۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

این مستأجر دراز شیب

بسمه تعالی
این حقوق بشر کجاست که به داد من نمیرسد؟ ! آیا اصلا چنین نهادی وجود دارد؟
ایده و تفکر فارسیسم هاشمی رفسنجانی باید با همراهی دینی و ملی همه ی احاد ملت برچیده شود و رهبری را باید از مخمصه ی باند هاشمی نجات داد و هاشمی را محاکمه و به مجازات اعمالش رساند.
در وضعیت بسیار بد اقتصادی هستم که اگر خیلی زود کمکم نکنید هیچ راهی جز خودکشی برایم باقی نمانده است. این قابل تحمل نیست که مدام توطئه شود که از یکطرف مجبور به نوشتن و انتقاد از خودشان بشوم و از طرف دیگر تعهد بگیرند که انتقاد نکنم و همینطور این روش مدام تکرار بشود که البته در طول سالیان دراز به یک عادت تبدیل شده است. اینگونه بازی ناجوانمردانه که هیچ نوع قواعد بازی خود را رعایت نمیکنند که چیزی جز بازنده بودن خودشان نیست بطور حتم آخرش به خودکشی ختم می شود.
اینکه برای ضربه وارد ساختن بر من خصوصا نوع اقتصادی آن و برای اینکه آن را نامحسوس ساخته باشند حاضرند که یک ملت را متضرر بسازند که طرح تهدیدآمیز هدفمندی یارانه ها و عدم برقراری نظام هماهنگ حقوق نمونه هایی از آن است. اما بدانند که بعد از من هرچه قدر هم که توبه پذیر و مردم دار باشند کوچکتری نتیجه ای نخواهند گرفت و اگر زنده باشم خواهیم دید که فقط خود را نابود خواهند ساخت.
روز چهارشبه مورخ 7/7/89 طبق دعوت قبلی به حراست اداره ی آموزش و پرورش ناحیه یک ارومیه مراجعه نمودم و در محل سالن جلسه ی آن اداره توسط دو تن از کارشناسان امنیتی در فضای رعب و وحشت تحت فشار در زمینه ی افشاگری سال ۷۵ در ترکیه، بازجویی شدم و ضمن بازجویی که تعهد گرفتند که تکرار نشود مرا با خودشان به سازمان اطلاعات و امنیت مبردند که در محوطه ی ادراره ی متبوعه ام در یک فرصت مناسب از دیوار بالا رفته و فرار کردم. بازجویی که در جو رعب و وحشت انجام گیرد اقرارگیری جبری و فاقد اعتبار می باشد که در ضمن آن هرگز تقاضای بازنشستگی نخوام کرد. اکنون من از روز سه شنبه 13/7/89 در شرایط آوارگی و فراری و بلاتکلیف و بی پولی در وضعیت فوق العاده و بسیار بدی قرار گرفته ام و از روی ناچاری و بی پولی به منزل باز گشته ام و خود را در خانه زندانی کرده ام و نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد، درحالیکه اکنون من فقط مبلغ سی و پنج هزار تومان دارم که تمام دارایی ام است. بنابراین به کمک خیلی فوری مالی و سیاسی از سوی آزادی خواهان و مجامع بین المللی و حقوق بشری نیاز دارم. به همین منظور برای هرگونه کمک مالی برای امرار و معاش روزمره شماره حساب اینجانب در ذیل اعلام میشود.
اما راه نجات برای هاشمی این مستأجر دراز شیب و خاندان ایشان نیست؛ این را خودش خواست مگر اینکه خود را از توهم و از هاشیه دور بسازد و تن به عقل و معقولات دهد و از قدرت کنار برود. من مرگ ناخواسته را می پذیرم اما ناحق و احمق نیستم که خود را قربانی یک بد ذات و متوهم بکنم. امروز من با تمام دارایی سی و پنج هزار تومان خود در شرایط مرگ قرار گرفته ام و اکنون روزی خود را در خانه ی اجاره ای با یک قرص نان بربری میگذرانم که این نهایت ظلم و جنایتکاری قدرت پنهان و حاکمیت ایشان است. چراکه سیاست های جهنمی خط و مشی قدرتهای پنهان و حاکمیت آنان است.
ایشان کور است و مدام از شیب تا به قعر آن سر می خورد و نمیداند که چه کج روی را دنبال میکنند که نمیداند چه جریان خونین داخلی را رقم میزند که جنگ ثمره ی توهم آن خواهد بود که از ابتدای انقلاب فکر کردند که تنها راه انسجام و تحکیم باند قدرت و انقلاب مظلوم نمایی و ادامه ی جنگ است که اکنون که بقای خود را در دستگیری های گسترده و کور و اعدام های غیر قابل تصور می بینند. آیا با ادامه ی جنگ عراق را می خواستن فتح بکنند؟ که چی بشود؟
از همان ابتدا که رجایی را دیدم که ژست فقر بخود گرفت و در سخنرانی مقر سازمان ملل متحد زخم پاهای برهنه را به حاضران جلسه نشان داد، با ناباوری کنار آمدم که یکعده فریبکار و حساس عقده ای و کینه جو حاکم بر کشور است؛ و آینده ی خوبی را برای کشور پیش بینی نکردم. چون اعتقادم این بود که انسان تا نخواهد اصل آدمیت انسانی خود باشد هرگز نمی تواند اراده و  همت راست و حقیقی در مدیریت های جامعه داشته باشد بلکه نقش آفرینی او فریبکاری بیش نخواهد بود.
دفاع به اصطلاح مقدس با اصول و تنوره های حقیقی از سوی هدایت کنندگان آن می توانست بی ادعا و حرفه ای جریان بیابد که بدون شک اضطراب و نگرانی ها کاذب رنگ می باخت، اعتماد به نفس قوی و حرفه ای پیدا میشد و از همان ابتدای جنگ پیروزی از جهت حقیقی بدست می آمد و حکومت و جامعه رنگ و جهت دیگری می یافت؛ رنگ و ماهیت حقیقی و اجماع و مصمم به تحول و رشد که حکومت به دست عده ای خودخواه و دروغ پرداز بی اصلیت نمی افتاد و مالکیت کشور بنام آن عده ثبت نمی شد. به علت آنکه دین و هستی از ضمیر بینش نبود. بلکه از مشغله های تفکر فارسیسمی، سنت تقلید و ابزار شد و افکار خوابید و حقیقت ها در جوّ مه آلود همچنان صبور در انتظار ابر روبی و روشنایی بماند؛ علت چیزی شد که ملت در اعتماد خود سرش را زیر برف کرد و شکار گرگ بیابانی شد و دین افیون جوامع بشری شناخته شد.
نه مظلوم نمایی دولتمردان حکومتی ابتدای انقلاب و نه بازیهای هاشمی سیاست درست و پیش رونده ای بود و نه اقتدارگرایی استبداد بی در و پیکر کنونی ماهیت انقلابی است و نه راه صلاح و بقای انقلاب می باشد. بلکه حق و حقیقت انسان بودن و اندیشه و دانش انسانی تنها نیروی بالقوه برای دست آوردهای حقوقی وحقیقی زمینه ها است.
من در آخرین رمق های خود بر دولتمردان، آخرین هشدار را میدهم که خود را قربانی بازی و توهم هاشمی نکنند. چراکه هاشمی یک مهره ی سوخته ای است که تواسته است با ایده ی فارسیسم دروغین خود احمدی نژاد را بفریبد و قربانی خود کند که در عرصه ی دشت وسیع و تاریک طبل جنگ می نوازد و خود را مورد تمسخر تاریخ بشریت قرار می دهد و اصطلاحا حاکمان انقلاب نمیدانند که قومیت ها بر ایرانیت و اسلامیت خود افتخار میکنند و هرگز به زیبایی طبیعت دینی و ملی خود خیانت نمیکنند و از آن در همه حال دفاع میکنند. اتفاقا این زمینه ی قربانی آقای احمدی نژاد در بازجویی اخیر از اینجانب البته شفاها به عنوان توهین به ایشان نه به هاشمی آمد که ایشان را چرا دیکتاتور خطاب کرده ام.
هیچ چیز درست تر از پذیرفتن حق و حقیقت برای آدمی و دولتمردان نیست و من می خواهم که غیرت دینی و ملی و شرف انسانی خود را زنده بسازند که حقیقت آن آزادی حق و حقیقت قدرت است و خود را کور ننمایند که قعر آن باطلاق و حقیقت هلاکت است. والسلام
شماره:  103185650006  سیبا حساب بانک ملی بنام میررستم فاخری

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

استمداد از خدا



بسمه تعالی
دیروز یکشنبه مورخ4/7/89 که ظهر از مدرسه بازگشتم حدود بین ساعت 3 تا 4 بعد از ظهر مدیر مدرسه مجددا به تلفن همراهم زنگ زد که فردا یعنی امروز دوشنبه حتما به حراست مراجعه کنم. من چه گناهی کرده ام که چون توپ فوتبال قربانی بازی دو جناح فرمایشی و موازی کاری چپ و راست هاشمی باشم؟
بنابراین تا زمانی که مشکل بین من و هاشمی حل نشده است از رفتن به مدرسه امتناع میکنم.
حراست جای حل مشکلات سلیقه های سیاسی نیست بلکه جای رسیدگی به جرایم سیاسی عدم التزام به نظام است. و یا حل مشکلات با بیمار ساختن نیست. اما آنچه مشکلات اساسی را حل می کند پذیرفتن حق و حقیقت های سیاسی و مکتبی است که چیزی جز ارج نهادن به انسان و انسانیت نیست. نمی شود یک جامعه را از هم تفکیک و تفکر وسواس یکعده خواص را حاکم بر جامعه ای ساخت که از قومیت ها و فرهنگ ها و دین و مذاهب مختلف تشکیل شده است. اسلام همواره عام و توحید و انسانیت را در نظر میگیرد و صدور انقلاب با ارج نهادن به عام مردم میسرتر و مفیدتر است. من در جو مسمومیت فضای سیاسی همواره خودم را فرا راه اعتماد سازی داخلی و بین المللی  و سازندگی میدانم.

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

معضل سیاست ملی

بسمه تعالی

هشدار میدهم از رجز خوانی های احمدی نژاد با کش و قوس مسئله ی غنی سازی اورانیوم زمینه ی جنگ و صلح زرگری فراهم نسازند و فرایند حقیقی را دنبال کنند. چراکه از غیر قابل اعتماد بودن حاکمیت، نه پذیرش توقف سایت غنی سازی اورانیم پیروزی است و نه غرور ملی آن را می پذیرد. این معضل سیاسی با جنگ و گریز یا صلح و حدیث حل نمیشود. بلکه با خیز و شور پدیده ای حق و آگاه میسر است که سرآغاز تحولات سیاست ملی و بین المللی آن است.

همیشه اعتقادم بر این بوده است که تاریخ تکرار ندارد بلکه آنچه روی میدهد پیشرفت و تکامل است که به تکرار شباهت دارد. چراکه هستی با حقایق خود از مبداء تا مبداء جریان است و زمان به گذشته بازگشت ندارد. پیشرفت و تکامل بشر و هستی یک امر اجتناب ناپذیر است که رکورد ندارد بلکه یک مدار بالفعل, جریان طبیعی متناوب هستی تا به انتهای هستی است.

نوروز سال 77 با دکتر ابراهیم یزدی دیداری داشتم که گفتگویی کوتاه بین ما انجام گرفت روز بعد، روزنامه ی صبح امروز از قول دکتر ابراهیم یزدی مطلبی را تیتر زد که برداشت و نظر جناب دکتر یزدی از مصاحبت کوتاه بین ما بود و در آن تیتر ایشان فرمودند: << جامعه ی ما آبستن است، آبستن حادثه ای بررگ؛ کودکی می خواهد متولد شود که به چپ و راست ارج نهد، ولی حاکمیت با غوغاسالاری مانع از فارغ جامعه است >>

غوغاسالاری که از باطن امر با دادگاه کرباسچی در بایکوت اینجانب و انحراف افکار عمومی آغاز شد و به قتل های زنجیره ای رسید بعد از 12 سال، جامعه هنوز با سوز درد انتظار فارغ است که تجلی اراده ای حق، با بست حقیقی رخ نماید و ماهیت ابعاد متضاد هستی را از بافت اندیشه و حقیقت جویی ارج نهد و سیاست راست و درست را گل شود.

آنهایی که ظلم کردند که امام زمان (ع) را ظهور دهند در واقع ظلم کردند که همان کودک متولد نیابد. ولی این کودک اگر حقیقت داشته باشد علی رغم تلاش ها متولد خواهد شد. زیراکه به طبع قاعده ی هستی، حق و حقیقت را تقدیر است متولد شود. برای اینکه هستی و شعور طبیعت آن و حیات بشر با حق و حقیقت خداوند از مبدأ تا مبدأ بقا و دوام است نه با مشق و ایراد.

اما حقیقت جنبش سبز تولید من و ثمره ی مظلومیت ها و حقانیت های من است و هیچکس با هیچ بهانه و قدرتی قادر نیست آن را مصادره نماید و یا به شکست برساند چه آن کودک باشم یا نباشم؛ برغم ناتوانی هایی ام تنها و بی کس در احقاق حق به مناظره با کج اندیشان برخواسته ام و آمده ام حماقت و سیاست را با اراده و نظر ملی دگرگون سازم و روح تازه بر جامعه بدمم، روح آزادی و دموکراتیک مبتنی بر طبیعت هستی و توحیدی آن و بیداری تا جاییکه همت و اندیشه ی انسانی، اجتماعی و علمی و مسئولیتهای فنی جامعه و امنیت و آرامش آن را فراهم شود و کشور در مجاری حقوقی و حقیقی و بین المللی در شرایط بهتر و پیش رونده قرار بیابد و از تمهیدات حق و حقیقت، مدیریت و سیاست را دنبال کند.

استبداد و مسمومیت فضای سیاست ملی جامعه هیچ وقت به درستی و راستی نتیجه بخش نبوده و نخواهد بود. مسمویت فضای سیاسی جامعه نیز بر هیچکس قابل قبول و تحمل نیست. یعنی اینکه تا وقتیکه قانون و سیاست مبتنی بر حق و حقیقت بر دار حکومت و جامعه رسوخ نیابد و ریشه ندواند جامعه راست و درست ساخته نخواهد شد؛ راست و درست این است که حق و حقیقت را پذیرفت و صعود کرد. این تنها چیزی است که می توان از آن پیشرفت یاد کرد.

متأسفانه تئوری های سیاست جاری کشور خواه و ناخواه با پدیده ای نا متوازن با قدرت رند گره خورده است که حق و حقیقتی جز آن نیست به شکست نیانجامد و این پدیده متأسفانه جز من نیست که پا به عرصه نهد. هشدار می دهم عده ای متمطع و سیاست زده فریب بازیهای خواب هاشمی را نخورند و خود و کشور را گرفتار باتلاق ایشان نسازند. اعتماد به نفس سیاسی و حقیقی را باید با نگاه نیک به آینده بدست آورد که مدیری آزاد، جوانمرد، شجاع و امید بخش بود.

چراکه می شود حدث زد آقای رفسنجانی چرا فرزند خود مهدی هاشمی را به لندن فراری داد است. وی در اوج قدرت با آلوده کردن مدیران با نفوذ و ارکان قدرت به غارت و چپاول ثروت ملی از دوران جمهوریت خود به اتحاد و انسجام کاذب برای خود دست زده است و فرزند خود را تهدید بالقوه و اخاذی از مدیران، از کشور خارج ساخته و فقط منافع شخصی خود را دنبال می کند.

اما ظاهراً حمایتهای مداوم رهبری از هاشمی و عدم واکنش روشن به نامه ی مشهور ایشان و سخنان وی در مشهد قابل تأمل است و از عامل تشدید مسمومیت فضای سیاسی جامعه می باشد. آنچه را که رهبری اولین بار در پی بیانیه ی ویژه ی اینجانب با عنوان << جذب اکثریت و دفع اقلیت >> پیش کشیدند و ادامه دادند: << چیزى را که اعتقاد ماست، اعمال می‌کنیم >> هر دو مطلب بگونه ای ابهام آمیز در علیه خود و حمایت از هاشمی بود. بدنبال انتخابات نیز که فرمودند: << نظر من به نظز احمدی نژاد نزدیک است >> ابهام است. برای اینکه این یکجانبه پذیرفتن آمریت حوادث ناگوار انتخابات است که دور از عقل و منطق می باشد. از طرفی نیز بیان آن دال بر عدم بیطرفی ایشان در انتخابات است و این نیز دور از شأن یک رهبر است. نتیجه اینکه رهبری چیزی جز سپر بلا و جنایتهای هاشمی و پروژکتور از باطن تومور بدخیم ( هاشمی ) نیست و باید که ایشان و سیاست را از چنگ دژخیم که به چیزی جز جنایت نمی اندیشد رها ساخت.

جناب هاشمی باید شفاف سازی کنند و پاسخگوی ابهامات و ظن هایی باشند که به ذهن ها خطور میکند. از جمله اینکه بعد از وفات رهبر انقلاب فرماندهی کل قوا که جناب هاشمی بودند آیا به دو صورت ظاهر و باطن تقسیم احتمالی قدرت نکرده اند؟ آیا هاشمی تنها کس نبود که چند دقیقه پیش از انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی از آن خارج شد؟ آیا این هاشمی نیست که اصلی ترین پست های کلیدی را به تنهایی یدک می کشد و سران ارکان قدرت را کنترل میکند؟

جناب هاشمی به رغم اینکه به هاشیه رانده شده اند و داغ زخم ایده ی ریاست جمهوری مادام العمرخود را از من به دل دارند ضمن حفظ پستهای کلیدی هر از چندگاهی با خاطرات نامربوط و عوام فریب اعلام حضور میکند و با زیرکی حرفه ای بهانه میسازد که اگر آقا اجاره دهند به قم می رود. ایشان پیش تر نیز که احساس خطر کرده بود در مشهد گفت: << اگر مردم ما را نخواهند ما می رویم >> و همانجا نیز سیاسی با شیطنت بی سابقه سپاه را عامل حوادث بعد از انتخابات معرفی کرد.

این کنش مغرضانه هاشمی گویای دستپاچگی و باخت ایشان در سیاست و منحصر به فرد بودن وی در پشت صحنه در تئوری پردازی و سیاستگزاری در بهانه ای فارسیسم در غفای جامعه است که نمی تواند پرده بر مثلث حماقتها و جنایتهای ایشان و جنتی ها باشد. آنچه که موضوعیت آنجناب را بیشتر جلب توجه می سازد، مرد بحران بودن او و هاشیه سازی از رهبری است که از مکتب روباه پیر انگلیس درس گرفته و رنگ باخته است ولی نمیتوانید به تاریخ خود خواهانه به پیوندد.

آقای هاشمی با هاشیه ی امن خود قطعاً سیاست و جامعه را به سخره گرفته است؛ ضمن اینکه اصل نظام و جامعه را بنام دیگر مخاطره آمیز و تهدید می سازد از یکطرف به دنبال بازیگر شطرنج سیاسی است که غوغا سالاری را با اعدام ها و دستگیری ها ی گسترده در موازات با رونمایی دست آوردهای نظامی برغم خواست اینجانب در جلب نظر، کش و قوس بدهد و به عنوان مرد بحران حضور مجدد را در عرصه های سیاست تشدید بسازد و هنر آفرینی کند و از طرف دیگر بنای تشدید بحرانهای تندتر را در سر می پروراند که از آب گل آلود، خاندان خود و امپراتوری ثروت خود را مصون بسارد.

ولی آقای هاشمی قطعاً به فراری شدن فرزند خود دلخوش نباشند. بدانند که تدارکات آنجناب در رابطه با سناریویی که در لبنان از آن با تهدید تند یاد کرد چه در اخاذی از ارکان قدرت وچه در انحراف آمریت جنایتها از پدر بسوی رهبری، هیچگونه ارزش و اعتبار کاربرد از سوی آنجناب بسود هاشمی ها ندارد. آنچه دارای ارزش و اعتبار از فهم و آگاهی از آن است، روابط بین مواضع متناقض ایشان و نمایش فراری است که انجام گرفت.

اشتباه و بی راهه است که اگر بین سران اصلاح طلب و اصول گرا تفاوت و اختلاف قائل شد. همه بازیگران مستند ساز موازی کار هستند که لانه ی تار عنکبوتی آن و فتنه ها و هاشیه زدن ملت در کنج مجمع تشخیص مصلحت نظام تنیده و مدارات خط فکری پلید آن ساخته شده است.

آنچه که جامعه ی سیاسی ایران را فرا گرفته است ایدئولوژی نیست، دینی نیست، انقلابی نیست، انسانی نیست، اجتماعی نیست بلکه نتیجه ی تند کجروی پیشرفته ای است که ابتدا با عقده و تنگ نظری غرور آور غلط شروع شد و به چپاول و غارت ثروت ملی انجامید که در شتاب تند جریان، مستانه به محور خود میچرخند و پرت میشوند به مشکل و زحمت می افتند و بیشتر خودشان آزار می بینند. چنان حالیکه مصباح یزدی گفت: اگر قرار باشد برویم همه چیز را خراب میکنیم.

همین است که ملت را از دست دادند در واقع مدیریت و حقیقت را از دست دادند. این همان خطر بزرگ بود که از منتقدین بارها تأکید بود که از دست دادن ملت تهدید و هشدار است. بدون شک بحران سیاسی جامعه اگر با راستی و درستی اندیشه و عمل، چاره اندیشی نشود جامعه دچار آسیب و مشکل جدی خواهد بود که چیزی مثل جبران ناپذیر بودن آن باشد.

هشدار می دهم راه درست و پیش رفت سیاست ملی و روابط بین المللی در پدیده ای حق و حقیقت می تواند باشد که از آگاهی و روشن بینی مهملات را دور بریزد و جنگ و گریز ضد بشری را مذموم و بی اعتبار بسازد و به آنچه که حقیقی و شایسته است بپردازد. بر این اساس اینجانب در روند حقیقت جنبش سبز به عنوان آخرین راهکار و تلاش ملت را به همراهی در موفقیت حقیقت جنبش فرا می خوانم. طبعاً عواقب هر امر ناخواسته متوجه وجدان است و بهتر است پیش تر احساس مسئولیت کرد و آینده را نیک دید.

انسان به استمداد طلبی از خداوند متعال، وزین است و ستایش و شکرگزار خداوند بی نیاز، استعداد فرهنگ متعالی است و زمانی درست و پسندیده است که زندگی روزمره بر اساس هوش، حق و حقیقت و مستعد جوانمردی و استعداد پروری و طبیعت دوستی هموار بوده باشد.

روشن است که دنیا با تنوع ملیت ها، قومیت ها، فرهنگ ها، نسل ها و رنگ ها ماهیت دنیا را دارد و هیچکس و هیچ چیز نسبت بر دیگری برتری ندارد. بنابراین گفتگوی فرهنگ ها و تمدن ها از حسن نیت حکومت ها و سیاستگراران جوامع بشری می تواند آغازی برای پایان همه ی آن چیزهایی باشد که با طبیعت هستی و قواعد آن هم خوانی ندارند. که لفاظی ها و جنگ های خانمان سوز و روابط ظالمانه و غیر حقیقی بین حکومت ها از جمله از آنها است.

ایران نیز خود در طول تاریخ کهن ملی و اسلامی با قومیت های اصیل خود ایران است، زیبا است و زنده است. قومیت های ایرانی هرگز به دور زدن اندیشه های سپری شده ی کوته فکران و کوته نظران فکر نکرده اند بلکه به اقتدار حقیقت ایران و استواری دهکده ی جهانی و صلح و امنیت آن از تمهیدات حق و حقیقت می اندیشند و هردم زمزمه شان است که زمین جان من است، ایران پاره تن من، در دهکده ی مهر جهانی بشنو سوز سخنم، همه ی جان و تنم، خاک وطنم، سپهر وطنم، زنده وطنم؛ دین و حق همّ تنم، اسللام و حقیقت مکتب هنرم.

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

هفت حقیقت

 
بسمه تعالی
هفت حقیقت را برجسته می بینم.
آزادی را با حق و حقیقت آن دوست دارم.
رهبری فاقد اختیارات و پاسخگویی است.
تداوم تحریم اینجانب تنها هدف حاکمیت است
و بدون آن، جمله حکام ضعیف تر از مگس بوده اند.
در تحریم ناجوانمردانه هستم بایدکه سکوت اختیار کنم.
جنبش سبز دارای خلاء رهبری حقیقی است
و بدون آن رهبری به پیروزی نمی رسد.
احمدی نژاد دیوانگی هاشمی است،
قطعاً هاشمی را در هاشیه ی امن نجات نیست.
خواستن، اراده ای کوچک است که فقط طبیعت هموار شود. چراکه طبیعت، هوشمند و وحشی بر تحول و توحید و صعود مقتضی بر قله های متعالی  و حقیقی دانش هستی است که شعور حق و حقیقت جویی و حقیقت ها، تجلی بیابد. اما منافع دنیا طلبی ها با وحشیت و بیشتر دنبال میشود؛ ولی نیات انسانها اعمال انجام شده است که یقینا ملاک قضاوت خداوند متعال با حق و حقیقت مقتضی اعمال است. هنر بشریت عاجزتر از آن است که بتواند ذره ای بر طبیعت و قواعد تغییر ناپذیر هستی و اراده ی خداوندی غلبه کند.

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

خوانده شده به حراست

بسمه تعالی
امروز دوشنبه ۱۷/۳/۸۹ توسط مدیر مدرسه ام، تلفنی اطلاع یافتم که خود را روز سه شنبه ۱۸ فروردین ماه ۸۹ به حراست آموزش و پرورش ناحیه یک ارومیه معرفی کنم. چیزی که برای مکن عجیب است اینک چرا اکنون که مدتها است سکوت کرده ام به حراست فرا خوانده شده ام. لازم است به اطلاع برسانم که من تنها هستم و کسی را ندارم که پیگیر احوال من باشد، سالها است با خواهر و برادرانم به دلایل سیاسی قطع رابطه کرده ام.

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

چه باید کرد که کار از بست خراب است.

بسمه تعالی
چه باید کرد که کار از بست خراب است.
هاشمی چهره ای شناخته شده به عنوان مرد بحران و نمکین است که توانسته است با بت تراشی از رهبری وکالت بلاعزل مالکیت کشور را بدست بیاورد . و فرزندان خود را غرب نشین تربیت کند و ملت را به فقر تمکین سازد. واقعیتی که ملت و منتقدین حقیقی توجهی به دو چهره ی متضاد فریبنده ی ایشان توجه نداشتند و یا کمتر توجه نمودند که رهبری چیزی جز نردبان سیاست ها و جنایت های ایشان نیست؛ هاشمی نمی توانست خود جنایت کند یا مرد بحران باشد مگر اینکه خود آفرینده ی بحران باشد و طعمه بر جنایت های خویش داشته باشد. وی یقین دارد که با گزینه ی اصلاح طلب نمایی می تواند کارگردانی پشت صحنه را انکار و اتهام جنایت بشری خود را پاک بکند. بر این اساس ضمن قوت بخشیدن بر سیاست زدگی خویش به سیاسی کاری روی می آورد. جناب هاشمی در مدهوش و تمکین ساختن ملت به هر روی قدرت، از یکطرف جامعه را بنام رهبری به دیکتاتوری سوق داد و از طرف دیگر با تندروی های آقای احمدی نژاد انتقال قدرت اجرایی را با وجهه ی مبارزه نمایی به میر حسین موسوی فراهم می سازد و بار دیگر از خود مرد بحران می آفریند

هاشمی به جوانان و دانشجويان توصيه كرد : ( سکوت نکنید ) در حالیکه پیش از این گفته بود : ( من ( سکوت کرده ام ) و بعد در جای دیگر گفت:( من سکوت نکرده ام، حرف نمی زنم ) و وقتیکه اوضاع را به نفع خود دید فرمود:( علائم وفاق به چشم می خورد ) اما آنجناب چه چیز را علائم وفاق می داند؟ آیا کودتای حاکم و خشونت را که خون دل مردم را چون تیزاب چکید؟ درجای دیگر دعوت ایشان از دانشجویان به شکست سکوت برای چیست؟ آیا این موضع گیری های ضد و نقیض دال بر خود باختگی ایشان و سیاه نمایی نیست؟ مگر ندیدند چه کسانی در جریان بعد از انتخابات صدمه دیدند و جان باختند و یا از آن سال های دور در زندانند و یا به جرم روشنفکری به دره ها پرت شدند و مرموزانه به قتل رسیدند؟ آیا از درون ملت بودند، یا از سران احزاب جناح های درون حاکمیتی که از خود نرنجانیده باشند یکعده معدود را در حیرت و سردرگمی همگانی به محاکمات فرمایشی سپردند و به بههشت زندان محکوم ساختند.

متهم ساختن فرزند کوچک رهبری به کشتار و جنایت های پس از انتخابات توسط عوامل و باند هاشمی و و متهم شدن رهبری به حوادث و عواقب آتی در نامه ی سرگشاده ی معروف هاشمی و متهم ساختن سپاه توسط هاشمی به حوادث بعد از انتخابات در سخنرانی خود در مشهد و در برابر این جو سازیها حمایت قاطع رهبری از شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و عدم تکذیب اتهامات مؤید پیام های تلخ از سوی آقای هاشمی بر آینده ی است.

این مواضع ضد و نقیض در سیاست ملی و تناقض گویی های هاشمی گویای واقعیت تلخ وجود جنایتکاری بنام هاشمی است که جریانات را اکنون با تطمیع نیروی انتظامی به سود امپراطوری پنهان خود رهبری می کند و تا مملکت را به آشوب و جنگ خانگی نکشاند آرام و قرار نخواهد یافت و فرار به قرار ترجیح نخواهد داد.

بنا به گزارش سایت خبری 23/12/88 – به گزارش سایت عصرایران ، محمد هاشمی ، برادر اکبر هاشمی رفسنجانی در گفت و گویی مفصل با ویژه نامه نوروزی "بهار" گفت: ( شخصییت آیت الله هاشمی را آنهایی که می بینند، می دانند. آن روز که انقلاب شد، در خانه ای در دزاشیب بود که حدود 800 متر بود. الان در یک خانه اجاره ای زندگی می کنند که خیلی کمتر از آن است )

گزارش دیگر بنا به گزارش بازتاب آنلاین نشان می دهد پس از بنیاد تعاون سپاه که چندی‌است در زمینه‌های اقتصادی و سازندگی فعال شده است و شرکت‌هایی دارد که همیشه یک پای ثابت مزایده واگذاری‌ها هستند، بنیاد تعاون نیروی انتظامی نیز وارد این حیطه شد و یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های فعال در زمینه ساخت و تجهیز سکوهای نفتی دریایی را با قیمتی بیش از 140میلیارد تومان خریداری کرد.

از این مصاحبه به سادگی می توان فهمید که علی اکبرخان از تبار چنگیزخان در خانه ی اجاره ای می نشیند. لابد در محله ی قدیمی زور آباد تهران زندگی می کند و از اینکه با دوستان هم کیش در کوچه و در زمین می از بس که نشیند و تخمه ی سیاه می شکند قسمت های نشیمن و زانوان لباسهایش پوسیده می شود و آن بخش بدن ایشان بیرون می زند و با فخر درویشی به مجلس مصلحت نظام و خبرگان رهبری می رود و با ژست ملانصیرالدین و بهلول داننده قصه های هزار یک شب را مرور و کشور را با با لندگی مدیریت می کند. مرحبا

http://www.dwelle.de/dw/article/0,,5340189,00.html           آیت‌الله خامنه‌ای: چیزى را که اعتقاد ماست، اعمال می‌کنیم

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=43957                               هاشمی: درباره دولت، همچنان سکوت می‏کنم

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=80853                                   هاشمي‌رفسنجاني: سكوت نكرده‌ام

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=80051                                     ما می‌خواهیم این کشور بقا داشته باشد

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=80439                                       محمد هاشمي: حذف هاشمي، سناریو قدیمي

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=81669                                     رضایت رهبر انقلاب از توقیف نشریه "همت"
http://www.fararu.com/vdcfx0dj.w6d0cagiiw.html                          آیا هاشمی "مات" می‌شود؟


http://www.aryanews.com/Lct/fa-ir/News/20100312/20100312152556312.htm         اظهارات مير حسين موسوي در ديدار تاج زاده

http://www.dwelle.de/dw/article/0,,5358690,00.html                 موسوی: سال آینده سال صبر و استقامت ماست

http://www.fararu.com/vdcawiny.49nuo15kk4.html                   مهدوی کنی: همچنان پای سخنان هاشمی می نشینیم

http://www.fararu.com/vdcb0aba.rhbfspiuur.html                      هاشمی: سکوت نکنيد!


http://www.fararu.com/vdcjmvex.uqetmzsffu.html                      راز نهفته دموکراسی از نگاه هاشمی  
http://baztabonline.com//Default,fa-IR,BaztabOnline,Content,NewsDetail,Key,37053.aspx       نیروی انتظامی ، سهام شرکت سابق مهدی هاشمی رفسنجانی را خرید
 

http://www.fararu.com/vdciqza5.t1apw2bcct.html                      جزییاتی از وضعیت پرونده فرزندان هاشمی


 http://www.fararu.com/vdcbgaba.rhbf8piuur.html                     واکنش هاشمی به شایعات درباره ثروت هاشمی ها


http://www.fararu.com/vdcewf8e.jh8zzi9bbj.html                      نگذاریم تيرها به سمت رهبری و نظام برود


http://www.fararu.com/vdchx-nk.23nixdftt2.html                       هشدار هاشمی درباره توطئه با ادعای‌حمایت


http://www.fararu.com/vdcbggba.rhbfspiuur.html                        بازگشت قریب الوقوع هاشمی به نماز جمعه


http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=88900                                         تصاویر:آخرین جلسه مجمع تشخیص درسال88

http://www.aftabnews.ir/vdcb00bw.rhbwapiuur.html               موسوی: با حمایت‌های هاشمی و خاتمی در صحنه هستم

http://www.asriran.com/fa/news/104291/توصیه-های-هاشمی-رفسنجانی-در-روزهای-پایانی-88
http://kosaraneh.com/1388/03/hashemi-letter/                         نامه‌ هاشمی به رهبر؛ اعتراض یا تهدید؟!



ادامه دارد

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

خطرات و خاطرات

بسمه تعالی
خطرات و خاطرات
چند سالی است که این آقای هاشمی با قدرت خود به شکل های جبارانه ی کنترل آمیز اش، می خواهد که خاطراتم را بنویسم. اما من مقاومت کردم چون هر چند که نوشتن آن برایم سخت بود، به صلاح کشور و جامعه نمی دیدم. وقتی که قدرت، این را می خواهد، معلوم است که به شکل آمرانه و روش خودش می خواهد انجام دهم تا خود را از هر اتهامی مبرا بسازد و یا نهایتاً همه جرایم حکومتی را به گردن رهبری، این دست نشانده ی آهنین کوکی خودش بیاندازد. اگر چنین نبود که اصلاً در حق من و ملت، آشکارا و ناجوانمردانه ظلم نمی کرد و دادگاه ها کاملاً علنی و. با حقمندی برگذار می گردید؛ و بطور کلی از تظام حکومتی، رژیمی تبهکار تولید نمی ساخت؛ آنوقت غرب هم به حق، ایران را اوباش سالار نمی خواند.
اما به نظر می رسد چاره ای جز نوشتن خاطرات هیجان انگیز خود را ندارم. من در قبال ننوشتن خاطرات خود رنج های بسیاری را متحمل شدم؛ رنج هایی که هیچ حیوانی به خود ندیده است چه رسد انسان خاصاً که معلم باشد. بنابر این از نوشتن واقیت های خاطرات خود هیچ ابایی ندارم؛ ترسوتر از آن هستند که در برابر کوچکترین تهدید جدی از خود مقاومت نشان بدهند، در همان لحظه ی اول، تسلیم خواهند شد و کشور را دو دستی تقدیم همان دشمن خوانده ی خود خواهند کرد و غیر قابل اعتماد خواهند بود.این قدرت نظامی کشور را که آن را بسیار بزرگ می کنند در برابر ملت است نه چیز دیگر. از طرفی نیز، دلیلی ندارد که بترسم در شرایطی که همه چیز خود را از دست داده ام. چه چیز ارزشمندتر از عمر و جوانی است که می خواست زندگی کند اما با تحمل شکنجه، از سوی حکام غارت می شد. برای اولین بار در دوره ی دهم ریاست جمهوری به صورت جدی بر خلاف میلم خواستم کاندیدا باشم، چون دیگر از نوشتن زوری خیلی خسته شده بودم و خواستم، خود رأساً، سیستمی را در مدیریت کشور ایجاد کنم که در عدالتمندی، مردم سالاری، پیشرفت و ترقی جامعه و کشور و رعایت حقوق بشر، در دنیا نظیر نداشته باشد و پیشتاز حقیقی صلح و امنیت جهانی باشد. ولی حرص تمامیت خواهی قدرت، قوی تر از آن است که به خیر و صلاح ها بیاندیشد و کوتاه بیاید. بنابر این، آنچه می نویسم عین واقعیت و بدون کوچکترین تحریف است و عاقبت آن هرچه باشد به پای خود حکام ضد دین و ضد بشر است به سرکردگی هاشمی رفسنجانی است که هر وقت بخواهد زیرکانه با رهبری مقابله می کند و هروقت بخواهد با وی رفیق می شود و وی را تا خدایی بزرگ می کند و در پناه او امن، جای می گیرد تا برای خود موقعیت سازی می کند. این حکام نا مشروع است و برای امنیت جهانی بسیار خطرناک می باشند اما هنوز فرصت کوتاهی است که به خود بیایند و به انسانیت ها و حقیقت ها بیادیشند اگر چه این فرصت کوتاه تر از آن است که سستی و اهمال کنند. قدرت باید بپذیرد که ظلم پایدار نمی ماند و دیر یا زود پایه های حکومت آن برچیده می شود و تقاص می بیند که این رسم طبیعت هستی است و نمی شود از آن گریخت.

سال 68 تصمیم گرفتم از شرایطی که در ذهنم فراهم بود، با دقُت هایی که داشتم، از سیاستهای عملی یکنواخت و غیر سازنده انتقاد کنم؛ انتقادهایم متأسفانه همزمان و همراه شد با پرونده تخلفات اداری که در آن پرونده کاملاً بیگناه بودم که زمینه گرفتاری هایم را فراهم ساختو برای اولین بار فهمیدم که کج اندیشان بر خلاف راستان، امنیت دارند. به هر حال، در حالیکه رنج می بردم از اینکه از یکطرف تضاد عمیق بین عمل و گقتار دولتمردان وجود داشت و دور نگری به آینده ی کشور در سیاست های جاری دولت مردان احساس و مشاهده نمی شد؛ این را فاجعه ای بزرگ برای آینده ی کشور می دانستم و از طرفی نیز، آقای ریگان از طرح جنگ ستارگان و از نظم نوین جهانی سخن می راند که بر اساس طرح خود از موضع قدرت نظامی دنبال می کرد، این پدیده تحملش برایم سخت بود. برای اینکه مکتب یا تئوری که بتواند تمام ابعاد طبیعت هستی را دربرگیرنده باشد تولید و یا به روشنی از طرف دکترین وی و یا کسان دیگر ارائه نشده بود. با خود فکر کردم که ما با فرهنگ غنی چند هزار ساله، چرا نتوانیم نظم نوین جهانی مبتنی بر فرهنگ و دانش اجتماعی ارئه بدهیم که ذهن همه بشریت را بسوی خود جلب و به کنکاش خود، بکشاند. بر این اساس انتقادهای خود را از مبنای رشد سیاسی و حقوقی حکومت گذاردم و اولین انتقاد خود را از همان ابتدای سال ۶۹ ، در راستای اصلاحات سیاسی جامعه، همراه با نوعی طبیععت گرایانه برای رشد دانش تکنیک صنعتی، و طرح های آقای ریگان ، در نامه ای طولانی در قالب رنجنامه، خطاب به رهبری و رؤسای سه قوُه آغاز کردم و ادامه ی آن را به خود به این مشروط ساختم که تا چقدر یه مدیران حکومتی تأثیرگذار باشد و واکنش حکومت چه باشد.
دنبال ساختاری بودم که الگویی نمونه و برجستگی در عدالت، صداقت و درستی توأم با فداکاری در دیدگاه ها و عملکردهای دولت مردان باشد. ساختاری که نه تنها دشمنی نمی تراشد بلکه موجب توسعه ی پذیرنده ی آن ساختار توسط دیگر کشورها و دولت ها می شود، گامی که به صلح و امنیت حقیقی جهانی می انجامد. جهان بشری به چیزی نیاز داشت که کمبودهای عاطفی و ذهنی را جبران و وجدان را در قبال خود برای پذیرفتن یک نگاه روشن بینی و فرهنگی به زندگی خود و پیرامون، بیدار سازد؛ و رشد اجتماعی و فرهنگ یابی و هستی را بینش کند. این چیزی بود که جز با خواستار راستی و درستی و رسیدن به ایمان در اندیشه وعملکردها از سوی حاکمیت های سیلسی و دولت مردان و دکترین جامعه میسر نبود. برای گام نهادن به این راه، اولین چیزی که برای یک سیّاس به نظزم مطرح و لازم بود، رموز تأثیر گذاری کلام برآمده از اندیشه های بر حق درون آدمی باشد و روحیه ی اجتماعی جوامع بشری را در یابد و از موضع ضعف خارج، و بتواند مهره ای منطقی و حقیقی و تأثیرگذار، در صحنه ی بین المللی حضور یافته باشد.
اما وجود چنین شرایط حتی در حدّ ایده آل نمی توانست راه رسیدن به افق های دور باشد. برای اینکه به اعتقادم، غرب به مکتبی پا نهاده بود که علارغم اینکه دیدگاه های مثبت بسیاری که از حقوق بشر داشت، بُعد معنوی و مقدس بشری و جامعه را در نظر نداشت و یا کمتر و نا محسوس بود؛ چنین بینشی بلند پروازانه ی آقای ریگان، نمی توانست از موضع قدرت نظامی و یا با توضیع فساد فرهنگی، نتیجه بخش درستی داشته باشد؛ اما می توانست برای آینده ی جوامع بشری، بسیار مخرب و تهدید آمیز باشد. برای اینکه خطر تسلیحات هسته ای و رقابت های اوج نظامی از یکطرف و بدتر از آن، تقدس زدایی روحی بشری از طرف دیگر، امنیت بین المللی و بشریت را بیش از پیش تهدید می ساخت. بر این اساس انتقادهایم با نوعی طبیعت گرانه همرا بود که دولت را به تلاش در پیشرفت تکنولوژی ترغیب بسازم تا دولت با هوشمندی صنعتی و طبیعت هستی ، توان ارائه نظریه را برای خردمندی نوگرایی زندگی فرهنگی و اجتماعی نوع دوستانه داشته باشد. ولی خیلی زود نتیجه گرفتم که به وجاحت و تظاهرات روحانیت و ایده هایم زیادی خوش بین بودم که آغازی بر گرفتاری هایم شده بود.
ادامه دارد
http://www.fararu.com/vdcj8oet.uqemvzsffu.html                        متن کامل سخنان هاشمی در مشهد

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=51314                                نامه سرگشاده هاشمي رفسنجاني به رهبری
http://www.fararu.com/vdcewf8e.jh8zzi9bbj.html              نگذاریم تيرها به سمت رهبری و نظام برود       

http://www.dwelle.de/dw/article/0,,5340189,00.html            آیت‌الله خامنه‌ای: چیزى را که اعتقاد ماست، اعمال می‌کنیم
 
http://baztabonline.com//Default,fa-IR,BaztabOnline,Content,NewsDetail,Key,37053.aspx   نیروی انتظامی ، سهام شرکت سابق مهدی هاشمی رفسنجانی را خرید