۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

اندیشه راست

آن دسته از روشنفکران و سیاستمداران داخلی و بین المللی که مسئله خارج شدن مذهب از حکومت را مطرح می کنند جریان خونین است که در واقع قدرت و حاکمیت را در برابر ملت تسلیح می کنند نگرش خوب و روشنی به آینده نیست.
مطرح کردن این موضوع از سوی هر شخص که باشد در شرایطی که جو سیاسی مسموم می باشد جای تردید است. در حالی که در طول سی  سال عمر انقلاب ایران تنها چیزی که از دین برقرار شده است فقه دین آنهم به شکل متحجرانه آن و عنوان غلط بلند پروازانه صدور انقلاب متحجر را بوده است در صورتیکه دین بیشترین توجه را به حقوق بشر و حقوق شهروندی و دیگر ادیان و مذاهب و مناظره های علمی و موضوعات مطرح بین المللی دارد که هیچ وقت مورد توجه حاکمیت جامعه ما قرار نگرفته است.
اگر حقیقتا روح دین حاکم می شد که زندان سیاسی نداشتیم و مانعظهور و رشد اندیشه های سیاسی و دینی نمی شدند و شرایط ماورای وضعیت کنونی می شد.
به عنوان وظیفه انسانی خود به روشنفکران و سیاستمداران بین المللی و ملت و دولتمردان ایران هشدار می شود از اندیشه های فاجعه آمیز دوری کنند. هنوز فرصت است و می شود موضوعات داخلی ایران را به شکل صحیح و درست آنها حل و فصل نمود. منافع طلبی های سیاسی ارزش فاجعه های انسانی را ندارد که بخواهیم به هر در و پیکری به آنها دست بیابیم.در صورتیکه تن دادن مسالمت آمیز به حق و حقانیت های فردی و اجتماعی همیشه روی گشاده طبیعت بشری به چالشها و ناهنجارهای نادرست و نا به حق بوده است و می باشد راستی و درستی پدیده رشد اندیشه انسانی بشر است که می تواند جهان را به صلح و امنیت حقیقی آن هدایت کند.

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

ایمان و حماسه حسین (ع)

حسین در امامت و حقیقت رهبری خود، ایمان و شناخت یافت که اسلام با شهادت اش زنده و جاودان باقی است. علم یافت مکتبی که در آن شهادت نباشد مکتب رو به انحطاط و زوال است و از ذهنها زدوده می شود.

این بود که حسین(ع) از علم و شناخت خود شهادت را در اوج نابرابری قدرت به گرمی بلندای آن پذیرفت و فریاد برآورد: من برای امر به معروف و نهی از منکر خارج شده ام و اگر دین جدّ من با ریخته شدن خون من زنده و جاودان است پس ای شمشیرها مرا دریابید.
حسین (ع) در نهایت اوج انسانیّت و روح پاک مردانگی آدمیّت دینی خود شهید شد. شهید کربلا، سرور شهیدان که همه تاریخ را مبهوت و شیفته مکتب عشق و شهادت زندگی خود ساخت و سدّ بیداری و جوانمردی در برابر انحطاط قدرت ایجاد کرد و فرهنگ زندگی را برای همیشه هدایتگر و شهید پرور جاودان آبیاری ساخت و زینب اش شمع عاشورا را شکوهی دیگر زیبا و ماندگار آفرید.
اسلام دینی است که نه با حکومت فقهی مفهوم می یابد و نه با حکم حکومتی که در آن جبر و زور حاکم باشد. بلکه تکاملی است در ایمان و عمل در ارزشهای متعدل فطرت بشری که انسان را از فرهنگ جامع آن مبهوت و پذیرا می سازد.

اسلام شمشیر استعمار نیست. اسلام، دین عین فطرت بشری، فرزند حق، هدایت، فرهنگ و شهادت است. دین، بیداری فطرت بشری در برابر انحطاط برای حق و عدالت و همزیستی انسانی جوامع بشری است که از آدم تا خاتم فرا روی بشر در جان و روح بشر قرار داده شده است و هرگز به آدمی این اجازه را نمی دهد که چون یزید معاوی آن را اسباب انحطاط قدرت خود بسازد و ایمان و زندگی را به ایده ئواوژیهای فنا بسپارد
اما طبیعت گمراه است و بشریت متفرق و رنجور، یا در پی امید بسویی می نگرند و یا در پس آن، چون گرگ وحشی می مانند که بدرّند. این طبیعت دو بعدی هستی است که همه به عشق آن دل می طپند.
تا دنیا هست روزگار همین است چون هستی دنیا بر دو بعد متضاد روحی پیچیده شده است و در این میان درود و تهیّت به آنان که راست آمدند و در گرفتاری طبیعت آن، راست و محزون از دنیا رفتند.
زندگی مبنایی از عشق خداوندی،  نمایی از ایمان و شناخت آدمی از دنیا است، سراسر از یأس و امید و مبارزه که اگر با حقیقت روح آدمی اجین شود گوهره ایست آراینده صفات زیبا، نورانی و صفای طبیعت حق هستی  از اعماق وجودی به سیمای زندگی پر مشقت آدمی که جلوه ای از ایمان و اخلاص به آدمیّت خود است.

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

خوی دیکتاتورها

بسمه تعالی
قدرت سایه که بقای خود را در اختشاش پیدا کند ریشه خود را می کند. صرف نظر اینکه هر جنگی باید حقانیت های حقیقی خودش را داشته باشد هیچ جنگی بدون مراتب حقیقی به سود هیچ کس نبوده و نیست. بحث بر سر انرژی هسته ای نیست، بر سر این است که دیکتاتورهای سایه ذات خراب و خوی ستیزه جویی دارند در پی آنند و به بهانه آن نمی خواهند از تمامیت خواهی و خود محوری های خود کوتاه بیایند به غوغاسالاری رو می آورند و به افشاگریهای موارد انرژی هسته ای و حرکتهای ایضائی دست می زنند.

پیش تر چنگیزها و تیمورها دنبال کردند و راه چنان کوتاه رفتند که آثاری از خود باقی نگذاشتند. برای اینکه یک نظام پایدار باشد چاره ای جز تن دادن به حق و حقانیتهای اجتماعی و بشری نیست.

تجمع قدرت در یک فرد با پوشش ولایت فقیه چیزی جز دیکتاتوری سایه توسط هاشمی و خدشه دار نمودن دین و نابودی اصل نظام نیست!
قدرت حقیقی و پایداری آن در حقانیت ساختارهای اجتماعی جامعه است نه در واژگان ولایت فقیه است و نه در استفاده احتمالی نظامی از۱۵۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده حاصل از خون ملت. این آقایان اگر جسارت دارند که دارند چرا برای هر چیز بدون منطق و دانش آن دین را بهانه می سازند و آن را ماجراجویانه و غیر معقول جلوه می دهند
چرا اسلام و دین را بر خلاف عمل حقیقی آن فقط ورد زبان ساخته اند و ول نمی کنند که دین خودش خودش را از متن فقها و روشنفکران بنمایاند.

امروز که به آقای احمدی نژاد میدان داده شده است تا با تمام اختیارات عرصه را پر بسازد، نه از ساختار قانون اساسی است و نه از ماهیت و اختیارات خودسازی وی است بلکه از این است که چیزی نا به حقی را از دست داده اند خلاء موجود آنرا پرکند و اگر روزی که آنچه را از دست داده اند بدست بیاورند که نمی توانند احمدی نژاد آن کس نخواهد بود که به حساب بیاورند.

هاشمی با عنوان رهبرسایه سمبل اقتدارگرایی حاکمیت در جریانات شناخته شده است حتی با قربانی کردن خود رهبری نمی تواند خطر سقوط خود را دور بسازد. بنابراین اگر حقگویی و مخالفت با ساختارهای استبداد و استکبار گونه ی حاکمیت، حرکت ضد ولایت فقیه و انقلاب است پس همه ملت ضد ولایت فقیه و ضد انقلاب اند و مخالف چنین ساختاری را هستند و آن را  مشروع نمی دانند.

ملت هوشیار است و در بذر افشانی لیدرهای خرده اندیش هاشمی برای انحراف جنبش سبز بسوی ایشان که کودتا را رهبری و بنیان جامعه را تهدید می کند به وظایف دینی و ملّی خود به خوبی واقفند و ذره ای از همدلی و یکپارچگی خود در برابر استبداد کوتاه نخواهند آمد.

جمهوری اسلامی ایران مظهر بلندآوازه ای از جهش فکری جامعه و تحول بنیادین آن و پیروی حقیقی صلح و امنیت جامعه جهانی است و در تحقق آن تمام همت فکری و اراده انسانی و عملی خود را بکار خواهند بست.

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

محرم سبز

بنام حق و حقّ
بازمحرم فرا رسید، محرم سبز که آن نوای سوز عشق به جاودنگی شور حسین است که ایمان و عمل را در اوج نابرابری حق در برابر ناحق متبادر ساخت تا به نهایت معرفت و خلوص بندگی خدا رسید و آرام گرفت.
باز محرم فرا رسید و این بار در حریم آن، رادمردی از راستان

فقيه بزرگوار حضرت آیت الله العظمی شيخ حسينعلی منتظری رحمی الله عليه دارفانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت و ایران حریم محرم را به سوگ نشست.     تسلیت بر شیفتگان حق، عدالت و راستان

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

هشدار

هشدار: تبانی قدرتهای توطئه گر داخلی، شرارت است. ادعای تشکیل دولت سایه توسط آقای محسن رضایی، دنبال سازی پدیده های عوام فریبانه در سرپوش گذاردن به شکست سیاستهای کلی حاکمیت است.
او در حالی که ازحامیان آقای احمدی نژاد است باتشکیل دولت سایه می خواهد با چه کسی مقابله کند؟ نخبگان چه نیازی به تشکیل دولت سایه برای مشاوره دارند.
آیا بیست سال از قمار با من نتیجه نگرفتند که نباید قمار کرد و باید به حق و حقیقت تن داد؟!
لینک های مربوط
http://www.rfi.fr/actufa/articles/120/article_9971.asp

http://www.rfi.fr/actufa/articles/120/article_9970.asp
http://www.fararu.com/vdchi6nx.23n-wdftt2.html

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

حقوق دریافتی

چهارشنبه ۲۵/۹/۸۸ قیش حقوقی را بر خلاف چندماه گذشته، حدود بیش از هفت روز زودتر تحویل گرفتم که مبلغ هفتادو چهار هزار تومان بود در حالیکه در سایت هنوز ثبت نشده است و دو ماه گذشته مبلغ واریز در آن سایت صفر و در فیش اداری حدود هشتاد و شش هزار تومان بود. از شواهد تقلب احتمالی و از احتمال توطئه خاص و سوء استفاده های متفاوت طرفین جناح های سیاسی از آن و از افزایش عقب ماندگی اقساط بانکی و اجاره خانه فعلاً چیزی نمی گویم که تا ببینیم بعد چه می شود. مراتب تکمیلی در همین ستون خواهد آمد.

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

خیال باطل

بسمه تعالی
در جنبش سبز در رأس امور کشور جایی برای موسوی،خاتمی و هاشمی نیست. این آقایان تجارب خود را پیشتر نشان داده اند و درمردم سالاری شکست خورده اند. جنبش سبز از آن ملت است می خواهد آزاد باشد به جلو بزند، ثمره بیست سال خون دل خوردن است.حال می خواهند آن را مثلاً به سود گذشته تلخ خود مصادره وبه چهره خود نقاب بزنند. خیال باطل است که خدا با آنان نیست.

خطاب به قدرت

هرگز به هیچ قدرت این اجازه را نمی دهم که از ملاحظات دینی و میهن دوستی اینجانب سوء استفاده بد به عمل آورد. مشروعیت حکومت با قلدری و حیله به دست نمی آید. اصل بر انسان بودن و آدم شدن و دگرگونی و عمل است.آنچه که در امتحان کور بدست آمد بی ارزش است که به آسانی از دست می رود و بدتر هم می شود. به پا که برگ برنده از همان ابتدا از دست پریده است. حاکمیت که خود را به بی درو پیکری زده است که چه بشود؟ این خطاب به قدرت است: ببین شکوه محرم را که چقدر زیبا و دل نشین است.


۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

دو یار دبستانی

بسمه تعالی
دو یار دبستانی، یکی در مسند خودسری در اسارت بار از خود خدا می سازد، دیگری توسری در وزارت یار کودتا را یک بام دو هوا هدایت و رهبری می کند؛ در این میان تنها چیزی که اهمیّت نداشته و در هاشیه مانده و قربانی است اصل حق اندیشی، دین و خود ملت است که گرفتار زد و بند قدرتهای داخلی و بین المللی گردیده است.
سیاستمداری که هر دو طرف بازی سیاسی شطرنج را بازی می کند روشن است حرکت پسِ هر حرکت را خود تعیین کننده است که نه تنها افتخاری از آن بازی برای بازیگر نیست بلکه جنایت است که در واقع به میل خود به موفقیت کاذب دست می زند که به اصطلاح باخت را تجربه نکند.
قدرت سایه با بازی دوطرفه ی خود در شطرنج، خود را منتقد ساخته است و چهره استبداد را وارونه نشان می دهد. چون خوب می داند که در عصر هوشمندی، استبداد پذیرفته شدنی نیست. ترفندی همیشگی آن است که با جسارت آسوده خیالی، ملت را به ژست واهی متوجه و مشغول می سازد و به غوغاسالاری می پردازد.
اینجانب یکبار برای همیشه به ملت هشدار می دهم آرمانهای ملی و ارزش های دینی جامعه ایران باستان معرض تهاجمات بی وقفه خودخواهی های هاشمی و باند مخوف جنایی ایشان است. چهره ظاهری ایشان چهره باطنی وی نیست بلکه ظاهر او از این است که در امن باشد و در صورت ضرورت با قربانی کردن دیگران خود را به مسند صدارت برساند و عنوان منجی به جامعه تحمیل کند.
حمله ی جریانات سازمان یافته با هدایت هاشمی به رهبری و استقلال تمامیت ارضی کشور و نهی دین و ملیت ایرانی است که هوشمندی ملت را در بیداری و هدایت جنبش سبز به اهداف متعالی ملی و مذهبی می طلبد.
جنبش حقیقی سبز ملت به هیچ نامی شناخته شده نمی شود مگر به نام میررستم فاخری. این جنبش ثمره بازی ناجوانمردانه هاشمی در طول بیست سال با اینجانب بوده است که متفکر تمامیت خواه باشد و بدون منتقد حقیقی در جامعه به گمانه زنی و گستره انجماد فکری خود بپردازد. ثمره دفاعیات و حقانیتهای این مدت طولانی اینجانب بوده است که استبداد سایه را مانع پیشروی ساخته است و اکنون خسته است ملت را به خشونت و ارعاب تهدید می کند. اما یقیناً دیوانگی و خشونت نمی تواند موفقیت مداومی به ارمغان بیاورد.
تصمیمات جنایتکارانه اخیر حاکمیت در به دزدیدن من از یک سو  و به جلو انداختن آقای موسوی به عنوان رهبر اصلاحات ار سوی دیگر نشان داد که نمی شود به صلح حاکمیت اعتماد کرد. صلح و اتحادی که حاکمیت به دنبال آن است برای مصالح شخصی خود و حفظ کل نظام در چنگ خودش است در حالی که دو ماه است که حقوق ماهانه ام آنطور که در سایت وزارت معلوم است به هیچ بهانه و نشانی قطع شده است که تحت فشار قرار گیرم آن وقت این چه صلحی است جز دنباله روی همان تفکرات غلط سلطه گری خویش. صلحی که قدرت سایه با زور بخواهد همان جنگ است و هیچ فرقی باهم ندارند.
اگر حاکمیت راست و درست دنبال صلح و پیشرفت است و حقیقتاً صلح و اتحاد حقیقی را در جامعه می خواهد همه یغما رفته را باز گرداند و زمینه انتخابات دموکراتیک آزاد در تحقق جمهوری اسلامی حقیقی را به آرامی فراهم بسازد.
وقتی که آقای هاشمی از یک سو بی ربط  با مسئولیتهای خود چهار کاندیدا را کافی می داند و آنان را نماینده همه گروه ها معرفی می کند و از سوی دیگر به دنبال اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات در نامه خود به رهبری اتهامات احمدی نژاد را به رهبری پاس می دهد که از واقعیت پنهان جریان خود، مجوز و فرمان عبور احمدی نژاد از رهبری را به ایشان صادر می کند و با تظاهر حمایت خود از رهبری ایشان را تنها عامل وحدت ملی می خواند و خود را از هر اتهامی مبرا نشان می دهد. 
اما چهره واقعی و باطنی آقای هاشمی وقتی بهتر نمایان می شود که اخیراً در تناقض از جایگاه مسئولیتهای خود دل به دریا می زند و برای گل آلودتر کردن فضای سیاسی جامعه در مشهد مقدس سپاه و بسیج را زیرکانه عامل وقایع دلخراش جامعه معرفی می کند.
ایشان در واقع تنها کسی است که در همه حال از تز وجود و عدم وجود احمدی نژاد سود استراژیک دارد و به عنوان مرد بحران کنترل و هدایت جریانات را عهده دار است که دایره حاکمیت خود به جامعه وسعت نیابد.
اما اینکه آقای هاشمی این مرد به اصطلاح بحران چرا نمی تواند از استراژیکهای خود بهره مندی بیابد و نمی تواند خود را در رأس امور کشور جا بیاندازد ضعف و مداوم مکانیزم اتوماتیک فکری غرورآفرین ایشان درگستره پدیده های فکری خود از یکسو و مکانیزم اخلاقی خیر خواهانه اینجانب از سوی دیگر است که شکستهای پی در پی در سوء استفاده از این مکانیزم اخلاقی تنها مانعی در رسیدن به اهداف ایشان می باشد. اما آقای هاشمی و نزدیکان و باند گسترده در ستون های پرقدرت نظام ایشان نمی خواهند بپذیرند که پیروزی فکر وی زمانی تحقق می یابد که راست و درست به حقیقت خود باز گشته باشد که تا بتواند اراده ای منسجم حق و درست را پیدا کند. آقای هاشمی باید از ابتدا می دانست که زور و قلدری امری دیرین شکسته خورده ای است که در تظاهر و بیرق ولایت نمی تواند زیاد دوام داشته باشد.
ایشان اگر واقعاً از ابتدا سوء نیتی نداشت بعد از دو دوره جمهوریت خود هرگز خود را کاندیدای ریاست جمهوری نمی کردد و هرگز خود را مرد بحران معرفی نمی ساخت و مسئولیت چندین نهاد مهم حکومتی را عهده دار نمی شد و تنها به امامت جمعه تهران بسنده می کرد و راهنمایی های لازم را صراحتاً و عملاً بیان می داشت که بسیار خوب و پسندیده بود.
استبداد حکومتی پدیده ای جبر و شومی است که بخش اعظم تاریخ به آن اختصاص یاقته است که حاکمان این نوع حکومتهای وقت، از حرص قدرت طلبی بیشتر در جهات منفی کنش داشته اند و همیشه دیگران حتی نزدیکان خود را بی رحمانه قربانی منافع طلبی شخصی خود ساخته اند.
نقش آفرینان کسانی بودند بیشتر قدرت طلب و جسور با تدبیرهای فریبکارانه به چیزی جز توسعه قدرت خویش نمی اندیشیدند. در حقیقت فاقد اندیشه های حقیقی برای تکامل و پیشرفت برای رستگاری جوامع بشری و در نهایت فاقد تفکر تحکیم حقیقی قدرت حکومت خود بودند. روی این اساس تئوری عمل آنان به تاریکی ها و فراز و نشسیب های تند و تیزی می افتاد که نهایتاً به سقوط قدرت آنان می انجامید.
دولتمردان ما تا کی می توانند چنان باشند و به قلدری و خوی استبداد خود  بپردازند. دامنه خشونتها اکنون در سیاستهای حاکمیت جامعه ما از حق و حقیقت عبور کرده حاکمیت بر اساس خودخواهی و دغل بازیها ظلم و جنایت را به اوج خود رسانده است؛ با قلدری و بی رحمی  تمام جنبش های خودجوش مردمی را بی سر و سامان ساخته اند که زمینه قدرت رسیدن خویش را فراهم ساخته باشند که به بی کفایتی های گذشته خویش پوشش دهند.
آزادی خواهی و حق طلبی را به سوژه ای برای حاکمیت و تقویت قدرت جبار خویش تبدیل ساخته اند که مشغله های ذهنیات غلط خود را دامنگیر می سازند. این وضعیتی است که اگر روال آن همچنان ادامه بیابد و جنبش های فراگیر مردمی به اتحاد آگاهانه و حقیقی در رهبری نرسند ملت لای بحرانهای ناهنجار در سکوت موهوم له و نابود خواهند شد.
البته اتحادی که از بیرق آقای هاشمی و باند ایشان صورت گرفته باشد در اصل موضوع تغییر وتحقق دموکراتیک جمهوری اسلامی چیزی و نتیجه ای به واقع حقیقی حاصل نخواهد شد و ابتکارات ایشان با تفکرات دیرینه اش با رابطه ای تنگاتنگ ادامه خواهد یافت. 
اصل این بود که هدف ها در اندیشه و عمل دولتمردان به دور از تحجر از ماهیت های حقیقی گرفته می شد. آنوقت اندیشه و کار بالاترین و ارزشمندترین ماهیت و عبادت آنان می گشت؛ می توانستند از درون خود منوّر بسازند و برای خود و جامعه روشنی بدهند اما بی کفایت و مغرض بودند و نکردند.
اندیشه و خرد تنها راهنمای قابل اعتماد انسان برای خود و جامعه است که انسان و جامعه را از تاریکی ها و فراز و نشیب های تند و تیز عبور می دهد و سالم به مقصد می رساند. وقتی که آدمی به حقیقت اندیشه نکند به انسانیت قدم برنمی دارد چگونه می تواند خود و خدا را شناس یافته باشد و در باطن خود خلاف حق و حقیقت مدعی علاقه مندی به قلدری و ستم بداند، مگر اینکه از ذات خراب و ویرانگر متولد شده باشد که ممکن نیابد خود را به راستی و درستی متحوّل بسازد به ریا و خود نمایی تن می دهد.
خداوند انسان را اندیشه دار ساخت که خود و جامعه را به آینده بهتر از گذشته سوق بدهد، در حقیقت عمری را که مقدر است تکامل یافته به انجام برساند و موجب رشد انسانیت و تکامل گردد.
اما این کودتا خطای استراژیک هاشمی بود که می رود به گورستان تاریخ بپیوندد و محرم را متوجه آدرس خود کند. زیرا جنبش سبز ایده و عهدی است از سوی ملت عظیم و آگاه که با خود بسته است حق جو و حق اندیش باشد؛ ملتی که می خواهد خود را در اندیشه و عمل به جلو بزند و عقب ماندگی ها و کاستی ها را جبران و به حقیقت ها و فضیلت های انسانی پا نهد و جامعه ای عاری از دیکتاتوری بسازد.
طبیعت بگونه ای اندیشه ای تدبیر است که انسان ها چه بخواهند و چه نخواهند و چه به مکتب رفته باشند و چه نرفته باشند با گذشت زمان از نیاز، به دانشها و پدیده های روشنتری می رسند و تکامل می یابند و علایق وسلیقه ها و سیستم های نوینی را برای زندگی و تشکیل حکومت ها ارائه و بروز می دهند. زمان فقط حرکت رو به جلو دارد و ظرفیت سیستم های حکومتی در اصل بر اساس اندیشه های حقیقی و نیازهای علمی زمان ساخته می شود که در همه حال نسبت به گذشته کاملتر و به آینده ضعیف تر و ناقص تر جلوه می یابد.
این قانون طبیعت حیات است و گریزی از آن نیست. انسانها خصوصاً حاکمان به عنوان تئورسین های اصلی پیش برنده بشریت در همه حال و در همه وقت محکومند به این که یا تسلیم زمان شوند برای بهتری اندیشه کنند و یا خود را از زمان منزوی بسازند درجا بزنند و به پیشینیان باز گردند. خارج از این دو راهی نیست. اما قدر مسلم است که در مجموعیت ملت و دکترین متن جامعه بر هیچ کس پذیرفته نمی شود که از سوی قدرت و حاکمیتی مستبد اصل سیاست حقیقی نادیده گرفته شود و در عقبه به پریشانی و منش انزوای اجتماعی در منطقه ای از جهان برسد. روی همین اساس است که آقای هاشمی خود را با از میان برداشتن موانع از راه عبور خود به تظاهر چنین روزهایی آماده کرده است.
هر برنامه کاری از فرایند اصلی و اهمیتی برخوردار است که نمود کامل تر کلی آن، قانون اساسی هر جامعه ای می باشد که زائیده ی اندیشه های حقیقی جامعه بوده باشد. تا وقتی که قانون اساسی تکامل یافته ای حقیقی به جامعه ارائه نشود نمی توان حکومت حقیقی برقرار ساخت و مدعی جهان بینی و پیشرفت و تکامل جامعه شد. انسانها عوض می شوند و یا باطن ناشناخته ای دارند ولی قانون اساسی یک جامعه که حقیقی تدوین شده باشد نه تنها در اصل خود هرگز تغییر نمی یابد بلکه در جهت زمان و سرعت تکامل هستی آن پیش می رود.
بازی سیاسی، بطور کلی سیاستهای حقیقی در حکومت ها استعداد بالقوه ای را در تئوریهای حق و حقیقت می طلبد که سیّاس به معرفتهای حقیقی پی در پی دست بیابد تا بتواند بازی خوب و مستدلی را با اعتماد به نفس بالایی از خود ارائه بدهد. هیچ آدمی بدون استعدادهای بالقوه رو به رشد حقیقت و انسانیت فکری خود نمی تواند مسئولیت پذیر بزرگی برای جامعه ای باشد. چنین آدمی به یقین برای جامعه رانش ساز و خطرناک خواهد بود و کالبد شکافی ناهنجاری های دیرین را سرعت خواهد بخشید.http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/12/091215_si_montazeri.shtmlhttp://www.dwelle.de/dw/article/0,,5040501,00.html

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/01/090129_ir_montazari.shtml

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

ملت سبز

جنبش سبز ملت،

بر اساس حق و حقیقت،

دین، دانش و هنر را می آمیزد،

دولت  قلدر کودتا را  درهم  می کوبد،

و فرهنگ زندگی را  نمو تازه  می دهد و

حقیقت بهار انسان و انسانیت را شکوه تجلی

                                                    می سازد.