۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

معضل سیاست ملی

بسمه تعالی

هشدار میدهم از رجز خوانی های احمدی نژاد با کش و قوس مسئله ی غنی سازی اورانیوم زمینه ی جنگ و صلح زرگری فراهم نسازند و فرایند حقیقی را دنبال کنند. چراکه از غیر قابل اعتماد بودن حاکمیت، نه پذیرش توقف سایت غنی سازی اورانیم پیروزی است و نه غرور ملی آن را می پذیرد. این معضل سیاسی با جنگ و گریز یا صلح و حدیث حل نمیشود. بلکه با خیز و شور پدیده ای حق و آگاه میسر است که سرآغاز تحولات سیاست ملی و بین المللی آن است.

همیشه اعتقادم بر این بوده است که تاریخ تکرار ندارد بلکه آنچه روی میدهد پیشرفت و تکامل است که به تکرار شباهت دارد. چراکه هستی با حقایق خود از مبداء تا مبداء جریان است و زمان به گذشته بازگشت ندارد. پیشرفت و تکامل بشر و هستی یک امر اجتناب ناپذیر است که رکورد ندارد بلکه یک مدار بالفعل, جریان طبیعی متناوب هستی تا به انتهای هستی است.

نوروز سال 77 با دکتر ابراهیم یزدی دیداری داشتم که گفتگویی کوتاه بین ما انجام گرفت روز بعد، روزنامه ی صبح امروز از قول دکتر ابراهیم یزدی مطلبی را تیتر زد که برداشت و نظر جناب دکتر یزدی از مصاحبت کوتاه بین ما بود و در آن تیتر ایشان فرمودند: << جامعه ی ما آبستن است، آبستن حادثه ای بررگ؛ کودکی می خواهد متولد شود که به چپ و راست ارج نهد، ولی حاکمیت با غوغاسالاری مانع از فارغ جامعه است >>

غوغاسالاری که از باطن امر با دادگاه کرباسچی در بایکوت اینجانب و انحراف افکار عمومی آغاز شد و به قتل های زنجیره ای رسید بعد از 12 سال، جامعه هنوز با سوز درد انتظار فارغ است که تجلی اراده ای حق، با بست حقیقی رخ نماید و ماهیت ابعاد متضاد هستی را از بافت اندیشه و حقیقت جویی ارج نهد و سیاست راست و درست را گل شود.

آنهایی که ظلم کردند که امام زمان (ع) را ظهور دهند در واقع ظلم کردند که همان کودک متولد نیابد. ولی این کودک اگر حقیقت داشته باشد علی رغم تلاش ها متولد خواهد شد. زیراکه به طبع قاعده ی هستی، حق و حقیقت را تقدیر است متولد شود. برای اینکه هستی و شعور طبیعت آن و حیات بشر با حق و حقیقت خداوند از مبدأ تا مبدأ بقا و دوام است نه با مشق و ایراد.

اما حقیقت جنبش سبز تولید من و ثمره ی مظلومیت ها و حقانیت های من است و هیچکس با هیچ بهانه و قدرتی قادر نیست آن را مصادره نماید و یا به شکست برساند چه آن کودک باشم یا نباشم؛ برغم ناتوانی هایی ام تنها و بی کس در احقاق حق به مناظره با کج اندیشان برخواسته ام و آمده ام حماقت و سیاست را با اراده و نظر ملی دگرگون سازم و روح تازه بر جامعه بدمم، روح آزادی و دموکراتیک مبتنی بر طبیعت هستی و توحیدی آن و بیداری تا جاییکه همت و اندیشه ی انسانی، اجتماعی و علمی و مسئولیتهای فنی جامعه و امنیت و آرامش آن را فراهم شود و کشور در مجاری حقوقی و حقیقی و بین المللی در شرایط بهتر و پیش رونده قرار بیابد و از تمهیدات حق و حقیقت، مدیریت و سیاست را دنبال کند.

استبداد و مسمومیت فضای سیاست ملی جامعه هیچ وقت به درستی و راستی نتیجه بخش نبوده و نخواهد بود. مسمویت فضای سیاسی جامعه نیز بر هیچکس قابل قبول و تحمل نیست. یعنی اینکه تا وقتیکه قانون و سیاست مبتنی بر حق و حقیقت بر دار حکومت و جامعه رسوخ نیابد و ریشه ندواند جامعه راست و درست ساخته نخواهد شد؛ راست و درست این است که حق و حقیقت را پذیرفت و صعود کرد. این تنها چیزی است که می توان از آن پیشرفت یاد کرد.

متأسفانه تئوری های سیاست جاری کشور خواه و ناخواه با پدیده ای نا متوازن با قدرت رند گره خورده است که حق و حقیقتی جز آن نیست به شکست نیانجامد و این پدیده متأسفانه جز من نیست که پا به عرصه نهد. هشدار می دهم عده ای متمطع و سیاست زده فریب بازیهای خواب هاشمی را نخورند و خود و کشور را گرفتار باتلاق ایشان نسازند. اعتماد به نفس سیاسی و حقیقی را باید با نگاه نیک به آینده بدست آورد که مدیری آزاد، جوانمرد، شجاع و امید بخش بود.

چراکه می شود حدث زد آقای رفسنجانی چرا فرزند خود مهدی هاشمی را به لندن فراری داد است. وی در اوج قدرت با آلوده کردن مدیران با نفوذ و ارکان قدرت به غارت و چپاول ثروت ملی از دوران جمهوریت خود به اتحاد و انسجام کاذب برای خود دست زده است و فرزند خود را تهدید بالقوه و اخاذی از مدیران، از کشور خارج ساخته و فقط منافع شخصی خود را دنبال می کند.

اما ظاهراً حمایتهای مداوم رهبری از هاشمی و عدم واکنش روشن به نامه ی مشهور ایشان و سخنان وی در مشهد قابل تأمل است و از عامل تشدید مسمومیت فضای سیاسی جامعه می باشد. آنچه را که رهبری اولین بار در پی بیانیه ی ویژه ی اینجانب با عنوان << جذب اکثریت و دفع اقلیت >> پیش کشیدند و ادامه دادند: << چیزى را که اعتقاد ماست، اعمال می‌کنیم >> هر دو مطلب بگونه ای ابهام آمیز در علیه خود و حمایت از هاشمی بود. بدنبال انتخابات نیز که فرمودند: << نظر من به نظز احمدی نژاد نزدیک است >> ابهام است. برای اینکه این یکجانبه پذیرفتن آمریت حوادث ناگوار انتخابات است که دور از عقل و منطق می باشد. از طرفی نیز بیان آن دال بر عدم بیطرفی ایشان در انتخابات است و این نیز دور از شأن یک رهبر است. نتیجه اینکه رهبری چیزی جز سپر بلا و جنایتهای هاشمی و پروژکتور از باطن تومور بدخیم ( هاشمی ) نیست و باید که ایشان و سیاست را از چنگ دژخیم که به چیزی جز جنایت نمی اندیشد رها ساخت.

جناب هاشمی باید شفاف سازی کنند و پاسخگوی ابهامات و ظن هایی باشند که به ذهن ها خطور میکند. از جمله اینکه بعد از وفات رهبر انقلاب فرماندهی کل قوا که جناب هاشمی بودند آیا به دو صورت ظاهر و باطن تقسیم احتمالی قدرت نکرده اند؟ آیا هاشمی تنها کس نبود که چند دقیقه پیش از انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی از آن خارج شد؟ آیا این هاشمی نیست که اصلی ترین پست های کلیدی را به تنهایی یدک می کشد و سران ارکان قدرت را کنترل میکند؟

جناب هاشمی به رغم اینکه به هاشیه رانده شده اند و داغ زخم ایده ی ریاست جمهوری مادام العمرخود را از من به دل دارند ضمن حفظ پستهای کلیدی هر از چندگاهی با خاطرات نامربوط و عوام فریب اعلام حضور میکند و با زیرکی حرفه ای بهانه میسازد که اگر آقا اجاره دهند به قم می رود. ایشان پیش تر نیز که احساس خطر کرده بود در مشهد گفت: << اگر مردم ما را نخواهند ما می رویم >> و همانجا نیز سیاسی با شیطنت بی سابقه سپاه را عامل حوادث بعد از انتخابات معرفی کرد.

این کنش مغرضانه هاشمی گویای دستپاچگی و باخت ایشان در سیاست و منحصر به فرد بودن وی در پشت صحنه در تئوری پردازی و سیاستگزاری در بهانه ای فارسیسم در غفای جامعه است که نمی تواند پرده بر مثلث حماقتها و جنایتهای ایشان و جنتی ها باشد. آنچه که موضوعیت آنجناب را بیشتر جلب توجه می سازد، مرد بحران بودن او و هاشیه سازی از رهبری است که از مکتب روباه پیر انگلیس درس گرفته و رنگ باخته است ولی نمیتوانید به تاریخ خود خواهانه به پیوندد.

آقای هاشمی با هاشیه ی امن خود قطعاً سیاست و جامعه را به سخره گرفته است؛ ضمن اینکه اصل نظام و جامعه را بنام دیگر مخاطره آمیز و تهدید می سازد از یکطرف به دنبال بازیگر شطرنج سیاسی است که غوغا سالاری را با اعدام ها و دستگیری ها ی گسترده در موازات با رونمایی دست آوردهای نظامی برغم خواست اینجانب در جلب نظر، کش و قوس بدهد و به عنوان مرد بحران حضور مجدد را در عرصه های سیاست تشدید بسازد و هنر آفرینی کند و از طرف دیگر بنای تشدید بحرانهای تندتر را در سر می پروراند که از آب گل آلود، خاندان خود و امپراتوری ثروت خود را مصون بسارد.

ولی آقای هاشمی قطعاً به فراری شدن فرزند خود دلخوش نباشند. بدانند که تدارکات آنجناب در رابطه با سناریویی که در لبنان از آن با تهدید تند یاد کرد چه در اخاذی از ارکان قدرت وچه در انحراف آمریت جنایتها از پدر بسوی رهبری، هیچگونه ارزش و اعتبار کاربرد از سوی آنجناب بسود هاشمی ها ندارد. آنچه دارای ارزش و اعتبار از فهم و آگاهی از آن است، روابط بین مواضع متناقض ایشان و نمایش فراری است که انجام گرفت.

اشتباه و بی راهه است که اگر بین سران اصلاح طلب و اصول گرا تفاوت و اختلاف قائل شد. همه بازیگران مستند ساز موازی کار هستند که لانه ی تار عنکبوتی آن و فتنه ها و هاشیه زدن ملت در کنج مجمع تشخیص مصلحت نظام تنیده و مدارات خط فکری پلید آن ساخته شده است.

آنچه که جامعه ی سیاسی ایران را فرا گرفته است ایدئولوژی نیست، دینی نیست، انقلابی نیست، انسانی نیست، اجتماعی نیست بلکه نتیجه ی تند کجروی پیشرفته ای است که ابتدا با عقده و تنگ نظری غرور آور غلط شروع شد و به چپاول و غارت ثروت ملی انجامید که در شتاب تند جریان، مستانه به محور خود میچرخند و پرت میشوند به مشکل و زحمت می افتند و بیشتر خودشان آزار می بینند. چنان حالیکه مصباح یزدی گفت: اگر قرار باشد برویم همه چیز را خراب میکنیم.

همین است که ملت را از دست دادند در واقع مدیریت و حقیقت را از دست دادند. این همان خطر بزرگ بود که از منتقدین بارها تأکید بود که از دست دادن ملت تهدید و هشدار است. بدون شک بحران سیاسی جامعه اگر با راستی و درستی اندیشه و عمل، چاره اندیشی نشود جامعه دچار آسیب و مشکل جدی خواهد بود که چیزی مثل جبران ناپذیر بودن آن باشد.

هشدار می دهم راه درست و پیش رفت سیاست ملی و روابط بین المللی در پدیده ای حق و حقیقت می تواند باشد که از آگاهی و روشن بینی مهملات را دور بریزد و جنگ و گریز ضد بشری را مذموم و بی اعتبار بسازد و به آنچه که حقیقی و شایسته است بپردازد. بر این اساس اینجانب در روند حقیقت جنبش سبز به عنوان آخرین راهکار و تلاش ملت را به همراهی در موفقیت حقیقت جنبش فرا می خوانم. طبعاً عواقب هر امر ناخواسته متوجه وجدان است و بهتر است پیش تر احساس مسئولیت کرد و آینده را نیک دید.

انسان به استمداد طلبی از خداوند متعال، وزین است و ستایش و شکرگزار خداوند بی نیاز، استعداد فرهنگ متعالی است و زمانی درست و پسندیده است که زندگی روزمره بر اساس هوش، حق و حقیقت و مستعد جوانمردی و استعداد پروری و طبیعت دوستی هموار بوده باشد.

روشن است که دنیا با تنوع ملیت ها، قومیت ها، فرهنگ ها، نسل ها و رنگ ها ماهیت دنیا را دارد و هیچکس و هیچ چیز نسبت بر دیگری برتری ندارد. بنابراین گفتگوی فرهنگ ها و تمدن ها از حسن نیت حکومت ها و سیاستگراران جوامع بشری می تواند آغازی برای پایان همه ی آن چیزهایی باشد که با طبیعت هستی و قواعد آن هم خوانی ندارند. که لفاظی ها و جنگ های خانمان سوز و روابط ظالمانه و غیر حقیقی بین حکومت ها از جمله از آنها است.

ایران نیز خود در طول تاریخ کهن ملی و اسلامی با قومیت های اصیل خود ایران است، زیبا است و زنده است. قومیت های ایرانی هرگز به دور زدن اندیشه های سپری شده ی کوته فکران و کوته نظران فکر نکرده اند بلکه به اقتدار حقیقت ایران و استواری دهکده ی جهانی و صلح و امنیت آن از تمهیدات حق و حقیقت می اندیشند و هردم زمزمه شان است که زمین جان من است، ایران پاره تن من، در دهکده ی مهر جهانی بشنو سوز سخنم، همه ی جان و تنم، خاک وطنم، سپهر وطنم، زنده وطنم؛ دین و حق همّ تنم، اسللام و حقیقت مکتب هنرم.

هیچ نظری موجود نیست: