و اصلاح طلب به سال۷۰ و ۷۱ باز میگردد که در اواخر این سال ۷۱ اثر هنری خود را با تئوری راه اندازی جریان انرژی هسته ای در مدار پیشرفت صنعت کشور و گفتمان فرهنگها عنوان و هدف کمک به صلح و امنیت جهانی خلق ساختم و هاشمی و دولت ایشان را به کنترل خود در آوردم که متأسفانه حربه ای از یکسو برای خودخواهی ها و تکمیل پروژه ی تمامیت خواهی های باند حاکمیت و از سوی دیگر ظلم و ستم به خود اینجانب شد.


دیوانگی و غرور غلط هرگز نمی تواند به بقای نامشروعیت بیانجامد. مصالح ملی و پایداری بک نظام حقیقی و هنر در قلدری و پشت درهای بسته بدست نمی آید بلکه باید در اندیشه های حقیقی یک نظام پیدا کرد و حق و حقیقت را در باورهای درست، صداقت، راستگویی و حفظ امانتداری یافت.


کشور اکنون در شرایط حساس بیداری قرار گرفته و پیداست قیچی مجازی دو لبه تیغ را برای بریدن راستی و درستی دهان باز کرده است. باید حق و حقیقت را درست و عمیق دریافت و به راهکار درست و حقیقی اندیشه نمود و به اتحاد تفکر حقیقی و پیشرو با سه شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی انقلاب ۵۷ در آمد و پیش رفت. 
۳۰/۴/۸۸

دیوار کج

بسمه تعالی
دیوارکج هرچه قدر اوج بگیرد فرو ریختنش همانقدر آسانتر خواهد بود.
امیدوارم شورای نگهبان بداند که چه تصمیمی اتخاذ کرده است.با تصمیم غلط شورای نگهبان، سکوت رهبری و چاقوی زنجان احمدی نژاد حاصلی جز تحریم انتخابات و سقوط نظام نخواهد یود. این انتخابات را برای همیشه تحریم می نمایم.

شورای نگهبان زمانی می تواند مقبولیت و مشروعیت یابد که قانون اساسی معتبر و بی نقصی را داشته باشیم و یا با برگزاری انتخابات باز و آزاد برای فراهم کردن آن اقدام کند. من این شورای نگهبان را فاقد بیطرفی و آن را مغرضانه، بی ارزش و نامشروع می دانم، این انتخابات از ارزش و معیارهای حق و حقیقت برخوردار نیست و بدون حضور من در آن به ثمر نمی نشیند.

این انتخابات، رقابت بین چهار کاندیدا نیست بلکه تفکری است که اگر برای مقابله با من و تخریب من نباشد برای مقابله با ملت و تخریب بیشتر ملت است؛ ملتی که از بحران سازی های حاکمیت، راه و صلاح و اتحاد خویش را گم کرده است.

اساس جایگاه واقعی انسانها به نیت باطنی شان باز می گردد که توجیه واقعیت ایمان حقیقی و غیرحقیقی درونی خویش هستند.هیچ آدمی به مقصد و مقام بندگی حق و حقیقت نمی رسد مگر ایمانش از حقیقت معرفت و شناخت سرچشمه گرفته باشد.

آدمی تا به این باور نرسد که حقیقت زندگی را که چیزی جز اندیشه و رشد در شناخت نیست، بجوید و بیابد به شوره زاری پا نهاده است که به دنبال سراب است.

بی یابی حقیقت عمل چو زنجیر دربندی است که آدمی را به اسارت نیاکان متحجر در آورده است و نمی تواند تفکر عملی درستی از خود نشان بدهد به تقلید، ریا و بهانه ها دست آویز می شود که چبزی جز فقر فکری و حقارت و تنگ نظری فردی و اجتماعی نیست.

اگر بایستی جامعه سقوط نکند باید به حق و حقیقت، به دین و زندگی و به اندیشه و رشد تن داد تا فرایند ایده ها و نظرهای حقیقی و عملی فراهم شود.

قدرتها اگر بخواهند خودکامگی و تنگ نظری را کنار نهند و به اسلام راستین و به حق و حقیقت تن دهند بایستی این انتخابات را در ماهیت باز و آزاد با موازین دموکراتیک برگزار کنند.

اما اینکه به من اعتماد نمی کنند اشکال از خودشان است، پس همان بهتر که در خفت و ذلت جاه طلبی و تنگ نظری خود سیر کنند و با حقارت بمیرند. پایان
31/2/88

خاتمی و اندیشهٔ بایکوت ... ، همه گناهکارند

بسمه تعالی

خاتمی و اندیشهٔ بایکوت ... ، همه گناهکارند

جامعه ای که اگر افراد آن نخواهند یا نتوانند آینده را در ذهن وخود زندگی فردی و اجتماعی را یک گام جلوتر تصور سازند، نمی تواند هماهنگ با زمان، رو به رشد و توسعه تلقی شود و از ارزش و معیار درستی، بهره مندی و برخورداری بیابد. چیزی که برای تحقق امر آن در جریان رشد و توسعه، نیاز بوده و هست، هنر و اندیشهٔ مدیریت برای عبور از گردبادی تند به ظاهر جریان حاکمیت سنتی است. جریانی که استعدادها و افکار مردمی را در اولویت های ذهنی به خود مشغول ساخته است.

دنیا، دنیای اندیشه و تقابل اندیشه ها برای متقاعد اندیشه هاست، حتی اگر دو نفر جمعیت در آن باشد. جمعیتی که تحول پذیر است و به دنبال تحول جویی می باشد. می خواهد همه چیز را بداند چه در زندگی عادی به دور از هیاهو و جنجال و چه در زندگی سیاسی.

انسان ها در بی قراری مدام به دنبال آگاهی اند. می خواهند به چیز هایی که دیده نمی شود دست یابند، تا به افق های دور می اندشند و پیش می روند ولی خود را در همه حال در ابتدای راه و شناخت ها می بینند. برای اینکه جهان و هستی را وسیع تر و فراتر از تصور می یابند. اما می خواهند همه تصورات را دریابند و پیدا کنند. این از هوشمندی دنیا و هستی است و هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند مستثنی از قاعده و طبیعت کائنات هستی باشد.

دنیایی که اگر ماهیت اندیشه و هوشمندی آن نبود، در اصل نمی توانست واقعیت و پیدای وجود یافته باشد برای اینکه هستی از متن طبیعت شعور و خداوندی آفریده شده است و نمی تواند حتی یک لحظه رشد نکرده باشد و در یک حالت باقی بماند. این ماهیتی است که هستی به خود گرفته و با هیچ قدرتی نمی توان مانع اندیشه و رشد اقسام آن شد.

در ساختار اجتماعات بشری می توان بیان داشت که قوانین طبیعت هستی، عین دین است و دین عین سیاست و سیاست دربر سازندهٔ عین مصالح روشن طبیعت بشری و قوانین مدون اجتماعی است که انبیا برای بیداری فطرت بشری آن از بطن جوامع خفته مبعوث شدند، نه صرفاً به اینکه انسان ها را تنها به سوی خدای یگانه دعوت کنند و کور کورانه به عبادت و بندگی خدا مشغول سازند، بلکه، انسان ها را اندیشه داده و سیر تحول بشر را رو به انسانیت و ترقی خواهی طراحی کرده باشند و انسان ها، هوشمند با اندیشهٔ انسانیت و دانش درونی خویش به اطاعت و بندگی تن داده و در خدمت خود، خدا و بشریت در آمده باشند و با اجماع اندیشه ها، مدیریت هایی مبتنی بر نظام خردمندی، برابری و تحول جویی را طراحی کرده و دین را آینهٔ خود یابی خود، نظاره ساخته باشند.

دوران ما، مدیریت های صحیح، رشد و توسعه، زمانی تحقق می یابد که حاکمیت و قدرت آرمیده در سایه، کنار زده شود و این مستلزم بیداری و آگاهی ملت در حمایت از تفکری مستعد و تحول بخش که مسمومیت سیاسی جامعه را درمان دهد، تفکر مبتنی بر ایده ئولوژی علم و منطق مدار را حاکم بر اندیشه و جوامع سازد؛ چیزی که بتواند عقلانیت جوامع بشری را قانع و افکار را تسخیر و بر اندیشه های حکومتی مشروعیت بخشد.

در عصر نبوغ، جامعه ای ارزشمند است که سیستم حکومتی آن دموکرانبک باشد، خصوصاً دموکراتیک اسلامی که در آن ردی از سیاست مشمئز کننده و تبعیض آمیز دیده نمی شود. برای اینکه شرایط آن فراهم شده باشد باید ناخالصی های فکری حاکمیت پنهان را زدود و جامعه را از قید و بند آنان پاک ساخت تا بتوان آینده را نیک دید و بهتر ساخت. و به اتحاد انسانی و ایده های سازندگی دست یافت.

اینکه عده ای خود را قیم ملت می پندارند، ملت و قدرت حکومتی خود را کوچک و ناتوان می سازند و به تاریخ و عصر قجر سفر می نمایند. سفری که به اضمحلال حکومت خودشان می انجامد. رمز پایداری حکومتها در آگاهی از قوانین طبیعت هستی و از معارف دین و انسانیت، نهفته است که از قابلیت های مردمی شکل می گیرند.

آن آقایی که رویای ریاست جمهوری مادام العمر را با تحورات سال 75 اینجانب از دست داده و اکنون در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست مجلس خبرگان رهبری تکیه زده و چون خان مغول لم داده و خود را مغز متفکر از بزرگان نظام جا زده و قدرت موازی در سایه را ساخته است با چرب و نرم زبانی منافقانهٔ خود اصلاح طلبان را کنترل می کند و از آنان سودای عصر حجر را ظهور می سازد و فضای سیاسی جامعه را چنان مسموم و نفرت انگیز می سازد به گونه ایکه همان حاکمیت قجر را دنبال می کند طوری که سر کلاف پیدا نباشد.

با این ماهیت ها، حاکمیت پنهان و تمامبت خواه با قوا و توطئه ها، مصمم به ایست زمان و بازگشت به عصر قجر است و از اینکه از غوغاسالاری و از سیاست خودسری و شعبان بی مخی نتیجه هایی را گرفته است خرسند است بیش از پیش مصمم تر به ابهام سازی و تک تازی است. می خواهد همه خربزه ها را زیر بغل داشته باشد تا کسی حق پدرسالاری و سهم خواهی و قهرمان بازی به سرش نزند. این درست همان چیزی و تفکری است که از سوی حاکمیت پنهان به مسمومیت جوّ سیاسی جامعه می انجامد.

تمامیت خواهی گناه است و گناهکارند. مانند این می باشند که از عقوبت دنیوی بترسند ولی از عقوبت اخروی که آن را دور ببینند هراسی نداشته باشند و یا به خدا و آخرت ایمان نداشته باشند. روی این اصل خود را در سایه قرار می دهند. چنین جریانی ملت را ضعیف و خسته می سازد و زمینهٔ مداخلهٔ دشمنان را فراهم می کند.

چه اگر اینطور نبود پایگاه مردمی خود را از دست نمی دادند و برای جلب نظر مردم به شرکت در انتخابات از توطئهٔ حضور خاتمی و امثال ایشان درون حاکمیتی، در جریان تفکر تمامیت خواهی استفاده نمی کردند و جوّ باز و آزاد دموکراتیک و برابری را فراهم می کردند و اعتبار بین المللی نظام و فرهنگ اجتماعی جامعه را بالا می بردند.

به عقیدهٔ حاکمیت، ملت چه کار به سیاست دارد. ملت اگر همت و کارایی دارد زندگی خودش را بچرخاند و هی مثل سوداگران متضرر نق نزند و بجای نق زدن ها کشور خود را دوست بدارند و در انتخابات و در رأی گیری مشارکت فعال داشته باشند و بهشت برین را مفت به چنگ آورند و در حوزهٔ تحجر کور دین نمایی خان مغول وارد نیستند مداخله نکنند.

آری حاکمیت پنهان این را می خواهد. ملتی بی اراده و ضعیف که حق اعتراض و مداخله نداشته باشد. بخصوص وقتیکه خود را قوی تر می بیند خود را دیگر نیازمند مردم و ملت نمی داند.

آقای خاتمی، وجودش از جمله توطئه هایی از سوی آقای هاشمی رفسنجانی است که در ابتدای جمهوریت هشت سال خود توانست با ایدهٔ گفتگوی تمدن های برگرفته از اثر هنری اینجانب خود را روشنفکر به جامعه جا بزند و با غوغاسالاری های خود بایکوت ابنجانب را فراهم سازد. گو اینکه فاخری نه چیزی می گوید و نه چیزی می نویسد و نه تصوری شود که فاخری وجود دارد. اما دوست دارند و می خواهند حتی با زور هم که شده، بنویسد و برای خودشان خط و مشی سیاسی ایجاد کنند. برایشان مهم نیست که فاخری در چه گردباد تندی گرفتار سازند بلکه آنچه مهم است این است که فاخری را دست بیاندازند که خان مغول سلامت باشد و زمینهٔ ریاست جمهوری مادام العمر ایشان فراهم گردد، دنیا که به آخر نمی رسد؛ دنیا دنیای زور است چه می شود کرد باید ساخت و کور کورانه خندان پیش رفت...

اما اگر خاتمی را روشن بینی بود باید می دانست که یک اندیشه هرچند در همهٔ زمان ها پایدار نمی باشد ولی از اندیشهٔ پیش، علمی تر و محکم تر است یقیناً قدرت دفاع و گسترش اندیشهٔ خود را می داشت و به شکست سیاسی آن تن نمی داد.

ایشان حتی مفهوم گفتگوی تمدن ها را ندانست که آن، چیزی جز خفت نبوده و نیست. چیزی که ارزش ماهوی دارد، تقابل اندیشه های راهبردی در قابلیت های علمی و ارزش اجتماعی آن است در حالیکه تمدن هرجامعه، فرهنگ زیست ساختار اندیشه های آن جامعهٔ بشری است و رونمایی آن برای گفتگو و عوام فریبی یا هر چیز دیگر ارزش علمی و کاربرد معنوی ندارد مگر برای گدایی که وجههٔ ظاهری عوام فریبانهٔ خود را حفظ کرده باشد.

آقای خاتمی با این ایدهٔ پیشین، علی رغم میل خود یکبار دیگر ناچار دید مانند کسی که به گدایی افتاده باشد، بیاید و بلند آواز شود اما می داند که نمی تواند؛ به هزار و یک دلیل چرخهٔ تکرار را مساعد احوال خود و صلاح حاکمیت نمی بیند ولی براساس تفکر بازی برای اینکه دین خود را به دوستان خود ادا کرده باشد حضور یافته است. روی این اصل زمینهٔ متقاعد آمدن آقای موسوی را با اندیشهٔ بازگشت به گذشته و ... فراهم ساخت. اندیشه ای که تئوری محرک و متغیر، در استاندارد سازی مدیریت های اجتماعی بر رشد و توسعه، آن را رد می کند. اندیشه ای که با دین و قانون طبیعت هستی مغایرت دارد؛ برای اینکه زمان یک مسیر رو به جلو دارد و عقب گرد در آن نمی تواند مورد پذیرش مردم واقع شود.

بنابر این وضعیت آقای خاتمی از دو حالت خارج نیست. یا در صحنهٔ انتخابات باقی خواهد ماند که بعید است و یا کنار خواهد رفت اما نه به نفع آقای کروبی که صراحت عقیده و لهجهٔ راسخ ایشان قابل تحمل حاکمیت خود محور را نیست. بلکه بدون جهت روشن، شرایط مسالمت آمیزتری را برای به اصطلاح وحدت ملی با تعریف خودشان، شمع بیداری ملت را خاموش ساخته باشند در طول انتخابات، جمهوری میرحسین موسوی را فراهم کند.

در حالت اول آنجناب محترم ساده می اندیشند. برای اینکه ایدهٔ توسعه در مراکز علمی جا باز کرده و عامهٔ مردم دین را با توسعه و آزادی، در عدالت محوری و حقیقت بینی آن می خواهند... ولی آقای خاتمی به کلیت و جامعیت نپرداختند و از اعتقادات خود هیچ وقت جدی دفاع نکردند و فقط به سخنرانی ها اکتفا نمودند که موقعیت اجتماعی خود را به عنوان مدافع اصول از دست نداده باشد.در حالیکه همه بالاخص نیروهای انقلابی برای فراهمی شرایط آنها، تشنه تر و فداکارتر بوده و هستند و آنها را در جهت آرمان های اصیل انقلاب که از ابتدای آن به فراموشی سپرده شده است می بینند.

بنابر این آن خواصی که از یک کانون حاکمیت و قدرت پنهان در جامعیت باند، خاتمی و احمدی نژاد را قد علم کرده و می کنند و بیشتر به دنبال شخصیت قوی تر از احمدی نژاد هستند و از رهبری برای خود مایه می گذارند، یا بازیچه اند و اشراف به موضوعات و جریانات ندارند و یا مغرضند که آگاهانه به تفکرات غلط، قدرت طلبی و خود محوریها و تکتازی های خودشان اصرار می ورزند و جو نامطلوب را دامن می زنند که به نفع هیچ کس نیست و ملت و پایه های فکری آن و حکومت، بیش از پیش صدمه و زیان می بیند.

این آقایان بدانند و هوشیار باشند که زمان انتخابات نزدیک است و جبران اشتباهات سخت و نیازمند شجاعت بسیار بالایی است تا بتوان به یک جوّ ایده آل و شایستهٔ فداکاری رسید.

آنچه جامعهٔ ما نیازمند است تا به همهٔ مشکلات اقتصادی، اجتماعی،علمی،فرهنگی و سیاسی خاتمه داده شود، داشتن دیدگاهی روشن به جهان هستی و مدیریت مبتنی بر دین و قواعد طبیعت هستی و نوعدوستی های صحیح و عمیق تر است. این فرهنگی است که راه که هموار شد، زمان خود همهٔ پدیده های مدیریتی و عوامل رفع مشکلات و پیشرفت را احیا و فراهم خواهد ساخت. و السلام

25/12/87